صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۶۰۱۶۲۰
اصطلاح «کیش شخصیت»، در سخنرانی معروف نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی در رابطه با جوزف استالین در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در فوریه ۱۹۵۶ رایج شد. خروشچف گفته بود که «برای روح مارکسیسم-لنینیسم، ناروا و نامناسب است که شخصی را تا حدی بالا ببریم که او را به اَبَرمردی با ویژگی‌های ماوراء طبیعی شبیه به ویژگی‌های خدا تبدیل کنیم.
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۲ - ۲۸ دی ۱۴۰۱

هند ادعا می‌کند که بزرگترین دموکراسی در جهان است و حزب حاکم آن، حزب بهاراتیا جاناتا (با اعضایی حتی بیشتر از حزب کمونیست چین) نیز مدعی است که بزرگترین سازمان سیاسی در جهان است. از ماه مه ۲۰۱۴، حزب بهاراتیا جاناتا و دولت هر دو درگیر خواسته‌ها و گهگاهی هوس‌های فردی به نام نارندرا مودی، نخست‌وزیر هند بوده‌اند. کیش شخصیت خارق‌العاده‌ای پیرامون مودی ایجاد شده که جلوه‌های آن در تبلیغات دولتی و حزبی، در مدیحه‌سرایی‌های مطبوعاتی، در توسل‌های چاپلوسانه کارآفرینان، افراد مشهور و ستارگان ورزشی هند برای رهبریِ ظاهرا متحول‌کننده او قابل مشاهده است.

به گزارش هم میهن به نقل از فارین پالیسی، این مقاله در پی آن است که کیش مودی را در بستر مقایسه‌ای ​​و فرهنگی قرار و نشان دهد که این کیش، چگونه به‌وجود آمد و چه تاثیرات و پیامد‌هایی برای آینده سیاسی و اجتماعی هند خواهد داشت. با این حال، از آنجایی که من در مورد نوعِ هندیِ چیزی که در واقع، پدیده‌ای جهانی است، (یعنی کیش شخصیت) می‌نویسم، آنچه در اینجا می‌گویم ممکن است برای کسانی که در سایر نقاط جهان، تحت رژیم‌های مستبد یا نیمه‌استبدادی زندگی می‌کنند، مأنوس باشد.

اصطلاح «کیش شخصیت»، در سخنرانی معروف نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی در رابطه با جوزف استالین در بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی در فوریه ۱۹۵۶ رایج شد. خروشچف گفته بود که «برای روح مارکسیسم-لنینیسم، ناروا و نامناسب است که شخصی را تا حدی بالا ببریم که او را به اَبَرمردی با ویژگی‌های ماوراء طبیعی شبیه به ویژگی‌های خدا تبدیل کنیم. چنین مردی انگار همه‌چیز را می‌داند، همه‌چیز را می‌بیند، به فکر همه است، هر کاری می‌تواند انجام دهد و در رفتارش معصوم است.»

مورد استالین منحصربه‌فرد یا بی‌نظیر نبود. در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم، جهان کمونیستی مملو از کیش‌های شخصیتی بود؛ از «هوشی مین» در ویتنام و «فیدل کاسترو» در کوبا گرفته تا «انور خوجه» در آلبانی و «کیم‌ایل‌سونگ» در کره شمالی. با این حال، بی‌شک بزرگترین کیش – نمی‌توان گفت مرگبارترین - در بین همه کیش‌های کمونیستیِ پیرو کیش استالین، کیش مائو تسه‌تونگ در چین بود. مثلا سرمقاله‌ای از سپهبد «وو فاکسیان» را در نظر بگیرید که در ۱۳ آگوست ۱۹۶۷ در روزنامه «ارتش آزادی‌بخش» منتشر شد:

«رئیس مائو برجسته‌ترین و بزرگترین نابغه جهان است و اندیشه او خلاصه‌ای از تجربه مبارزات پرولتاریایی در چین و خارج از آن و حقیقتی شکست‌ناپذیر است. ما مطلقا نباید پیش‌شرط اجرای دستورات رئیس مائو را فهم آن دستورات در نظر بگیریم. تجربه مبارزات انقلابی به ما می‌گوید که ما بسیاری از دستورات رئیس مائو را در ابتدا به‌طور کامل یا تا حدی درک نمی‌کنیم، اما به تدریج در طول اجرا پس از اجرا یا پس از چندین سال این دستورات را درک می‌کنیم؛ بنابراین ما باید با قاطعیت دستورالعمل‌های رئیس مائو را چه آن‌هایی که می‌فهمیم و چه آن‌هایی را که به‌طور موقت نمی‌فهمیم اجرا کنیم.»

به گمان من این همان چیزی است که به آن، ایمان کور می‌گویند. کیش‌های استالین و مائو قبل از کیش بنیتو موسولینی در ایتالیا و آدولف هیتلر در آلمان بود. قابل توجه است که هر دو در شرایطی ظهور کردند که این کشور‌ها کاملا از ویژگی‌های دموکراتیک بی‌بهره نبودند. ناسیونال‌سوسیالیست‌های حامی هیتلر، بیشترین تعداد کرسی‌ها را در انتخابات ۱۹۳۲ به‌دست آوردند. هشت سال پیش از آن، موسولینی به دنبال کسب مشروعیت از طریق انتخابات بود، اگرچه خودِ آن رای‌گیری هم کاملا آزاد و عادلانه بود. اما هر دو رهبر پس از به قدرت رسیدن، به‌سرعت آزادی‌های سیاسی و فردی را سرکوب کردند و به‌دنبال تحکیم قدرت در خود و در احزاب خود بودند.

صد سال پس از ظهور هیتلر و موسولینی، جهان بار دیگر شاهد ظهور رهبرانی اقتدارگرا در کشور‌هایی است که به نوعی تاریخ دموکراتیک دارند. فهرست بخشی از این خودکامگان اینجاست: ولادیمیر پوتین از روسیه، رجب طیب اردوغان از ترکیه، ویکتور اوربان از مجارستان، ژائیر بولسونارو رئیس‌جمهور سابق برزیل، مودی از هند و دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور پیشین آمریکا که به‌طور موقت از قدرت برخوردار نیست، اما مشتاق بازگشت به قدرت است.

این رهبران تا حد قابل‌توجهی از تحسین مردم برخوردارند. همه آن‌ها به دنبال این هستند که خود را به‌عنوان ناجی یا رهایی‌بخش ملت خود معرفی کنند و ادعا می‌کنند که در موقعیتی منحصربه‌فرد قرار گرفته‌اند تا کشور را به‌سوی شکوفایی، قدرت و هماهنگی بیشتر با آنچه که ادعا می‌کنند میراث فرهنگی و تاریخی آن کشور است، سوق دهند. در یک کلام، همه آن‌ها در اطراف خود کیش‌های شخصیتی ساخته‌اند و به دیگران هم اجازه داده‌اند که اطراف آنها، کیش شخصیتی بسازند.

با وجود آنکه در کشور‌های دیگر جز هند هم چنین کیش‌های شخصیتی‌ای وجود دارد، من در این مقاله به سه دلیل به سراغ کیش مودی رفته‌ام. اول اینکه این اتفاق در کشوری رخ می‌دهد که من بهتر آن را می‌شناسم. دوم اینکه هند به‌زودی پرجمعیت‌ترین کشور جهان خواهد شد و از چین پیشی می‌گیرد و از این‌رو، این کیش پیامد‌های عمیق‌تر و احتمالا ترسناک‌تری نسبت به کیش‌های دیگر در سایر نقاط جهان خواهد داشت. سوم و شاید مهم‌ترین دلیل اینکه این کیش شخصیتی در کشوری شکل گرفته که تا همین اواخر دارای سنت‌های دموکراتیک نسبتا قوی و دیرپایی بود.

انتخابات عمومی ۲۰۱۴ شانزدهمین انتخابات ملی هند بود که تقریباً از سال ۱۹۵۲ ادامه داشت. انتخابات منظم و عمدتا آزاد و منصفانه نیز برای تشکیل مجالس قانونگذاری ایالت‌های مختلف هند برگزار شده بود. هند پیش از سال ۲۰۱۴ هم دارای فرهنگ فعال آزادی بیان عمومی، مطبوعات نسبتا آزاد و قوه قضائیه مستقل بود.

قبل از صحبت در مورد کیش مودی، می‌خواهم چیزی در مورد کیش یکی از نخست‌وزیران پیشین هند بگویم. ایندیرا گاندی دختر جواهر لعل نهرو اولین و باسابقه‌ترین نخست‌وزیر هند، در مارس ۱۹۷۱، به پیروزی قاطعی در انتخابات عمومی دست یافت. در دسامبر همان سال، هند، تا حدی به علت رهبری قاطع گاندی، یک پیروزی قاطع در میدان نبرد بر پاکستان به‌دست آورد. او به‌عنوان تجسم مدرن دورگا، الهه مبارز و فاتح اساطیر هندو مورد استقبال قرار گرفت. متحدان سیاسی او، این ایده را ترویج می‌کردند که ایندیرا گاندی در بدن خود، در حزب، در دولت و در کشور، تجسم پیدا کرده و نیز اینکه این زن، نماینده گذشته، حال و آینده ملت است. رهبر حزب کنگره دی‌کی باروآه می‌گفت: «هند ایندیرا است، ایندیرا هند است.» باروآه در ستایش گاندی، دوبیتی‌ای را سروده بود و می‌خواند: «ایندیرا، صبح و شام تو را درود می‌فرستیم/ نام تو و کار بزرگ تو را نیز جشن می‌گیریم».

اندکی پس از آنکه رهبر کنگره، این شعر را در تظاهراتی در ژوئن ۱۹۷۵ در حضور یک میلیون نفر خواند، گاندی وضعیتی اضطراری وضع کرد که طی آن، رژیم تمامی سیاستمداران اصلی (و بسیاری از سیاستمداران جزئی) اپوزیسیون و همچنین اتحادیه‌های کارگری و فعالان دانشجویی را دستگیر کرد، سانسور شدیدی را بر مطبوعات تحمیل و آزادی‌های فردی را لغو کرد.

با این حال، کمی کمتر از دو سال بعد، وجدان دموکراتیک گاندی او را مجبور کرد تا انتخابات جدیدی را برگزار کند؛ انتخاباتی که در آن، او و حزبش قدرت را از دست دادند. اکنون شعر کوتاه باروآه را با چیز‌هایی که جی‌پی نادا، رهبر حزب بهاراتیا جانتا به مناسبت ۷۱ سالگی مودی نوشته، مقایسه کنید. این کلمات در مقاله‌ای که در سپتامبر ۲۰۲۱ در «تایمز آف ایندیا»، پرخواننده‌ترین روزنامه انگلیسی‌زبان هند منتشر شد، آمده است:

«مودی به یک اصلاح‌طلب تبدیل شده که با شور و اشتیاق، مسائل اجتماعی‌ای که هند را می‌رنجاند، مطرح می‌کند و سپس به‌طور مؤثر از طریق گفتمان عمومی و مشارکت به آن‌ها می‌پردازد... او به توسعه همه‌جانبه جامعه و کشورمان از طریق ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی خوب، اعتقاد دارد. او همیشه در رسیدگی به پیچیده‌ترین و سخت‌ترین مشکلات کشور پیشتاز است و تا رسیدن به اهداف، آرام نمی‌گیرد... مودی یگانه رهبری است که تأثیر نیروبخشی بر توده‌ها دارد و کل ملت به دعوت او متحد می‌شوند. در طول همه‌گیری کرونا، درخواست‌های او به صورتی مقید توسط هر شهروند دنبال شده است... موفقیت خیره‌کننده او نتیجه تعهد مطلق به جان‌فشانی برای رفاه و آسایش مردم است. یگانه هدف او این است که هند را به یک ویشواگورو [سرمشقی برای جهان]تبدیل کند.»

یادداشت نادا یکی از سخنان ستایش‌آمیز مودی است. روزنامه‌های دهلی‌نو مملو از نظرات وزرای کابینه هستند که نخست‌وزیر را ستایش می‌کنند. در واقع جمله «مودی هند است، هند مودی است» باور گفته‌شده یا ناگفته همه در حزب بهاراتیا جانتا است. هنگامی که داشتم پیش‌نویس این مقاله را در اواخر سپتامبر به پایان می‌رساندم، وزیر امور خارجه هند، اس. جایشانکار، به حضار در واشنگتن گفت: «این واقعیت که نظرات ما [مردم هند]اهمیت دارد، اینکه دیدگاه‌های ما مهم است و ما امروزه توانایی شکل دادن به مسائل بزرگ زمان‌مان را داریم، به‌خاطر مودی است.»

جنبش ضداستعماری به رهبری مهاتما گاندی، تداوم دموکراسی انتخاباتی از زمان استقلال، پویایی کارآفرینان آن در دهه‌های اخیر، کمک‌های پژوهشگران، دانشمندان، نویسندگان و فیلمسازان و میراث نخست‌وزیران گذشته نیز به‌طور کامل در این ارزیابی‌ها پاک می‌شود. در عوض، دستاورد‌های هند فقط به یک نفر، یعنی نارندرا مودی نسبت داده می‌شود. در فوریه ۲۰۲۰، یک قاضی دادگاه عالی که در آن زمان خدمت می‌کرد، مودی را یک «آرمان‌گرای تحسین‌شده بین‌المللی» و «نابغه همه‌کاره که جهانی فکر می‌کند و محلی عمل می‌کند» نامید. ثروتمندترین و موفق‌ترین صنعتگران هند در نمایش علنی ستایش و وفاداری خود نسبت به نخست‌وزیر با یکدیگر رقابت می‌کنند. در فوریه ۲۰۲۱، مودی به صفوف استالین، هیتلر، مائو، معمرالقذافی و صدام‌حسین پیوست که در زمان زنده بودنش، یک استادیوم ورزشی به نام او ساخته شده. استادیوم کریکت در شهر احمدآباد که قبلا به نام ملی‌گرای بزرگ والابای پاتل نامگذاری شده بود، پس از افتتاح محل بازسازی‌شده توسط رئیس‌جمهور وقت هند، رام نات کوویند، این استادیوم، نارندرا مودی نامیده شد.

در اواخر همان سال، هنگامی که شهروندان هندی اولین واکسن‌های کووید-۱۹ خود را دریافت کردند، گواهی‌های واکسیناسیون با عکس مودی به آن‌ها داده شد. پس از دوز دوم و سپس دوز تقویت‌کننده، گواهینامه‌های رسمی هم عکس نخست‌وزیر را داشتند. من هیچ کشور دیگری در جهان را نمی‌شناسم که چنین کاری کرده باشد.

دیکتاتور محبوب

هر دموکراتِ طرفدار تساوی حقوق انسان‌ها از نمایش‌های خارق‌العاده خودشیفتگی مودی ناامید می‌شود. با این حال، کار پژوهشگر، هم درک کردن و هم قضاوت‌کردن است. حقیقت انکارناپذیر این است که مودی مانند ایندیرا گاندی در اوایل دهه ۱۹۷۰، بی‌شک بسیار محبوب است. چرا؟ بگذارید شش دلیل را ارائه کنم.

اول اینکه مودی واقعا خودساخته و نیز بسیار سخت‌کوش است. گفته می‌شود که او زمانی در یک ایستگاه راه‌آهن چای می‌فروخته است، گرچه عده‌ای این ادعا را زیر سوال می‌برند، شکی نیست که خانواده او از طبقه ضعیفی بودند. او به هیچ تعطیلاتی نمی‌رود و ۷ روز هفته و ۲۴ ساعت روز وقتش را به سیاست اختصاص داده است. دوم اینکه مودی یک خطیب زبردست است که مخالفانش را به تمسخر می‌گیرد. سوم، مودی از نظر پیشینه و دستاوردهایش در مقایسه با رقیب اصلی‌اش، راهول گاندی از حزب کنگره که اکنون بسیار ویران شده، بسیار سرتر است. گاندی هرگز شغل مناسب یا هیچ‌گونه مسئولیت اداری نداشته است.

چهارم، از آنجایی که اکثریت‌گرایی هندو به‌طور فزاینده‌ای در سیاست و جامعه هند نفوذ می‌کند، مودی به‌عنوان ناجی بزرگ هندو‌ها و هندوئیسم تلقی می‌شود. مودی که در سازمان شوونیست (میهن‌شیفته) تندرو هندو به‌نام «راشتریا سوایامسواک سانگ» پرورش یافته، غالبا حاکمان گذشته هند را، اعم از مسلمان و بریتانیایی مورد تمسخر قرار می‌دهد. او از نجات کشور از «بردگی هزاران ساله» و آغاز رنسانس ملی و تمدنی هند که بسیار به تعویق افتاده سخن می‌گوید.

پنجم، مودی یک ماشین تبلیغاتی بزرگ را تحت فرمان خود دارد که توسط منابع مالی حزب و دولت او و تکنولوژی قرن بیست‌ویکمی پشتیبانی می‌شود. چهره مودی در تمام پوسترها، تبلیغات و وب‌سایت‌هایی که توسط دولت یا تحت حمایت دولت هند منتشر می‌شود، ظاهر می‌شود؛ بنابراین او از منابع عمومی برای تقویت کیش شخصیت خود استفاده کند.

ششم، مودی مردی فوق‌العاده باهوش و زیرک است. او طی ۱۴ سال که به‌عنوان سازمان‌دهنده حزب و طی ۱۳ سال که به‌عنوان وزیر ارشد گجرات کار می‌کرد، حجم عظیمی از اطلاعات را در مورد انواع موضوعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آموخت.
او می‌تواند با قدرتی مسلم در مورد مزایای انرژی خورشیدی، خطرات جنگ هسته‌ای، وضعیت دختربچه‌ها، تحولات هوش مصنوعی و بسیاری موارد دیگر صحبت کند. او همچنین در دستکاری گفتمان سیاسی در درون حزب خود و کشور به‌طور کلی برای حمایت از خود و کاهش رقبا و مخالفانش بی‌نهایت زیرک و حیله‌گر است؛ به‌طوری که امثال ترامپ و بولسونارو در مقایسه با او فقط عوام‌فریب هستند.

پیامد‌های کیش مودی

کیش مودی اگر نگوییم منجر به خلع ید، منجر به تضعیف پنج نهاد حیاتی شده که در یک دموکراسی قرار است قدرت لجام‌گسیخته را محدود و از شخصی‌سازی قدرت سیاسی و رشد اقتدارگرایی جلوگیری کنند. حزب مودی، یعنی بهاراتیا جاناتا، قبلا به‌شدت با کیش‌های شخصیت و پرستش یک فرد مخالف بود. با این حال، از سال ۲۰۱۴، مودی قدرت کامل خود را بر حزب اِعمال کرد. همه رهبران حزب، چه از روی ترس یا تحسین، مطیعانه در صف پشت‌سر او قرار گرفته‌اند. در بزرگترین حزب جهان در میان بزرگ‌ترین دموکراسی جهان، حتی بویی از مخالفت وجود ندارد.

مودی با وزرای کابینه درباره تصمیمات مهم دولت، مشورت نمی‌کند چراکه می‌خواهد مطمئن شود تمام اعتبار طرح‌های رفاه دولتی به‌طور کامل به پای او نوشته می‌شود. دولت عمدتا، اگر نگوییم به‌طور کامل، از طریق دفتر نخست‌وزیری و توسط مقامات غیرمنتخب وفادار به مودی اداره می‌شود. برخلاف نخست‌وزیران پیشین (از احزاب مختلف)، امروز در هند هیچ مشورتی در کابینه وجود ندارد. در داخل مجلس هم بحث کمی وجود دارد. گرچه نخست‌وزیرانی مانند نهرو و واجپایی زمان زیادی را در پارلمان سپری می‌کردند تا به سخنان نمایندگان مخالف گوش فرا دهند، مودی از مجلس، بیشتر به‌عنوان بستری برای سخنرانی خود استفاده می‌کند.

سومین نهاد دموکراتیکی که از سال ۲۰۱۴ به‌سرعت در حال افول بوده، مطبوعات هستند. در یک دموکراسی، مطبوعات باید مستقل باشند. در هشت سال نخست‌وزیری مودی، او حتی یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور رسانه‌ها برگزار نکرده است. او نظرات خود را هر ماه از طریق یک مونولوگ در رادیوی دولتی و با مصاحبه گاه‌وبی‌گاه با روزنامه‌نگاری وابسته به رژیم که به‌طور مضحکی به مودی احترام می‌گذارد، بیان می‌کند. کانال‌های خبری، سخنان مودی را با ستایش پوشش می‌دهند و بی‌امان به اپوزیسیون حمله می‌کنند. بسیاری از روزنامه‌نگاران مستقل به اتهامات جعلی زندانی شده‌اند.

چهارمین نهاد کلیدی که از می‌۲۰۱۴ خودمختار و استقلالش کمتر شده، بروکراسی است. در هند، طبق قانون اساسی کارمندان باید کاملا غیرحزبی باشند. در طول سال‌ها، آن‌ها به‌طور پیوسته سیاسی شده‌اند، به‌طوری‌که بسیاری از مقامات تمایل به جانبداری از یک حزب سیاسی خاص یا حتی با یک سیاستمدار خاص دارند. با این حال، از سال ۲۰۱۴، هر خودمختاری و استقلالی که باقی مانده بود، کاملا از بین رفته است. مودی در انتخاب مقامات کلیدی خود تاکید بسیار بیشتری بر وفاداری دارد تا شایستگی. طبق گزارش اخیر ایندیان اکسپرس، ۹۵ درصد از تمام سیاستمدارانی که از سال ۲۰۱۴ از سوی اداره مرکزی تحقیقات دستگیر شده‌اند یا به دفاتر آن‌ها یورش برده شده، از احزاب مخالف بوده‌اند. این یورش‌ها به‌عنوان یک هشدار بوده است. تعداد زیادی از سیاستمداران اپوزیسیون از آن زمان به حزب بهاراتیا جاناتا پیوسته‌اند و پرونده‌های علیه آن‌ها لغو شده است. در نهایت، قوه قضائیه در سال‌های اخیر به نقشی که قانون اساسی برای آن قائل شده عمل نکرده است. دادگاه‌های منطقه‌ای و استانی در تایید اقدامات ایالتی که حقوق و آزادی‌های شهروندان را نقض می‌کند بسیار با قدرت عمل کرده‌اند.

به این نکته حائز اهمیت است که تسخیر این پنج نهاد - یعنی حزب، قوه مقننه، مطبوعات، خدمات کشوری و قوه قضائیه - برای تحکیم سایر کیش‌های شخصیتی نیز بسیار مهم بوده است. تحلیل من از آنچه مودی برای دموکراسی در هند انجام داده است به‌طور کلی برای اوربان در مجارستان، اردوغان در ترکیه، پوتین در روسیه و حتی تا حدودی ترامپ در ایالات متحده صادق است.

از جولای ۲۰۱۹ تا ژانویه ۲۰۲۱، بزرگترین، قدیمی‌ترین و ثروتمندترین دموکراسی‌های جهان همگی توسط پوپولیست‌های کاریزماتیک با گرایش‌های اقتدارگرا رهبری می‌شدند. بوریس جانسون و ترامپ اکنون هر دو رفته‌اند، اما مودی همچنان بر سر کار باقی مانده است. حتی زمانی که آن‌ها بر سر کار بودند، به نظر من مودی خطرناکتر از جانسون و ترامپ بود.

دلایل این امر، هم ساختاری و هم شخصیتی است. همانطور که بحث قبلی روشن می‌کرد، نهاد‌های دموکراتیکی که قصد دارند به‌عنوان ابزار‌هایی برای کنترل سوءاستفاده از قدرت توسط سیاستمداران عمل کنند، در هند بسیار بیشتر از بریتانیا یا ایالات‌متحده در معرض خطر قرار دارند. در بریتانیا، مطبوعات، پارلمان و خدمات مدنی، همگی به دنبال خنثی کردن تمایلات اقتدارگرایانه جانسون بودند.

در مورد ایالات‌متحده، حتی اگر ترامپ به‌دنبال در دست گرفتن دادگاه عالی بود، دادگاه‌های پایین‌تر مستقل باقی ماندند. مقامات مالیاتی و سایر نهاد‌های نظارتی نیز چنین بودند. بخش‌های بانفوذ مطبوعات در برابر کیش ترامپ تسلیم نشدند. دانشگاه‌ها مراکز آزادی بیان و مخالفت باقی ماندند. حتی فردی که ترامپ به‌عنوان معاون رئیس‌جمهور انتخاب کرد، در سرپیچی از رئیس خود، مطابق با قانون اساسی ایالات‌متحده اقدام و نتایج انتخابات ۲۰۲۰ را تایید کرد. نهاد‌های دموکراتیک در هند بسیار ضعیف‌تر از بریتانیا و ایالات‌متحده هستند. مودی به‌عنوان یک فرد نیز تهدیدی بسیار بزرگتر از جانسون یا ترامپ برای آینده دموکراتیک کشورش است. همچنین مودی به مراتب بیشتر از جانسون و ترامپ به عقاید سیاسی خود متعهد است.

این‌ها روایت کیفی بوده است؛ اما اگر بخواهم فقط چند رقم را بگویم، می‌توان درک کرد که استاندارد‌های دموکراتیک هند در سال‌های اخیر تا چه حد کاهش یافته است. در رتبه‌بندی آزادی مدنی و سیاسی «فریدم هاوس»، هند یکی از کشور‌هایی بود که بیشترین کاهش را در دهه گذشته داشته است و در سال ۲۰۲۱ از کشوری «آزاد» به کشوری «تا حدی آزاد» سقوط کرده است. در شاخص آزادی بشر موسسه کاتو، هند از رتبه ۷۵ در سال ۲۰۱۵ به رتبه ۱۱۹ در سال ۲۰۲۱ سقوط کرد. در شاخص جهانی آزادی مطبوعات گزارشگران بدون مرز، هند از رتبه ۱۴۰ در سال ۲۰۱۳ به رتبه ۱۵۰ در سال ۲۰۲۲ سقوط کرد.

دو هشدار‌

می‌خواهم این مقاله را با دو هشدار پیشین هندی‌ها پایان دهم. اولین هشدار نسبتا شناخته‌شده است. «بی‌آر آمبدکار»، سیاست‌مدار و اصلاح‌گر اجتماعی هندی در آخرین سخنرانی‌اش در مجلس مؤسسان هند در نوامبر ۱۹۴۹ از جان استوارت میل، فیلسوف انگلیسی نقل‌قول می‌کند که به شهروندان هشدار می‌دهد که «آزادی‌های خود را حتی زیر پای یک مرد بزرگ نگذارند یا به قدرت‌هایی اعتماد نکنند که کسی را قادر می‌سازد تا نهادهایشان را زیر پا بگذارد». آمبدکار می‌گوید که پرستش قهرمان، راهی حتمی به‌سوی انحطاط و دیکتاتوری است.

هشدار دوم مربوط به زمانی است که ایندیرا گاندی به‌دنبال تغییر شکل حزب و کشور به صورتی که دوست داشت بود، نیجالینگاپا، فعال سیاسی به او هشدار داد که تاریخ قرن بیستم «مملو از نمونه‌های تراژیکی است که بر دموکراسی چیره شده‌اند؛ یعنی زمانی که یک رهبر که با موج مردمی یا با حمایت یک سازمان دموکراتیک به قدرت رسیده، قربانی خودشیفتگی سیاسی می‌شود و از سوی گروهی از متفکران بی‌وجدان که از فساد و وحشت برای سرکوب مخالفان استفاده می‌کنند، ترغیب می‌شود.»

این درسی است که تاریخ به ما می‌دهد: همانطور که موارد استالین، مائو، هیتلر، موسولینی، پوتین و دیگران همگی نشان می‌دهند، کیش‌های شخصیتی همیشه برای کشوری که این کیش را تقویت و تشویق می‌کند، بد است.

برچسب ها: نخست وزیر هند
ارسال نظرات
ناشناس
۱۰:۵۴ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۸
لطفا چاپ کنید. نصف این مشکل به خاطر محمد علی جناح و اقبال لاهوری هم هست. هم از این نظر که یک کشور جداگانه برای مسلمانان می خواست و هم اینکه اسم این کشور را بسیار توهین آمیز گذاشت (پاکستان، یعنی سرزمین افراد پاک در مقابل افراد نجس) این ها از منابع اصلی تغذیه احزاب هندوواتا (هندوگرای افراطی) هست.
ناشناس
۱۰:۳۲ - ۱۴۰۱/۱۰/۲۸
جالب بود