صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

اگر چین در تله غرب بیفتند و با تایوان وارد جنگ شود، استدلال اصلی جهان غرب که چین نیز یک قدرت امپریالیستی و استعمارگر است را تایید می‌شود و اساسا گفتمان چین در نظام بین المللی با بحران هویتی رو به رو می‌سازد. مساله‌ای که حامل تبعات و پیامد‌های منفی برای چینی‌ها خواهد بود و می‌تواند بر منافع کلان اقتصادی و سیاسی آن‌ها اثرگذاری منفی بگذارد.
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۱ - ۲۹ فروردين ۱۴۰۲

فرارو- پس از سفر "تسای اینگ ون" رئیس جمهور تایوان به ایالات متحده و دیدار با شماری از مقام‌های عالی رتبه آمریکایی، بار دیگر تنش‌ها در روابط چین و آمریکا به اوج خود رسیده. چینی‌ها در موضع گیری‌هایی صریح، طرفِ آمریکایی را به تنش آفرینی در مساله تایوان و نقض سیاست "چینِ واحد" که آمریکا از سال‌ها قبل آن را به صورت رسمی پذیرفته، متهم کرده‌اند. "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین نیز از آمادگی همه جانبه  برای ارائه پاسخ‌های قاطع خبر داده است.

به گزارش فرارو، در این راستا، ارتش چین نیز رزمایش‌های گسترده‌ای را در مناطق نزدیک به تایوان برگزار کرده است. این موضوع سبب شده رسانه‌ها به ویژه رسانه‌های غربی، در مورد احتمال وقوع یک جنگ فراگیر ابراز نگرانی کنند. حتی برخی از تحلیلگران پا را فراتر گذاشته اند و تاکید کرده اند که دیر یا زود، چین به تایوان حمله خواهد کرد و این حمله می‌تواند منجر به آغاز جنگ جهانی سوم شود.

سیلی از تحلیل و تفسیر‌های پُر آب و تاب دیگر نیز در مورد قریب الوقوع بودن جنگ چین و تایوان و به بیان دیگر، چین و بلوک کشور‌های غربی، مطرح شده و می‌شود. اینطور به نظر می‌رسد که اغلب این تفسیرها، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیات باشند، بر گزاره‌های هالیوودی که نظام حکمرانی آمریکا و جریان‌های رسانه‌ای و سیاسی مطرح می‌کنند، استوار است.

در واقع، این تحلیل‌ها چندان با واقعیات نگرش و کنش‌ طرف چینی تطابق ندارند و به جای ارائه گزاره‌های واقعی، صرفا مسائلی را با آب و تاب‌ رسانه‌ای و با هدف تهییج افکار عمومی مطرح می‌سازند. البته که در سطحی کلان نیز برخی از تحلیل‌های هالیوودی و غیرواقع‌بینانه در مورد چین در چهارچوب تقابل غرب با چین قرار دارند.

با این همه، حداقل به ۳ دلیل عمده و محوری می‌توان گفت که چین به هیچ عنوان مایل به آغاز جنگ و درگیری در مساله تایوان نیست و اساسا فضای جنگ را در راستای منافع راهبردی خود نمی‌بیند.

اول، چینی‌ها سال‌هاست که به خوبی فهمیده‌اند فضای تنش و درگیری سناریویی است که بیش از همه در خدمت اهداف و منافع غرب است. سناریوی که از سال قبل  تا به امروز در مورد روسیه در ماجرای اوکراین نیز پیاده سازی شده و عملا کرملین را در باتلاق اوکراین گرفتار کرده است.

چینی‌ها از سال ۲۰۰۶ که برای نخستین بار به عنوان اصلی‌ترین تهدید علیه منافع و امنیت ملی آمریکا معرفی شدند،  تا به امروز، بار‌ها و بار‌ها با تنش آفرینی‌های گسترده جهان غرب و به طور خاص آمریکا رو به رو شده‌اند با این حال هر مرتبه، صرفا با نمایش قدرت و نه عملیاتی کردن آن، از مهلکه گریخته‌اند و فضا را به سمتی متفاوت هدایت کرده‌اند.

کافی است توجه داشته باشیم که اکنون چین شریک اصلی اقتصادی تقریبا تمامی همسایگان مهمش است و به واسطه مولفه‌های اقتصادی توانسته کنشگری مساعدی با کشور‌های همسایه داشته باشد. چینی‌ها دستورکار اصلی سیاست خارجی خود را به ویژه در برخورد با رقبا، محاصره آن‌ها به واسطه قدرت و گفتمان اقتصادی تعریف کرده‌اند و  از قدرت نظامی صرفا به مثابه یک اهرم تبلیغاتی و نمایشی بهره می‌برند.

اگر آثار کلاسیک و مهم عرصه نظامی چین نظیر کتابِ "هنر جنگ" سون تزو را نیز که تاثیرات قابل توجهی بر مدل حکمرانی چین دارد، مطالعه کنیم، این نکته آشکار می‌شود که کتاب مذکور بیش از آنکه بر استفاده از قدرت و زور تاکید کند، نمایشِ آن را مد نظر دارد و به دنبال تحقق اهداف با کمترین هزینه ممکن است.

از این رو، بعید است که چینی‌ها، به تله غرب بیفتند و بدون تردید پس از جنگ اوکراین  نیز به خوبی یادداشت برداری‌ انجام داده اند و نمی‌خواهند واقعه‌ای مشابه برای خودشان رقم بزنند. نگاه راهبردی در چین این است که چین می‌تواند تایوان را به تدریج تایوان در سرزمین مادر ادغام کند و با مدلِ "یک کشور-دو سیستم" (همچون هنگ کنگ و ماکائو)، بار دیگر آن را تحت کنترل داشته باشد. این گزاره‌ با توجه به تضعیف موقعیت هژمونیک آمریکا و افزایش سهم و قدرت چین در معادلات جهانی، معنا و مفهوم ویژه‌ای نیز پیدا می‌کند.

با آغاز جنگ اوکراین، چینی‌ها خیلی زود خود را از فضای کنشگری به عنوان شریک و متحد روسیه کنار کشیدند و اجازه ندادند که این موضوع جا بیفتد که پکن، همدست کرملین است.

دوم، چینی‌ها سال هاست که طرح و برنامه اصلی خود در رقابت‌ با آمریکا و جهان غرب را بر مبنای این گزاره تعریف کرده‌اند که می‌خواهند یک رویکرد و نظم آلترناتیو را به جهانیان ارائه کنند. رویکردی  که از مسائلی نظیر جنگ سرد، استعمار، توسل به قدرت نظامی جهت پیشبرد اهداف سیاسی عاری است.

حال اینکه چینی‌ها در راستای اهداف سیاسی خود از اهرم نظامی استفاده کنند و با قدرت سخت، جنگ راه بیندازند، چیزی جز تداوم همان رویکرد و جهان بینی نیست که جهان غرب سال‌هاست در مدل حکمرانی و سیاستی مطلوب خود به نمایش گذاشته است. استفاده از اهرم نظامی مستقیم وجهه‌ای که چین در طول سال‌ها سعی داشته برای خود ایجاد کند را از بین خواهد برد.

اگر چین در تله غرب بیفتند و با تایوان وارد جنگ شود، استدلال اصلی جهان غرب که چین نیز یک قدرت امپریالیستی و استعمارگر است را تایید می‌شود و اساسا گفتمان چین در نظام بین المللی با بحران هویتی رو به رو می‌سازد. مساله‌ای که حامل تبعات و پیامد‌های منفی برای چینی‌ها خواهد بود و می‌تواند بر منافع کلان اقتصادی و سیاسی آن‌ها اثرگذاری منفی بگذارد.

سوم، در نهایت باید گفت که چینی‌ها از اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی تحت رهبری دنگ شیائو پینگ، گفتمان اقتصادی را در قیاس با گفتمان سیاسی و ایدئولوژیک خود،  اولویت بخشیدند. به همین دلیل  است که چین توسعه نفوذش در عرصه بین‌المللی را به واسطه مسائل اقتصادی و ادغام دیگر کشور‌ها در ظرفیت‌های اقتصادی‌اش جستجو می‌کند.

اینکه چین بخواهد جنگی را کلید بزند، دقیقا نقطه مقابل گفتمان راهبردی پکن در طول بیش از چهار دهه اخیر است. بخش اعظم ارتقا موقعیت چین در عرصه بین‌المللی، به واسطه توانمندی‌های اقتصادی و روابط گسترده اقتصادی آن با کنشگران مختلف در اقصی نقاط جهان است.

حال اگر بنا باشد به واسطه جنگ، سیلی از تحریم‌ها و محدودیت‌ها بر چین تحمیل شوند، این کشور تا حد زیاد دچار سقوط می‌شود و البته که متحمل آسیب‌های جدی می‌گردد. قدرت‌های غربی نظیر اتحادیه اروپا و آمریکا نیز از سقوط اقتصادی چین آسیب می‌بینند و این مساله گزینه مطلوب آن‌ها نیست. با این حال، وقتی هژمونی این کنشگران در عرصه بین‌المللی با چالش‌های جدی رو به رو شود، هیچ بعید نیست که دستورکار‌های متفاوتی را در برنامه قرار دهند.

به طور کلی می‌توان گفت که این ایده که چین بخواهد دست به تنش‌زایی و یا آغاز جنگ بزند، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت و مفروضات نظام حکمرانی چینی باشد، بیان کننده درک هالیوودی و غیرواقعی از نظام سیاسی و سیاست خارجی چین است. رویکردی که تفوق آن به ویژه در رسانه‌های غربی، صرفا یک بازی تبلیغاتی را علیه پکن دنبال می‌کند. از شواهد و سوابق چنین برمی‌آید که چینی‌ها گام‌های خود را نه با جسارت‌های بی پشتوانه، بلکه البته عملگرایانه بر می‌دارند.

ارسال نظرات