صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۱۲۳۵۶
چه شد که غرب فکر کرد نقشه شوروی را برای ایران پیش ببرد؟!
برخی ناظران و تحلیلگران معتقدند که غرب در شرایط کنونی، به دنبال تکرار راهبرد‌های تقابلی پیشینِ خود در رابطه با شوروری، این مرتبه علیه ایران است. در واقع، جهان غرب با شناسایی این نکته که ایران نیز همچون شوروی از چالش "توسعه نامتوازن" رنج می‌برد، سعی در تکرار یک تجربه تاریخی در زمینه مواجهه خود با یک نظام سیاسی مخالف با هژمونی غرب و به طور خاص آمریکا دارد. رویکردی که البته اکنون نمود‌های عینی و عملیاتی خود را نیز علیه تهران به نمایش می‌گذارد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۳ - ۰۹ اسفند ۱۴۰۱

فرارو- پس از تشدید تحرکات و اقدامات جریان‌های سیاسی و رسانه‌ای غربی و منطقه‌ای علیه کشور با محوریت مسائل حقوق بشری و آنچه حضور فعال ایران در قالب جنگ اوکراین به نفع روسیه عنوان شده و می‌شود، روابط ایران با جهان غرب نیز عملا وارد دوره و عصر جدیدی شد که در قالب آن، تنش‌ها و منازعات میان دو طرف عیان‌تر از هر زمان دیگری است.

به گزارش فرارو، عصری که در آن کمتر می‌توان نسبت به ازسرگیری مذاکرات احیای برجام امیدوار بود و عملا فضای مساعدی جهت تحمیل انزوای سیاسی و البته تشدید فشار‌های اقتصادی علیه کشورمان فراهم است. در این راستا شاهد بوده‌ایم که مثلا برخی دولت‌های اروپایی و البته پارلمان اروپا تلاش‌هایی را جهت گنجاندن نام سپاه پاسداران در فهرست سازمان‌های تروریستی اتحادیه اروپا انجام داده‌اند و یا مثلا برخی اصطکاکات و تنش‌ها در روابط ایران با کشور‌های همسایه همچون جمهوری‌ آذربایجان، عراق و  شماری از دیگر کشور‌های عرب حاشیه خلیج فارس نیز بیش از پیش افزایش یافته است.

برخی تحلیلگران و اندیشکده‌های غربی به این نکته اشاره دارند که غرب با همراهی متحدان منطقه‌ای خود، به دنبال پیاده سازی راهبرد قدیمی‌اش که با استفاده از آن پیشتر توانسته شوروی را به ورطه سقوط بکشاند، این مرتبه، علیه ایران است. راهبردی که در چهارچوب آن سعی می‌شود تا جای ممکن ایران چه از حیث سیاسی (و به طور خاص رضایت مردم از نظام سیاسی مستقر) و چه اقتصادی تضعیف شود و در نهایت به مرحله فروپاشی برسد. با این حال، دو سوال عمده و محوری در این رابطه مطرح می‌شود که برای کشور ما از اهمیت فراوانی برخوردار است.

اول اینکه چه شده که جهان غرب به این نتیجه رسیده که تکرار تجربه شوروی در رابطه با ایران راهگشا است؟ 

غرب راهبرد مشابه شوروری سابق را در رابطه با ایران در پیش گرفته، زیرا ساختار حکمرانی که ما نیز مد نظر قرار داده‌ایم، نوعی "توسعه نامتوزان" را تداعی می‌کند. همان مشکلی که شوروی هم به شدت از آن رنج می‌برد.

بر مبنای ایده توسعه نامتوازن، ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی توانسته پیشرفت‌های قابل توجهی را در برخی حوزه‌ها نظیر مسائل نظامی و امنیتی و علمی کسب کند با این حال، در بسیاری از حوزه‌ها از روند تولیدِ قدرت جامانده است که این مساله موجب نامتوازن شدن مولفه‌های مختلف قدرت کشورمان شده است.

درست در همین فضا است که شاهدیم در شرایطی که موشک‌های ایران، پهپاد‌های این کشور و یا قدرت اتمی آن، تا حد زیادی قدرت‌ها و رقبا و دشمنان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای ایران را به وحشت انداخته، در عین حال، ضعف در تولید قدرت اقتصادی و ایجاد رفاه داخلی و همچنین تعریف مدیریت درست در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی، سبب شده تا تصویر و چهارچوبی نامتوزان از قدرتِ حکمرانی ایرانی ایجاد شود که این مساله عملا فرصت‌های قابل توجهی را در اختیار رقبا و دشمنان کشور جهت بهره برداری قرار می‌دهد. البته که در همین فضا است که مثلا شاهد ظهور برخی اعتراضات اجتماعی نیز هستیم.

با نگاه به تاریخ به وضوح در شوروی قابل مشاهده است که جهان غرب به رهبری آمریکا عملا با تشدید تضاد‌ها و تناقضات درونی و در عین حال تحریک اعتراضات و ناآرامی‌های داخلی در شوروی، در نهایت این کشور را به ورطه فروپاشی کشاند و چند تکه کرد.

حال نوبت به سوال دوم می‌رسد: چرا سیاست‌ساز و سیاستمدار ایرانی، تاریخ را به خوبی مرور نکرده تا مبادا کشور به تله‌هایی دچار شود که پیشتر در تاریخ و در مورد مثلا رویکرد آمریکا به شوروی شاهد آن بوده‌ایم؟ جهت پاسخ به این پرسش می‌توان سه مولفه اساسی را مد نظر قرار داد.

اولا، اینطور به نظر می‌رسد که اساسا اصل چالش و مشکل از سوی دولتمردان کشور مورد شناسایی قرار نگرفته است و همین موضوع سبب شده تا دامنه بحران در این حوزه، عمیق و عمیق‌تر شود. در این رابطه می‌توان گفت که یک مشکل تنها زمانی حل می‌شود که صورت مساله آن از سوی سیاست سازانیک کشور مورد شناسایی قرار گرفته باشد و به بیان بهتر، به مثابه مشکل و چالش جدی تشخیص داده شود. وقتی این صورت مساله مورد شناسایی قرار نگرفته، قاعدتاً تلاش‌هایی هدفمند نیز جهت حل و فصل آن در پیش گرفته نمی‌شود.

دوم، اینطور به نظر می‌رسد که با توجه به فضای خاص کشور پس از پیروزی انقلاب و غلبه بحران‌ها و چالش‌های امنیتی، سیاست سازان و دولتمردان ارشد بخش قابل توجهی از ظرفیت‌ها و توان کشور را در زمینه مسائل نظامی و امنیتی مصروف داشته‌اند و همین مساله سبب شده تا این بخش به نسبت دیگر بخش‌ها، قوی‌تر و پررنگ‌تر شود و در مقابل، دیگر بخش‌ها، رشدی همسو و متوزان با آن نداشته باشند.

همانطور که مثلا در زمان جنگ تحمیلی، بخش قابل توجهی از منابع کشور در میدان‌های جنگ هزینه می‌شد، در سال‌های پس از آن نیز با توجه به مواجهه ایران با چالش‌های امنیتی چه در حوزه همسایگان و چه در چهارچوب کلی‌ترِ منطقه خاورمیانه، منابع مالی قابل توجهی جهت تحکیم بنیان‌های امنیت ملی ایران به حوزه‌های نظامی و امنیتی تخصیص داده شده است. موضوعی که در واقع اقتضای زمان بوده است، اما عارضه‌ای نظیر توسعه نامتوازن را نیز به همراه داشته است.

موضوعی که در شرایط کنونی و با تشدید فشار‌های غرب علیه ایران و تغییر مدل دشمنی آن با کشور ما از درگیری سخت، به درگیری هوشمند و البته ترکیبی، ابعاد و پیامد‌های جدی تری را به خود می‌گیرد و در شرایطی که دشمنان و رقبای ایران، با تمامی ظرفیت‌های قدرت خود به میدان می‌آیند، اهرم و ابزار موثر ما در برخورد با آن ها، عمدتا محدود به حوزه‌های نظامی-امنیتی است.

از این رو، در حوزه واکنش و مقابله نیز ما دچار چالش "واکنشِ نامتوزان" هستیم. در این منظومه، اگر سرباز و نیروی امنیتی ما در میدان نبرد عملکرد خوبی دارد، با این حال، دشمن در دیگر عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و فناوری، اهرم‌های موثر گسترده‌تری دارد که با استفاده از آن‌ها می‌تواند هزینه‌های زیادی را به کشور ما تحمیل کند؛ و در نهایت باید گفت که علی رغم برخی تمایلات دولت‌های پس از انقلاب اسلامی جهت تولید قدرت گسترده در دیگر حوزه‌ها (نظیر عرصه اقتصادی)، تلاش‌های آن‌ها در این رابطه به دلیل حجم قابل توجهی از فشار‌ها و تحریم‌ها، با چالش‌ها و موانع جدی رو به رو بوده است. نباید فراموش کنیم که حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و فناوری، حوزه‌هایی هستند که به تعامل بین المللی نیاز دارند، اما در حوزه نظامی، ماهیت کار می‌تواند از سطح تعامل کمتری در قیاس با حوزه‌های پیش گفته برخوردار باشد.

حال در شرایطی که اصلِ تعامل به واسطه روابط ملتهب ایران با غرب (و متحدان منطقه‌ای آن) مخدوش است، اینکه تصور شود می‌توان در این حوزه‌ها قدرت سازی را به نحوی موثر انجام داد، چندان واقع بینانه نیست. چه بخواهیم یا نخواهیم، ایران به واسطه موقعیت راهبردی و ژئوپلیتیک خود و همچنین منابع انرژی قابل توجه و البته ظرفیت‌های بیشمار اقتصادی‌اش، نمی‌تواند به مثابه کنشگری منزوی و صرفا معطوف به داخل، در عرصه بین‌المللی دست به کنشگری بزند. حتی اتخاذ یک‌چنین رویکردی نیز برای کشورمان هزینه‌زا است.

مساله‌ای که نمود‌های عینی خود را در سال‌های اخیر به کرات نشان داده است. شاید باثبات‌ترین روابط ما در عرصه سیاست خارجی کشورمان با آن دسته از کنشگرانی بوده که به واسطه تعاملات و مراودات اقتصادی خود به ایران نیاز داشته و دارند. از این منظر، نیاز داشتنِ دیگران به ما و نه صرفِ تعهد ایدئولوژیکشان، تضمین کننده قدرت سازی برای ایران است.

حال در این فضا، اگر سیاست سازان ما این مساله مهم را مورد شناسایی قرار ندهند و صرفا از دریچه نگاه سنتی به قدرت بنگرند و همچنین نسبت به درگیر کردن دیگر کنشگران در همکاری‌های اقتصادی با خود غفلت ورزند و اهمیت مولفه منافع ملی دیگر کشور‌ها در شکل دهی به سیاست خارجی آن‌ها را مورد بی‌توجهی قرار دهند، این دو موضوع می‌توانند بیش از پیش کشور  را تحت فشار قرار دهند و برای آن بحران سازی کنند.

ارسال نظرات