به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی؛ واشنگتن تبدیل به قربانی مناسبی برای هر چیزی شده است که مطابق میل پکن پیش نمیرود. اقتصاد متزلزل است؟ شی در سخنرانی خود مدعی شد که کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده علیه چین سیاست مهار، محاصره و سرکوب همه جانبه را اجرا کردند. ذهنیت چین این گونه است: فشار در دریای چین جنوبی وجود دارد؟ واشنگتن دردسر ایجاد کرده است. آیا مردم علیه نخبگان قیام میکنند؟ ایالات متحده باید پشت به اصطلاح انقلابهای رنگی باشد.
این ذهنیت نه تنها برای روابط بین الملل بلکه برای این که چین فرصتی برای حل مسائل داخلی خود داشته باشد نیز خطرناک است. مطمئنا لفاظی معکوس در سیاست ایالات متحده نیز ظاهر شده است، اما قاعده قدرت اعمال میشود: چین بیشتر به ایالات متحده فکر میکند تا ایالات متحده به چین.
در همین حال، مقالاتی در مورد این که چگونه ایالات متحده نسبت به چین بسیار خشن و سخت گیرانه عمل میکند را میتوان به راحتی در ایالات متحده منتشر کرد، اما انجام برعکس آن در چین امری خطرناک است. از زمان تاسیس جمهوری خلق چین لفاظیهای ضد آمریکایی در پکن یکی از عناصر اصلی آن نظام سیاسی بوده است. حتی در دهههای نسبتا آشتی جویانه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی گلایه کردن درباره "کشوری خاص" به خصوص در سرمقالههای مطبوعات دولتی امری رایج بود.
با این وجود، رهبری و روشنفکران چینی مایل بودند بپذیرند که چین نیاز به تغییر دارد و ریشه بسیاری از مشکلات ممکن است شکستهای داخلی و نه دسیسههای یک دشمن خارجی باشد. دولت چین حتی این ایده را تایید کرد که چین میتواند از رویههای خارجی به ویژه در علم و اقتصاد بیاموزد.
در اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی تاکید جدیدی بر مقصر دانستن ایالات متحده برای مشکلات داخلی و ژئوپولیتیکی آشکار شد. پارانویای حزب کمونیست چین درباره انقلابهای رنگی پس از بهار عربی قویتر شد و به پروپاگاندای آن رژیم دامن زد.
ترس از این که ایالات متحده در حال تسخیر قلب و ذهن جوانان چینی است منجر به سرکوب فرهنگی و سانسور فضای مجازی شد. افشاگری در مورد نفوذ موفق اطلاعاتی ایالات متحده به داخل چین به پیشبرد پاکسازیهای سیاسی دامن زد.
با این وجود، شی پس از آن یک بهانه آماده برای اصلاحات و پاکسازی داشت: مبارزه با فسادی که در حزب کمونیست چین و دولت آن کشور در طول دهه ۲۰۰۰ میلادی رشد کرده بود.
شی اکنون وارد سومین دوره ریاست جمهوری خود شده است و ناکامیهای ملی به وضوح با رهبری او مرتبط هستند. با این وجود، اعتراف به این امر غیرممکن شده است: حتی اشاره به عدم توافق با شی میتواند به یک فاجعه سیاسی تبدیل شود.
در نتیجه، از دید نهادهای چین سقوط تلاشهای دیپلماتیک آن کشور در طول پاندمی به "دستاوردهای باشکوه" دیپلماسی چین تبدیل شده است. پایان ناگهانی سیاست کووید صفر در چین به پیروزی آن کشور بر این ویروس تبدیل شده است.
تنها حوزهای که در مواقعی که اوضاع به شدت اشتباه پیش رفته نمیتوان بر روی آن سرپوش گذاشت اقتصاد است و در آن زمینه نیز چین ایالات متحده را سرزنش میکند و مقصر مشکلات ایجاد شده معرفی میکند. در نتیجه، یافتن بستری برای روابط ایالات متحده و چین به طور فزایندهای دشوار شده است.
زبان ضد آمریکایی صرفا واکنشی به اقدامات ایالات متحده نیست بلکه برای سیاست داخلی چین مفید است. مقامهای امریکایی ممکن است مجبور شوند بپذیرند که گفتگو با چین اجتناب ناپذیر است حتی اگر دیپلماسی پشت درهای بسته را در زمینههایی با منافع مشترک واقعی انجام دهند. در همین حال، مقامهای چینی باید درک کنند که کاخ سفید نمیتواند هیچ سیاستمدار آمریکاییای را که حمله لفظی علیه چین انجام میدهد مورد مجازات قرار دهد.
خلق و خوی ضد آمریکایی نیز در نهایت به ضرر کسب و کارها و مشاغل امریکایی در چین تمام میشود و باعث افزایش موانع نظارتی بیشتر خواهد شد. اگرچه پکن استثنائاتی را برای شرکتهای مالی با ارتباط نزدیک با نخبگان قائل شده است، اما مقامهای عالی رتبه حاضر نیستند برای سایر شرکتهای آمریکایی ریسک کنند.
با این وجود، این یک سوال باز است که لفاظیهای تقویت شده تا چه اندازه به اقدامات دولت چین در مقیاس بزرگتر شکل میدهد. اشتها برای رویارویی مستقیم با واشنگتن ممکن است کمتر از حجم تهاجم لفاظی باشد.
همانطور که اخیرا نوشتم آزمون تورنسل برای این موضوع، اما این یک سوال باز است که لفاظیهای تقویت شده تا چه اندازه به اقدامات دولت چین در مقیاس بزرگتر شکل میدهد. اشتها برای رویارویی مستقیم با واشنگتن ممکن است کمتر از حجم تهاجم لفاظی باشد.
همان طور که اخیرا نوشتم آزمون تورنسل برای این موضوع باقی میماند که آیا چین واقعا به روسیه برای جنگ در اوکراین تسلیحات میدهد یا نه و یا هر شب در بخش خبری تلویزیون دولتی از ناتو گلایه میکند. سرزنش ایالات متحده برای همه چیز آسان است، اما به چالش کشیدن مستقیم آن بسیار سختتر است.