به گزارش فرارو به نقل از الشرق الاوسط، در پی حملات ۱۱ سپتامبر دولت «جورج دابلیو بوش» تصمیم گرفت رژیم صدام حسین را ریشه کن کند. سیلی از توجیهات برای حمله نظامی علیه عراق سرازیر شد اما بعدا مشخص شد که همگی بیاعتبار بودهاند. رژیم صدام از شهرت خوبی برخوردار نبود، اما فساد آن نیز تهاجم نظامی امریکا را توجیه نمیکرد. رژیم صدام سقوط کرد اما تهاجم توازن تاریخی در مثلث عراق – ترکیه - ایران و فراتر از آن را برهم زد. ایران از فرصت استفاده کرد و شبه نظامیان خود را به چهار نقشه عربی اعزام نمود. پس از این رویدادها خاورمیانه متزلزلتر شد.
به زودی مشخص شد که آمریکا با سرویسهای اطلاعاتی، دانشگاهها و موسسات تحقیقاتیای که در اختیار دارد هیچ درک درستی از عراق و مردم آن کشور نداشته است. امریکا تصور میکرد که عراقیها تانکهای امریکایی را گلباران خواهند کرد و با نادیده گرفتن ترکیب اجتماعی، فرهنگی و مذهبی سرنوشت جغرافیایی آن کشور به سمت الگوی غربی میشتابند.
تهاجم ایالات متحده برخی از ویژگیهای خاورمیانه را تغییر داد اما ساختارهای جهان را تغییر نداد. سازمان ملل تلاش کرد تا زخمهایش را التیام بخشد. با این وجود، نزدیک به دو دهه بعد ضربه قدرتمندتری را متحمل شد. در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ میلادی ارتش روسیه به اوکراین حمله کرد و جنگ را به قاره اروپا بازگرداند و حرمت مرزهای بینالمللی را از بین برد و نشان داد که میتوان نقشهها را با صدای موشک، تانک و پهپادها تغییر داد. مسکو این تهاجم را با این ادعا توجیه کرد که قصد دارد نازیها را ریشه کن ساخته و روسهایی را در اوکراین که از به حاشیه رانده شدن و سوءاستفاده رنج میبرند آزاد کند.
به زودی مشخص شد که روسیه که به تجربه و خرد خود میبالید اطلاعات کمی از اوکراین کنونی داشته است کشوری که با آن وابستگی نژادی (اسلاو) و مذهبی (مسیحیت ارتدکس) و تاریخی (دوره شوروی) داشت.
اشتباه محاسباتی آمریکا در عراق با اشتباه روسیه در اوکراین جبران شد. کی یف سقوط نکرد و پرچم سفید برافراشته نشد. زلنسکی نه به سفارتخانهای پناه برد و نه به خارج از کشور گریخت. غرب برای پمپاژ تسلیحات و میلیاردها دلار به اوکراین عجله کرد. ماههای طولانی جنگ بیاعتباری ادعای کرملین مبنی بر اینکه اوکراین هرگز یک کشور مستقل نبوده و صرفا یک اختراع ساخته و پرداخته اتحاد جماهیر شوروی بوده را اثبات کرد.
با این وجود، جنگی که نتوانست رژیم اوکراین را سرنگون کند با به راه انداختن بزرگترین طوفان ترس از زمان جنگ جهانی دوم توانست جهان را تغییر دهد. در جنگ دوم (اوکراین) مانند جنگ اول (عراق) شورای امنیت بیکار ماند زیرا طرفی که ضربه را وارد ساخت یک کشور عضو دائمی آن شورا بود و حق وتو در اختیار داشت.
بدیهی است که «یگانه ابرقدرت» (ایالات متحده) با روسیه که از زیر آوار شوروی بیرون میآمد بد رفتار کرد و روح خشمگین روسیه و ذهنیت محاصره تاریخی آن را نادیده گرفت. هم چنین، واضح است که اوکراین زمانی که مدل انقلابهای رنگی را پذیرفت و رویاهای آتلانتیکی در سر داشت به الزامات سرنوشت جغرافیایی مدنظر روسیه احترام نگذاشته بود.
با این وجود، تمام این موارد به حمله روسیه و حذف اجباری نقشه اوکراین مشروعیت نمیبخشند. ما نباید فراموش کنیم که پوتین زمانی پیوستن رفقای قدیمی شوروی به ناتو را به دزدی اعضای بدن شوروی – روسیه تشبیه کرده بود.
این اولین بار نیست که روسیه بر ویژگیهای سیاره زمین تاثیر میگذارد. در دهه دوم قرن گذشته «ولادیمیر لنین» هنگامی که حزباش کنترل قاره برفی را به دست گرفت و پروژه بزرگی را برای تغییر جهان آغاز کرد سیاره زمین را تکان داد.
پنج دهه بعد امپراتوری وارثان لنین بسیار بزرگتر از امپراتوری پتر کبیر بود پیش از آن که در زمان زمامداری «میخائیل گورباچف» از هم فرو بپاشد.
روسیه در زمان «جنگ بزرگ میهنی» که توسط «جوزف استالین» راه اندازی شد و جهان را با حماسه استالینگراد شوکه کرد بار دیگر اثر خود را به جای گذاشت. هنگامی که سقوط بزرگ امپراتوری شوروی رخ داد یک افسر جوان کا گ ب در آلمان شرقی مستقر شده بود. او احساس میکرد یتیم شده است و بعدا از کرملین ظهور کرد و پروژهای برای انتقام در سر داشت که جنگ در اوکراین ستون فقرات آن است. این پروژهای برای انتقام از مدل غربی و آمریکا، هژمونی و دلار آن بود.
پیش از آن که جنگ اوکراین شمع یک سالگی خود را در ماه آینده خاموش کند گمانه زنیها در مورد احتمال درگیری طولانی مدت به دلیل اشتباه محاسباتی متقابل مطرح شده است. کرملین توانایی ارتش خود برای دستیابی به یک پیروزی سریع را اشتباه ارزیابی کرد و اکنون به گروه واگنر متکی شده است.
غرب قدرت تحریمهای خود بر اقتصاد روسیه که جنگ را تامین مالی میکند اشتباه محاسبه کرد. حقیقت آن است که حمله روسیه بیش از آن که بتواند معادلات را در عرصه اوکراین معکوس کند جهان را تغییر داده است. جنگ اوکراین پرسشهای دشوار و حساسی را در مورد آینده اوکراین و شکنندگی قاره اروپا که به انرژی روسیه معتاد است ایجاد کرد. جنگ اوکراین پرونده تسلیحات هستهای را به میز بازگرداند.
هم چنین، ظهور چین را آشکار ساخت و یک پرسش دشوار را پیش رویمان قرار داد: اگر غرب «حق» روسیه برای ضمیمه کردن استانهای اوکراین را بپذیرد چگونه در مقابل حق چین برای بازگرداندن تایوان به «آغوش میهن» ایستادگی خواهد کرد؟
علاوه بر این، جنگ مسائل پیچیدهای را در ارتباط با جهانی شدن، زنجیره تامین و مسابقه تسلیحاتی مطرح کرد که بخش قابل توجهی از قابلیتهای آن چه زمانی به عنوان «دهکده جهانی» شناخته میشد را از بین میبرد. جهان تغییر کرده است و هیچ کس به طور جدی روی قوانین بین المللی و دفتر گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد شرطبندی نمیکند.
کشورهای نگران به همسایگان خود نگاه میکنند و تضمین را در توسعه زرادخانه هایشان میبینند. کشورها به دنبال تسلیحات مرگبارتر و چترهای حفاظتی هستند. برای آلمان آسان نیست که سیاست دفاعی پیشین خود را ادامه دهد و از تخصیص ۱۰۰ میلیارد یورو برای تقویت زرادخانهاش خبر میدهد.
ترس ژاپن نیز افزایش یافته است. نمایش قدرت روسیه و چین در خارج از تایوان نگرانی توکیو را افزایش داد به ویژه زمانی که همزمان با بازیهای موشکی رهبر کره شمالی بود. روسیه نیز چندان دور نیست و اختلاف بر سر جزایر هم چنان ادامه دارد. ژاپن احساس کرد که به زرادخانهای برای مقابله با شگفتیها و هماهنگی قویتر با ایالات متحده نیاز دارد.
بدین ترتیب ژاپن هزینههای دفاعی خود را به میزان دو برابر افزایش داده و از این نظر پس از آمریکا و چین در رتبه سوم جهان قرار گرفته است. سفر نخست وزیر ژاپن به واشنگتن حاوی پیامی صریح است و از تولد ژاپنی خبر میدهد که خود را برای طرحهای چین، کره شمالی و روسیه آماده میسازد.
آلمان و ژاپن در دنیایی نامطمئن، ترسناک و پرتنش به مسابقه تسلیحاتی پیوستهاند جایی که حساب باز کردن روی قدرت نرم کاهش یافته است. ما اکنون در دورهای متفاوت زندگی میکنیم. دنیایی که از خاکستر شوروی زاده شد از بین رفته اما دنیای جدید آوارهای بسیار بیشتری را به تصویر میکشد.