صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کوزنتسوف گفت که غم و اندوه طبیعی است. او بیشتر اوقات تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد، زیرا آن‌ها غریبه هستند. اما یک بار از او خواسته شد تا در حمل تابوت کمک کند. او نتوانست جلوی ناراحتی خود را در میان آن جمعیت بگیرد. او حتی آن مرد را نمی‌شناخت.
تاریخ انتشار: ۲۳:۳۸ - ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۲

فرارو- گور‌ها در صبح حفر می‌شوند. چهار قطعه، هر کدام دو متر عمق در بخشی از یک قبرستان در یکی از شهر‌های مرکزی اوکراین که به سربازان کشته شده این کشور اختصاص دارد.

به گزارش فرارو، روز برای اوله ایتسنکو، ۲۹ ساله، و آندری کوزنتسوف، ۲۳ ساله، اندکی پس از سپیده دم، زمانی که دو حفار برای کار طاقت فرسا آماده می‌شوند، آغاز می‌شود. یک روز از زندگی آن‌ها داستان کشته شدگان جنگ اوکراین را روایت می‌کند. آن‌ها تا غروب آفتاب همچنان کار می‌کنند.

امروز چهار مراسم تشییع جنازه در گورستان اصلی کریفیی ریه، شهری در ۴۰۰ کیلومتری کی‌یف پایتخت اوکراین برگزار خواهد شد.

اوله ایتسنکو می‌گوید: سخت است، اما کسی باید این کار را انجام دهد.

در اوکراین، حتی تجارت مرگ نیز به امری عادی تبدیل شده است، زیرا تقریباً هر روز مراسم خاکسپاری سربازان در سرتاسر این کشور برگزار می‌شود، و گاهی اوقات چندین بار در روز. تعداد کشته‌شدگان جنگ توسط مقامات دولتی و نظامی کاملاً مخفی نگه داشته می‌شود، اما می‌توان آن را به روش‌های دیگری اندازه‌گیری کرد: از طریق ساعات طولانی کار دو مرد جوان، ریتم تکراری بیل‌ها که خاک را جمع می‌کنند و مراسم تشییع جنازه روزانه و عزاداران گریان.

مقامات غربی تخمین می‌زنند که از زمان آغاز تهاجم گسترده روسیه در سال گذشته، حداقل ۱۰۰۰۰۰ سرباز اوکراینی کشته یا زخمی شده اند.

بسیاری از سربازان در جنگ باهموت، در نبردی که به طولانی‌ترین نبرد و در میان مرگبارترین جنگ قرار گرفته، کشته شده‌اند. نیرو‌های اوکراینی در این شهر از سه جهت توسط مهاجمان روسی محاصره شده اند و مصمم هستند که شهر را حفظ کنند تا مسکو را از هرگونه پیروزی ارضی محروم کنند. در این روند بسیاری از نظامیان اوکراینی جان باختند.

در ساعت ۱۱ صبح، وقتی اولین تابوت از راه می‌رسد، این دو مرد با بیل‌ها و کلاه‌های بیس‌بال بر سر آشکار می‌شوند.

خانواده آندری وروبیوف، ۵۱ ساله، هنگام ورود به محل، گریه می‌کنند. ده‌ها عزادار دیگر با اتوبوس وارد می‌شوند. در حالی که تابوت که به رنگ زرد و آبی پرچم اوکراین پوشانده شده است، بر روی سنگریزه قرار می‌گیرد. وروبیوف در یک حمله بمب هوایی در باهموت جان باخت و همسر و سه فرزندش را تنها گذاشت.

وقتی کشیش مراسم را برگزار می‌کند، همسر وروبیوف دستانش را روی تابوت او می‌گذارد و ناله می‌کند. دخترش مدال‌های او را که به دلیل شجاعت در میدان جنگ گرفته بود، در دست دارد.

او فریاد می‌زند: دیگر تو را نخواهم دید. من طاقت ندارم!

بین اشک و جیغ، ایتسنکو و کوزنتسوف منتظر می‌مانند تا آخرین مشت خاک روی تابوت ریخته شود، سپس آن‌ها می‌توانند کار پر کردن قبر وروبیوف را آغاز کنند.

کوزنتسوف گفت که غم و اندوه طبیعی است. او بیشتر اوقات تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد، زیرا آن‌ها غریبه هستند. اما یک بار از او خواسته شد تا در حمل تابوت کمک کند. او نتوانست جلوی ناراحتی خود را در میان آن جمعیت بگیرد. او حتی آن مرد را نمی‌شناخت.

وی هرگز تصور نمی‌کرد که گورکن باشد. او دارای مدرک دانشگاهی در رشته فناوری است. وی در حالی که خاک را داخل قبر وروبیوف می‌ریخت، نفس نفس می‌زد. او سرانجام گفت: هیچ شغلی وجود نداشت و به پول نیاز داشت.

ایتسنکو با شروع جنگ کار خود را از دست داد و فهمید که گورستان محلی به حفار نیاز دارد. بدون هیچ گزینه ای، او نیازی به دوبار فکر کردن نداشت.

ساعت ۱۳:۳۰ است. در حالی که دو مرد جوان هنوز مشغول پر کردن قبر اول هستند، مراسم تدفین دیگری شروع می‌شود.

خانواده آندری روماننکو، ۳۱ ساله، چادری برای محافظت از تابوت در برابر آفتاب بعد از ظهر برپا می‌کنند. کشیش مناسک را می‌خواند. روماننکو بر اثر اصابت خمپاره در دفاع از شهر باهموت جان باخت. یکی از همرزمان او به نام والری، می‌گوید که آن‌ها با هم در زاپوریژیا و دونتسک خدمت کرده بودند، اما در ماه دسامبر راه خود را از هم جدا کردند.

والری با آه عمیقی می‌گوید: او خیلی زود رفت. او با استناد به پروتکل‌های نظامی اوکراین برای سربازان فعال، به شرط عدم نام خانوادگی خود صحبت می‌کند.

ایتسنکو در حالی که عرق پیشانی اش را پاک می‌کند، می‌گوید: باید عجله کنم. تا یک ساعت آینده دو مراسم ترحیم دیگر برگزار خواهد شد؛ و فردا سه تشییع جنازه دیگر برگزار خواهد شد. هیچ یک از این دو مرد نمی‌توانند متوقف شوند.

ایتسنکو می‌گوید: کاری که ما انجام می‌دهیم برای مصلحت است. قهرمانان ما مستحق یک استراحتگاه مناسب هستند.

اما او، تنها نان آور خانواده اش، نمی‌خواهد در کنار آن‌ها بجنگد. او با بیل خود بر قبر وروبیوف می‌زند: اینجا بهتر است. کوزنتسوف صلیب را در زمین فرو می‌برد، آخرین مرحله قبل از گذاشتن گل ها. یک دفن تمام شد، سه تا دیگر هنوز باقی مانده... .

ارسال نظرات