صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

مدیران شرکت‌های چند ملیتی که در نشست‌های مجمع توسعه چین شرکت می‌کردند نگران هستند که جدایی عمیق‌تر امریکا و چین چه معنایی برای کسب و کار‌های شان خواهد داشت. تنها چیزی که هر دو طرف بر سر آن توافق دارند این است که بهترین حالت تداوم چنین وضعیتی دهه‌ها بیگانگی و بدترین حالت آن وقوع جنگ خواهد بود که احتمال آن روز به روز بیش‌تر می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۶:۱۵ - ۱۳ فروردين ۱۴۰۲

فرارو- مقام‌های چینی از آن چه آنان به عنوان قلدری آمریکا قلمداد می‌کنند خشمگین هستند. شاید این امید ایجاد شده بود که تماس‌های رو در رو بین سیاستمداران، دیپلمات‌ها و بازرگانان چینی و امریکایی تنش‌های میان دو کشور را به دنبال برگزاری ضیافت ها، نشست‌ها و جلسات گفتگو کاهش دهد. با این وجود، جو موجود در پکن نشان می‌دهد که مهم‌ترین رابطه جهان یعنی رابطه میان واشنگتن و پکن اکنون تلخ‌تر و خصمانه‌تر از همیشه شده است.

به گزارش فرارو به نقل از اکونومیست؛ در سالن‌های دولتی مقام‌های حزب کمونیست چین آن چه را که قلدری آمریکا قلمداد می‌کنند محکوم کرده اند. آنان می‌گویند که امریکا قصد دارد چین را تا سر حد مرگ شکنجه دهد. دیپلمات‌های غربی فضایی مملو از ارعاب و پارانویا را توصیف می‌کنند.

مدیران شرکت‌های چند ملیتی که در نشست‌های مجمع توسعه چین شرکت می‌کردند نگران هستند که جدایی عمیق‌تر امریکا و چین چه معنایی برای کسب و کار‌های شان خواهد داشت. تنها چیزی که هر دو طرف بر سر آن توافق دارند این است که بهترین حالت تداوم چنین وضعیتی دهه‌ها بیگانگی و بدترین حالت آن وقوع جنگ خواهد بود که احتمال آن روز به روز بیش‌تر می‌شود.

هر یک از طرفین از منطق اجتناب‌ناپذیر خود پیروی می‌کنند. آمریکا سیاست مهار را در پیش گرفته اگرچه از استفاده از این اصطلاح خودداری می‌ورزد. چین استبدادی را می‌بیند که از حکومت تک حزبی به حکومت تک نفره تغییر جهت داده است. "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین احتمالا سال‌ها در قدرت باقی خواهد ماند و با غرب که به اعتقاد او در حال افول است دشمنی دارد.

او در داخل کشور سیاست سرکوبی را دنبال می‌کند که ارزش‌های لیبرال را به چالش می‌کشد. او وعده‌های پیشین اش درباره نشان دادن خویشتنداری را زیرپا گذاشته و چنین رویکردی را نسبت به مناطق مختلف از هنگ کنگ گرفته تا هیمالیا از خود نشان نداده است. دیدار او با "ولادیمیر پوتین" در ماه جاری نشان داد که هدف او ایجاد نظم جهانی جایگزینی است که به نفع خودکامگان باشد.

در مواجهه با این موضوع آمریکا به طور قابل درکی در حال تسریع بازدارندگی نظامی در برابر چین در آسیا و تجدید اتحاد‌های قدیمی و ایجاد اتحاد‌های جدید مانند پیمان اوکوس با استرالیا و بریتانیا است. امریکا در عرصه تجارت و فناوری تحریم‌های سخت و گسترده‌ای را بر عرصه نیمه هادی‌ها و سایر کالا‌ها علیه چین اعمال می‌کند. هدف امریکا کُند کردن نوآوری چین است تا غرب بتواند برتری تکنولوژیکی خود را حفظ کند: چرا آمریکا باید اجازه دهد از اختراعات اش برای خطرناک‌تر شدن رژیم متخاصم استفاده شود؟

برای رهبران چین این به منزله طرحی برای فلج کردن آن کشور است. از دید آنان امریکا استثناگرایانه به مسائل نگاه می‌کند و هرگز نمی‌پذیرد که هر کشوری بتواند به اندازه خود قدرتمند باشد صرفنظر از آن که کمونیست باشد یا دموکرات. آنان معتقدند آمریکا تنها زمانی چین را تحمل می‌کند که مطیع باشد: "گربه چاق، نه ببر".

اتحاد‌های نظامی آسیایی آمریکا بدان معناست که چین احساس می‌کند در حوزه نفوذ طبیعی خود محاصره شده است. خطوط قرمز مورد توافق در دهه ۱۹۷۰ میلادی زمانی که دو کشور روابط خود را از سر گرفتند مانند روابط تایوان توسط سیاستمداران نادان و بی پروای آمریکایی پایمال می‌شود. حاکمان چین فکر می‌کنند که افزایش هزینه‌های نظامی تنها گزینه عاقلانه پیش روی شان می‌باشد.

در عرصه تجارت آنان سیاست مهار امریکا را ناعادلانه قلمداد می‌کنند. آنان می‌گویند چرا کشوری که تولید ناخالص داخلی سرانه آن ۸۳ درصد کم‌تر از امریکاست باید از دسترسی به فناوری‌های حیاتی محروم شود؟ مقام‌ها و بازرگانان چینی از شنیدن صحبت‌ها علیه تیک تاک زیر مجموعه یک شرکت چینی در جلسه استماع کنگره امریکا وحشت زده شدند.

اگرچه برخی از لیبرال‌های چینی رویای مهاجرت را در سر می‌پرورانند حتی تکنوکرات‌های تحصیلکرده غربی چین نیز اکنون نمایش ثروت را محکوم کرده و خودکفایی و خوداتکایی را ترویج می‌کنند و توضیح می‌دهند که چرا جهانی شدن باید در خدمت اولویت‌های سیاسی شی باشد.

با توجه به این دو جهان بینی ریشه دار و متناقض ساده لوحانه است که فکر کنیم دیپلماسی بیش‌تر به تنهایی می‌تواند صلح را تضمین کند. دیدار "جو بایدن" رئیس جمهور امریکا و شی در ماه نوامبر در بالی تنش‌ها را کاهش داد، اما منطق عمیق‌تر رویارویی به زودی بار دیگر خود را نشان داد. بحران بالن جاسوسی (مقام‌های چینی امریکا را به خاطر سرنگونی آن چه که آنان یک "بادکنک شیطانی" سرگردان نامیده اند مورد تمسخر قرار می‌دهند) نشان داد که چگونه هر دو رهبر باید در خانه شان سرسخت به نظر برسند.

آمریکا از چین می‌خواهد که مقرراتی را برای کنترل رقابت‌ها ایجاد کند از جمله خطوط مستقیم و پروتکل‌های مربوط به تسلیحات هسته ای، اما چین خود را طرف ضعیف‌تر می‌داند و استدلال می‌کند که چرا باید خود را با قوانین تعیین شده توسط نیروی قلدر مقابل مقید سازد؟ هیچ گونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد خصومت‌ها کاهش خواهند یافت.

انتخابات آمریکا در سال ۲۰۲۴ نشان خواهد داد که چنگ زدن به صورت چین یک ورزش دو حزبی است. شی با یک اقتصاد کُند شده مواجه است و مشروعیت خود را به چشم انداز یک کشور جوان که زور بازویش را نشان می‌دهد گره زده است.

امریکا و سایر جوامع باز در مواجهه با چنین حریفی باید به سه اصل پایبند باشند. اولین مورد محدود کردن جداسازی اقتصادی است که صندوق بین‌المللی پول تخمین زده می‌تواند هزینه‌ای بین ۰.۲ درصد تولید ناخالص داخلی قابل مدیریت جهان و ۷ درصد نگران‌کننده به همراه داشته باشد.

هم‌چنین، تجارت در بخش‌های غیر حساس به حفظ تماس معمول بین هزاران شرکت کمک می‌کند و در نتیجه شکاف ژئوپولیتیکی را کاهش می‌دهد. تحریم‌ها باید برای بخش‌ها یا مناطق حساسی که چین در آن دارای انحصار است ذخیره شود، زیرا این کشور یک تامین کننده انحصاری می‌باشد: این موارد بخش کوچکی از تجارت چین و آمریکا را تشکیل می‌دهند. در صورت امکان مشاغلی و کسب و کار‌هایی که در هر دو طرف جنگ سرد قرار دارند مانند تیک تاک که متهم به انتشار اطلاعات غلط چینی هستند باید محصور شده، فروخته شده یا منحل شوند نه آن که مجبور به تعطیلی شوند.

اصل دوم کاهش احتمال جنگ است. هر دو طرف در یک "معضل امنیتی" قرار دارند که در آن منطقی است که موقعیت خود را حفظ کنند حتی اگر طرف مقابل احساس خطر کند. غرب حق دارد به دنبال بازدارندگی نظامی برای مقابله با تهدید فزاینده چین باشد جایگزین آن فروپاشی نظم تحت رهبری آمریکا در آسیا است. با این وجود، تعقیب تسلط نظامی در پیرامون نقاط آتش سوزی به ویژه تایوان می‌تواند جرقه حوادث یا درگیری‌هایی را ایجاد کند که از کنترل خارج می‌شوند.

هدف آمریکا باید جلوگیری از حمله چین به تایوان بدون تحریک آن باشد. این امر مستلزم در پیش گرفتن خرد و خویشتنداری نسلی از سیاستمداران در واشنگتن و پکن است که برخلاف رهبران آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۵۰ میلادی هیچ تجربه شخصی‌ای از وحشت ناشی از یک جنگ جهانی ندارند.

آخرین اصل این است که آمریکا و متحدان اش باید در برابر وسوسه توسل به تاکتیک‌هایی مقاومت کنند که آنان را بیش‌تر شبیه حریف خودکامه خود سازد. در این رقابت جوامع لیبرال و اقتصاد‌های آزاد دارای مزایای بزرگی هستند: احتمال ایجاد نوآوری و ثروت و مشروعیت در داخل و خارج از کشور بیش‌تر است. اگر آمریکا به ارزش‌های باز بودن، رفتار برابر با همه و حاکمیت قانون پایبند باشد حفظ وفاداری متحدان اش به خود را آسان‌تر خواهد ساخت.

امریکا باید به وضوح نشان دهد که با مردم چین اختلافی ندارد بلکه با دولت چین دچار اختلاف نظر است دولتی که تهدیدی برای صلح و حقوق بشر است. رقابت تعیین کننده قرن بیستم صرفا در مورد تسلیحات و تراشه‌ها نیست بلکه مبارزه‌ای بر سر ارزش‌ها نیز می‌باشد.

ارسال نظرات
ج+م مثلث123
۱۲:۰۴ - ۱۴۰۲/۰۱/۱۵
سلام ❤️ :