امروزه، رساله دکترا هم نمایانگر یک ایده و هم نمایانگر دورهای است که از جانب فرد، صرف تحقیقات اصیل شده و نوشتن آن آرزوی صدها نفر از هزاران دانشجویی است که همه ساله وارد دوره دکترا میشوند.
در اغلب کشورها، مدرک دکترا لازمه اصلی احراز مشاغل دانشگاهی است. دوره دکترا نیز مقدمهای برای ورود به دنیای تحقیقات مستقل به شمار میرود که طی آن، شاهکار فکری یک کارآموز، با همکاری نزدیک یک ناظر به رشته تحریر در میآید. شرایط لازم برای تکمیل این دوره بین کشورها، دانشگاهها و حتی موضوعات مختلف به شدت متفاوت است. بعضی دانشجویان ابتدا باید دو سال برای کسب مدرک کارشناسی ارشد وقت بگذارند، برخی بابت این کار حقوق میگیرند و برخی دیگر حتی بابت آن وجهی را نیز میپردازند.
بعضی دورههای دکترا فقط پژوهشی است، بعضی از آنها کلاس درس و امتحان هم دارد و بعضی از آنها مستلزم این است که فرد به دانشجویان کارشناسی نیز تدریس کند. رساله دکترا نیز میتواند صفحاتی مملو از ریاضیات یا صدها صفحه در باب تاریخ باشد. نتیجه این است که افراد تازهدکترا گرفته، هم میتوانند به جوانی بیست سالگیشان باشند، هم چهل و چند سالههایی بیزار از دنیا.
یکی از چیزهایی که اغلب دانشجویان دکترا در آن مشترکند، نارضایتی است. بعضی کار خود را بیگاری میدانند. کار هفت روز در هفته و ده ساعت در روز با حقوق پایین و دورنمای نامطمئن كاملا شایع است. به طعنه گویند «شما دانشجوی تحصیلات تکمیلی هستید، چنانچه محل کارتان از خانهتان دکوراسیون بهتری داشته و طعم مطبوع نودل آماده را در اختیار داشته باشید.» یکی از دانشجویانی که اعتراف میکند ترجیح میداد از طعم پیتزا لذت ببرد، میگوید: «این خود دانشگاه نیست که دلسردکننده است، آنچه دلسردکننده است این است که بفهمید انتهای این رشته از دست شما در رفته است.»
پدیده دانشجویان دکترای نالان پدیده جدیدی نیست، اما به نظر میرسد که مشکلاتی واقعی با سیستمی که دکترای پژوهشی تولید میکند، وجود دارد («دکتراهای حرفهای» کاربردی در رشتههایی از قبیل حقوق، بازرگانی و طب آشکارا ارزش بیشتری دارند). به نظر میرسد یک عرضه بیش از حد (Oversupply) دکترا وجود دارد. گر چه دکترا بهعنوان دوره کارآموزی برای مشاغل آکادمیک طراحی شده است، اما تعداد فارغالتحصیلان دکترا با تعداد فرصتهای خالی برای آنها همبستگی ندارد.
در عین حال، صاحبان کسبوکار نیز از کمبود مهارتهای سطح بالا گله دارند که بیانگر این است که دارندگان مدارک دکترا چیزهای درستی نمیآموزند؛ بنابراين تندترین انتقادها، دورههای دکترای پژوهشی را حتی با طرحهای پونزی یا هرمی(1) نیز مقایسه میکنند.
در اکثر طول تاریخ، حتی یک مدرک ابتدایی در سطح دانشگاهی نیز تنها، مزیت اقلیتی ثروتمند بود و بسیاری از کارمندان دانشگاهی مدرک دکترا نداشتند، اما با گسترش تحصیلات عالی پس از جنگ جهانی دوم، انتظارات از مدرسان برای داشتن مدارک عالی نیز افزایش یافت. ابتدا دانشگاههای آمریکایی پا روی گاز گذاشتند: تا ۱۹۷۰ آمریکا فقط کمتر از یکسوم دانشجویان و نیمی از دکتراهای علوم و تکنولوژی دانشگاههای دنیا را تولید میکرد (در آن زمان، خودش تنها ۶ درصد جمعیت جهانی را داشت)، اما پس از آن، خروجی سالانه دکتراها دو برابر شد و به 64.000 تا رسید.
سایر کشورها نیز در حال سرعت گرفتن هستند. در فاصله سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۶، تعداد دکتراهای خروجی از دانشگاههای کشورهای OECD ۴۰ درصد رشد کرد كه با رشد ۲۲ درصدی کشور آمریکا قابلمقایسه است. تولید دکترا بیش از همه در مکزیک، پرتغال، ایتالیا و اسلواکی سرعت گرفت. حتی در ژاپن نیز که در آن، تعداد افراد جوان در حال آب رفتن است، تعداد دکتراها ۴۶ درصد افزایش یافت. بخشی از این رشد، توسعه تحصیلات آکادمیک در خارج از آمریکا را نشان میدهد. ریچارد فریدمن، اقتصاددان نیروی کار در دانشگاه هاروارد میگوید که تا سال ۲۰۰۶ کشور آمریکا تنها ۱۲ درصد دانشجویان دنیا را ثبتنام میکرد.
اما دانشگاهها دریافتهاند که دانشجویان دکترا، نیروی کار ارزان، بسیار با انگیزه و یکبار مصرفند و با تعداد بیشتر دانشجوی دکترا، آنها میتوانند تحقیقات بیشتر و در بعضی کشورها تدریس بیشتر با پول کمتر انجام دهند. یک دانشجوی دکترا در دانشگاه یِیل (Yale) ممکن است در سال ۲۰,۰۰۰ دلار به ازای ۹ ماه تدریس دریافت کند، اما متوسط پرداختی به یک استاد تمام در آمریکا در سال ۲۰۰۹ برابر با ۱۰۹،۰۰۰ دلار (یعنی بیشتر از حقوق قضات و روسای دادگاهها) بوده است.
در عمل، تولید مدارک دکترا بسیار از تقاضای دانشگاهها برای مدرسان پیشافتاده است. اخيرا در کتابی، اَندرو هَکِر و کلودیا دریفوس (یک فرد آکادمیک و یک روزنامهنگار) گزارش کردهاند که آمریکا در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ بیش از ۱۰۰,۰۰۰ مدرک دکترا تولید کرده است، اما در همین زمان، تنها ۱۶,۰۰۰ کرسی استادی جدید موجود بود. استفاده از دانشجویان دکترا به منظور تدریس اکثر دروس کارشناسی، تعداد مشاغل تماموقت را کاهش میدهد.
حتی در کانادا که خروجی فارغالتحصیلان دکترا رشد ملایمی داشته است، دانشگاهها در سال ۲۰۰۷ تعداد ۴,۸۰۰ مدرک دکترا اعطا کردهاند، اما تنها ۲,۶۱۶ استاد تماموقت جدید را به استخدام در آوردهاند. تنها کشورهای سريعا در حال توسعه معدودی همچون برزیل و چین، اکنون کمبود دکترا دارند.
در باب پژوهش نیز داستان مشابه است. دانشجویان دکترا و کارمندان قراردادی با عنوان «پسادکترا (Postdocs)»، این روزها اغلب تحقیقات و پژوهشها را انجام میدهند.
در مورد پسادکترا نیز مازاد عرضه وجود دارد. دکتر فریمن با استفاده از دادههای قبل از سال ۲۰۰۰ نتیجه گرفت چنانچه مشاغل آکادمیک آمریکا در علوم زیستی سالانه ۵ درصد رشد میکرد، تنها ۲۰ درصد دانشجویان میتوانستند یکی از آنها را به دست آورند. در کانادا، درآمد سالانه ۸۰ درصد پسادکتراها ۳۸,۶۰۰ دلار یا کمتر (قبل از مالیات)؛ یعنی برابر با متوسط درآمد کارگران ساختمانی است. ظهور پسادکترا اکنون مانع دیگری در برای احراز سمتهای آکادمیک است، به نحوی که در بعضی جاها اکنون پنج سال خدمت در حالت پسادکترا بهعنوان پیشنیاز احراز یک شغل تماموقت مطمئن درآمده است.
این لشکر محققان دکترا و پسادکترا اکنون باعث ترقی دانشگاهها؛ بنابراين ظرفیت تحقیقاتی کشورها میشوند. با این حال، لزوما این پدیده چیز خوبی نیست. ذهنهای مستعد و آموزشدیده، هنگامی که مد عوض میشود هرز میروند. به عنوان مثال، دوره پس از پرتاب ماهوارهها به فضا باعث افزایش سریع دکتراهای فیزیک شد که به هنگام کاهش بودجه علمی در زمان جنگ ویتنام، آنا متوقف شد. برایان شوارتز استاد فیزیک دانشگاه شهر نیویورک میگوید که در دهه ۱۹۷۰ حدود ۵,۰۰۰ فیزیکدان مجبور شدند که شغلی در سایر زمینهها پیدا کنند.
در آمریکا، گسترش اتحادیههای مربیان دکترا، نمایانگر اضمحلال قراردادی ضمنی بین دانشگاهها و دانشجویان دکترا است: «دستمزدهای ناچیز کنونی، در قبال یک شغل آکادمیک خوب در آینده.» تشکیل اتحادیهها در دانشگاههای عمومی همچون دانشگاه ویسکانسین-مدیسن به دهه ۱۹۶۰ بر میگردد، اما آهنگ اتحادیهشدنها اخيرا افزایش یافته به نحوی که اکنون به دانشگاههای خصوصی نیز سرایت کرده است.
با این حال، دانشگاههایی مانند ییل و کورنل، با این استدلال از جانب مدیران و اساتید دانشگاه که دانشجویان دکترای در حال تدریس، کارمند نبوده بلکه کارآموز هستند، در برابر نیروی اتحادیهها مقاومت کردهاند. در سال ۲۰۰۲، دانشگاه نیویورک اولین دانشگاه خصوصی بود که اتحادیه مربیان دکترا را به رسمیت شناخت، اما سه سال بعد، مذاکره با آن را متوقف کرد.
در بعضی کشورها همچون انگلستان و آمریکا، پرداختهای پایین و چشماندازهای مایوسکننده، در تعداد دانشجویان دکتراي متولد کشورهای دیگر انعکاس یافته است. طبق تخمین دکتر فریمَن، در سال ۱۹۶۶ تنها ۲۳ درصد مدارک دکترای علوم و مهندسی آمریکا به دانشجویان متولد یک کشور خارجی اعطا میشد، اما تا سال ۲۰۰۸ این نسبت به ۴۸ درصد رسید. دانشجویان خارجی تمایل به تحمل شرایط کاری پستتری را دارند و عرضه نیروی کار خارجی ارزان و بااستعداد، دستمزدها را پایین نگه میدارد.
از طرفی طرفداران مدرک دکترا استدلال میکنند که چنین کاری ارزنده است، ولو اینکه به شغل آکادمیک دائمی منجر نشود. تمام دانشجویانی که به دوره دکترا میپیوندند خواهان شغل دانشگاهی نیستند و بسیاری با موفقیت جذب مشاغل بخش خصوصی مانند تحقیقات صنعتی میشوند، اما از طرف دیگر، نرخ ترک تحصیل از دانشگاهها گویای این مطلب است که بسیاری از آنها دلسرد میشوند. در آمریکا تنها ۵۷ درصد دانشجویان دکترا، ده سال پس از اولین روز ثبتنام دارای مدرک دکترا هستند.
در علوم انسانی که اغلب دانشجویان بابت دوره دکترا پول پرداخت میکنند، این رقم ۴۹ درصد است. بدتر از آن اینکه، اگرچه در سایر رشتهها دانشجویان مایلند در همان سالهای ابتدایی از کشتی بیرون بپرند، اما در علوم انسانی مثل نرمتنان به دیواره کشتی میچسبند تا اینکه سرانجام مجبور به ترک آن شوند. تحقیقات در یکی از دانشگاههای آمریکایی نشان میدهد آنها که تحصیلات دانشگاهی را تمام میکنند باهوشتر از آنها که نمیکنند نیستند. نظارت ضعیف، آینده شغلی بد و کمبود پول باعث میشود که آنها کنار روند.
حتی فارغالتحصیلانی که خارج از دانشگاه کار پیدا میکنند نیز وضعیت مطلوبی ندارند. دروس دکترا آنچنان تخصصی است که ادارات کاریابی دانشگاهها باید به سختی تلاش کنند تا بتوانند برای فارغالتحصیلان جویای کار، شغل پیدا کنند. ضمن آنکه کارفرمایان نیز علاقه اندکی به استخدام کسانی که محیط آکادمیک را ترک میکنند دارند. مطالعهای در کشورهای OECD نشان میدهد که پنج سال بعد از دریافت مدرک، بیش از ۶۰ درصد دکترها در اسلواکی و نیز ۴۵ درصد در بلژیک، جمهوری چک، آلمان و اسپانیا همچنان قراردادهای موقت داشتند. اکثر آنها نیز پسادکترا بودند.
حدود یکسوم فارغالتحصیلان دکتری در اتریش، مشاغلی بیارتباط با مدرک خود میگیرند. در آلمان، ۱۳ درصد کل فارغالتحصیلان دکتری نهايتا جذب مشاغلی پست و پیشپا افتاده میشوند. در هلند این نسبت ۲۱ درصد است.
فارغالتحصیلان دکتری، حداقل بیش از دیپلمهها درآمد دارند. مطالعهای در «مجله مدیریت و سیاستهای تحصیلات عالی» توسط برنارد کِیسی نشان میدهد که مردان بریتانیایی با مدرک لیسانس، ۱۴ درصد بیشتر از آنها که میتوانستند به دانشگاه بروند، اما انتخاب کردند که نروند، درآمد دارند. صرف (Premium) عایدی برای مدرک دکترا ۲۶ درصد است، اما این صرفه برای مدرک کارشناسی ارشد که میتواند در زمانی به کوتاهی یک سال اخذ شود، تقریبا بیشترین مقدار و برابر با ۲۳ درصد است. در بعضی رشتهها، صرف دکترا کلاً از بین میرود.
دکترا در ریاضیات و محاسبات، علوم انسانی و زبان بیشتر از کارشناسی ارشد در همان رشته درآمد ندارد. صرفه دکترا در مهندسی و تکنولوژی، معماری و آموزش واقعا از کارشناسی ارشد کوچکتر است. تنها در رشتههایی همچون طب، بازرگانی و مالیه (Finance) این صرفه به قدری هست که بیارزد. در مجموع تمام رشتهها، صرف مدرک دکترا نسبت به مدرک کارشناسی ارشد تنها ۳ درصد است.
دکتر شوارتز، فیزیکدان دانشگاه نیویورک میگوید که مهارتهای یاد گرفتهشده در دروس دکترا به سهولت میتوانند از طریق دروس بسیار کوتاهتری کسب شوند. وی میگوید سی سال پیش، بنگاههای والاستریت فهمیدند که بعضی از فیزیکدانان توانایی حل معادلات دیفرانسیل را دارند و آنها را به عنوان کوانت (Quants)، تحلیلگر و معاملهگر استخدام کردند. امروزه چند درس کوتاه، ریاضیات پیشرفته مالی مورد نیاز را آموزش میدهد. به عقیده وی یک دارنده دکترای فیزیک با یک درس در معادلات دیفرانسیل، دارای مزیت رقابتی نیست.
بسیاری از دانشجویان میگویند که رشته خود را از روی عشق و علاقه دنبال میکنند و همین تحصیلات خودش برای آنها منتهاست. عدهای دیگر نیز کمتر به کیفیت اهمیت میدهند. در مطالعهای بر روی فارغالتحصیلان دکترا در انگلستان، حدود یکسوم اذعان داشتند که تحصیلات خود را تا حدی صرفا برای آنکه همچنان دانشجو باشند یا شغلیابی را به تاخیر بیاندازند ادامه دادند.
حدود نیمی از دانشجویان مهندسی نیز به این مساله اعتراف کردند. محققان به راحتی میتوانند مقرری بگیرند و از این رو به سمت گرفتن دکترا ترغیب میشوند. معالوصف، در دانشگاه ماندن علاوه بر مزایا، جریمههایی نیز دارد. کارمندان با تحصیلات مازاد (نسبت به آنچه که یک شغل نیاز دارد)، محتملتر است که نارضایتی بیشتر و بهرهوری کمتر داشته باشند و احتمال ترک شغل آنها نیز بیشتر است.
عموما افراد آکادمیک مایلند در مواجهه با پرسشهای در باب ارزشمندی دوره دکترا، به شگفتیهای فراوان موجود در فنون و فرهنگهای موجود در جوامع مختلف، اشاره کنند. به عقیده آنها دانش از جانب دانشگاهها به جامعه سرریز میشود و آن را بهرهورتر و سالمتر میسازد. اگر چه ممکن است حرف آنها درست باشد، اما همچنان ممکن است که گرفتن دکترا برای یک فرد انتخاب بدی باشد.
منافع دانشگاهها و افراد آکادمیک با منافع دانشجویان دکتری همراستا نیست. هر چقدر دانشجویان با استعدادتری در دانشگاهها باقی بمانند برای اساتید بهتر است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی با خود بورسهای تحصیلی به ارمغان آورده و سابقه تالیفات اساتید ناظر را نیز بالا میبرند.
اساتید، دانشجویان مستعد کارشناسی را انتخاب میکنند و آنها را مانند دانشجویان تحصیلات تکمیلی بالقوه پرورش میدهند. حداقل در ابتدا، منفعت آنها در این نیست که بچههای باهوش را عقب برانند. یکی از دختران دانشجو میگوید که در ابتدا با وی از فرصتهای درخشان آتی صحبت شد، اما بعد از هفت سال سختکوشی مدام، با این طعنه که دنبال یک شوهر پولدار باشد، کنار گذاشته شد.
مونیکا هَریس استاد روان شناسی دانشگاه کنتاکی یک استثناي کمیاب است. وی معتقد است که دکترهای زیادی دارد تولید میشود؛ بنابراين از پذیرفتن آنها خودداری کرده است، اما چنین کنترل موالید آکادمیک یکجانبهای نادر است. اخيرا از یکی از روسای دانشگاههای آیویلیگ درباره عرضه بیش از حد دکتری پرسیده شده بود و وی گفته بود چنانچه دانشگاههای برتر دانشجویان را نگیرند، سایر دانشگاهها پا پیش گذاشته و به آنها پیشنهاد پذیرش میدهند.
بسیاری از مشکلات دکتری شناختهشده است و نویسنده، بیش از یک دهه پیش هنگامی که به سختی در تقلای گرفتن دکترای بیهوده در رشته بومشناسی نظری بود از آنها آگاه بود. در حالی که اروپاییها در تلاش برای تطابق و هماهنگی تحصیلات تکمیلی هستند، بعضی موسسات نیز به دنبال شیوههای آموزش درسمحور همچون دورههای دکتری آمریکایی هستند.
سازمانهایی که بابت تحقیقات پول میپردازند، فهمیدهاند که برای بسیاری از دکترها، انتقال مهارت خود به بازار بسیار سخت است. نوشتن گزارشهاي آزمایشگاهی، ارائه پرزنتیشنهای دانشگاهی و ۶ ماه صرف وقت برای مرور ادبیات، در دنیایی که دانش فنی میبایست به سرعت جذب شده و به سادگی برای مخاطبین ارائه شود، به طور شگفتآوری غیرمفید است. بعضی دانشگاهها اکنون به دنبال این هستند که مهارتهای نرم همچون ارتباطات و کار تیمی را که میتواند در بازار کار برای دانشجویان سودمند باشد، به آنها بیاموزانند.
معیارهای اندازهگیری و انگیزهها نیز میتوانند عوض شوند. بعضی دانشگاهها به تعداد فارغالتحصیلان دانشگاهی به عنوان شاخص موفقیت نگاه کرده و تلاش میکنند تا آنها را زیاد کنند. برای دانشجویان، اندازهگیری اینکه با چه سرعتی میتوانند یک شغل دائم پیدا کرده و چه درآمدی بهدست آورند، سودمندتر است.
چنانچه جریمههایی بر دانشگاههایی که از دانشجویان دکتری لبریزند وضع شود، مشاهده میشود تعداد دانشجویانی که این دوره را به پایان میرسانند سريعا افزایش مییابد که نمایانگر این است که پیش از این به دانشجویان اجازه داده میشد تا فاسد شده و از بین بروند.
بسیاری از آنها که جذب دورههای دکتری میشوند، در کلاس خود قویترین هستند و در تمام کارهایی که انجام میدهند بهترین خواهند شد. آنها انبوهی از جوایز را کسب میکنند و تنها معدودی از آنها مایلند بپذیرند سیستمی که وارد آن میشوند، ممکن است برای منفعت سایرین طراحی شده باشد. تا جایی که حتی تلاش سخت و استعداد زیاد نیز ممکن است برای موفقیت کافی نباشد و برای آنها بهتر باشد که به دنبال کار دیگری باشند. در این میان، عدهای نیز ممکن است از توانایی پژوهشگری خود برای بررسی دقیقتر مساله تحصیلات آکادمیک بهدردنخور استفاده کنند. یک نفر باید رسالهای در این باب بنویسد.
s.poursadeghi@gmail.com*
پاورقي
1- چارلز پونزی (ایتالیاییالاصل) به عنوان یکی از بزرگترین کلاهبرداران تاریخ آمریکا شناخته میشود. بهطور خلاصه ایده اصلی طرح پونزی یا هرمی
(Ponzi or Pyramid Scheme) این است که به سرمایهگذاران اولیه، نه از محل سود واقعی سازمان، بلکه از محل آورده خودشان یا سرمایهگذاران بعدی پرداختی صورت گیرد. (م.)
2- Ivy League اصطلاحا به مجموعه هشت دانشگاه خصوصی بسیار پر اعتبار آمریکا (شامل دانشگاههای هاروارد، براون، کورنل، ییل، پرینستون، پنسیلوانیا، دارتموث و کلمبیا) گفته میشود. (م.)