به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، اکنون فصل تعطیلات کریسمس و سال نوی میلادی است. این بازه زمانی دوره کوتاهی است که در هر سال ما را تشویق میکند به صلح فکر کنیم. ارتشهای متخاصم گاهی اوقات در این زمان آتش بس اعلام میکنند و در سراسر جهان به جوامع مختلف اعتقادی گفته میشود که پیگیری و حفظ صلح یک وظیفه مقدس است. اگر خوش شانس باشیم اکثر ما بخشی از چند روز پیش رو را به لذت بردن از همراهی با دوستان و اعضای خانواده خواهیم گذراند و برای مدت زمانی غرایز ظالمانه بشریت دست کم برای لحظهای کنار گذاشته خواهند شد.
بیایید صادق باشیم: ۲۰۲۲ سال خوبی برای صلح نبود. علاوه بر جنگ بیرحمانه و بی معنا در اوکراین جنگی که هیچ نشانهای از پایان در آن دیده نمیشود و میتواند بسیار بدتر شود منازعات خشونت بار هم چنان در یمن، میانمار، نیجریه، اتیوپی، سوریه و بسیاری از نقاط دیگر در جریان هستند.
اگرچه "جو بایدن" رئیس جمهور ایالات متحده و "شی جین پینگ" رئیسجمهور چین در نشست سران گروه ۲۰ در بالی در ماه نوامبر دیداری نسبتا صمیمانه با یکدیگر داشتند با این وجود، دو کشور امریکا و چین کماکان بر سر تعداد زیادی از مسائل مهم با یکدیگر اختلاف نظر دارند. با توجه به وضعیت جهان و تمایل ایالات متحده برای باقی ماندن به عنوان قدرت پیشرو جهانی هیچ کس نباید تعجب کند که سنا به افزایش ۸ درصدی بودجه دفاعی ایالات متحده رای داد. حتی کشورهای سابقا متمایل به صلح طلبی مانند آلمان و ژاپن نیز گامهای چشمگیری برای مسلح شدن مجدد در سال ۲۰۲۲ میلادی برداشتهاند.
برای رئالیستی (واقع گرا)، چون من این تحولات تعجب آور نیستند. درس اصلی مکتب رئالیسم (واقع گرایی) آن است که در دنیای کشورهای مستقل و بدون اقتدار مرکزی امکان همیشگی جنگ بر بسیاری از کارهایی که دولتها انجام میدهند سایه افکنده است. از آنجایی که جنگ ذاتا مخرب و اغلب نامطمئن است واقع گرایان تمایل دارند نسبت به بروز جنگهای صلیبی آرمان گرایانه محتاطانه و همراه با نگرانی برخورد کنند و به خطر تهدید آن چه که دیگران به طور موجه یا غیر قابل توجیه بهعنوان منافع خود حیاتی قلمداد میکنند، توجه داشته باشند.
واقع گرایان از هر طیفی که باشند بر ویژگیهای غم انگیز دنیایی تاکید میکنند که در آن رهبران به راحتی به دلیل اطلاعات ضعیف یا توهمات شخصی خود گمراه میشوند و این نقطهای است که حتی اهداف عالی و به ظاهر باشکوه میتوانند نتایج اسفباری به بار آورند.
با این وجود، نه واقع گرایان و نه منتقدان آنان نمیتوانند به سادگی دست خود را بالا ببرند و اعلام کنند که در مورد پیشگیری از بروز احتمال درگیری جدی نمیتوان کاری انجام داد. جنگ بین دولتها و درون دولتها ممکن است یک خطر دائمی باشد، اما چالش واقعی ابداع و اجرای سیاستهایی است که خطرات جنگهای جدید را به حداقل رسانده و به پایان جنگهای موجود کمک کنند. از آنجایی که منافع صلح، هزینهها و خطرات جنگ هرگز بیش از زمان فعلی نبوده اند ممکن است امروز بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بشر ضروری باشد که به این موارد بپردازیم.
نخست به منافع صلح بپردازیم. بسیاری از افراد بر این باورند که وابستگی متقابل اقتصادی باعث ارتقای صلح بین کشورها و در درون کشورها میشود ایدهای که حمله روسیه به اوکراین باعث میشود در مورد صحت آن تردید کنیم. به احتمال زیاد عکس این قضیه صادق است: این صلح است که وابستگی متقابل را عملیتر میسازد و به ما امکان میدهد از مزایای تبادل اقتصادی با ریسک کمتر بهره ببریم. هنگامی که خطر جنگ کاهش مییابد سرمایه گذاران میتوانند با خیال راحت سرمایه را به کشورهای دیگر انتقال دهند. دولتها میتوانند کمتر نگران این موضوع باشند که آیا شرکای تجاری شان اندکی بیشتر از مبادله سود خواهند برد یا خیر.
دولتها میتوانند از بازدید کنندگان و دانشجویان خارجی استقبال کنند بدون آن که نگران باشند رقبا دانشی را به دست آورند که ممکن است برای آسیب رساندن به آنان مورد استفاده قرار گیرند. زنجیرههای تامین دقیق ریسک کمتری دارند. همگان میتوانند به جای تلاش مداوم برای مزیت نسبی به دنبال دستاوردهای مشترک باشند. فقدان رقابت جدی میان قدرتهای بزرگ عصر اخیر جهانی سازی را تسهیل کرد و علیرغم کمبودها منافع عظیمی برای بشر به همراه داشت. هنگامی که گزینه جنگ از روی میز برداشته میشود جوامع میتوانند برای تبادل ایدهها و درس گرفتن از فرهنگهای متفاوت و به اشتراک گذاری فرهنگ خود بازتر عمل کنند.
به بعد هزینهها و خطرات جنگ بپردازم. البته مهمترین هزینه و خطرات جنگ بهای انسانی و اقتصادی ناشی از آن است. نزدیک به ۲۰۰.۰۰۰ اوکراینی و روس احتمالا از زمان آغاز جنگ اوکراین کشته یا مجروح شده اند و میلیونها پناهنده از کشورهای شان فرار کردهاند.
هزینههای اقتصادی جنگ برای اوکراین وحشتناک بوده است. اقتصاد روسیه رو به زوال است. جنگ اوکراین مشکلات اقتصادی و کمبود مواد غذایی را در بسیاری از کشورهای دیگر تشدید کرده است. به طور مشابه جنگ عربستان سعودی علیه یمن نزدیک به ۴۰۰ هزار کشته برجای گذاشته و یک کشور که از پیش نیز فقیر بود را به طور کامل ویران ساخته است. هم چنین، درگیریهای داخلی در آفریقا و آمریکای لاتین هم چنان این مناطق را بدبخت کرده و باعث دامن زدن به مهاجرت از کشورهای آن منطقه به مناطق دیگر شده است.
با این وجود، هزینه مستقیم منازعات تنها بخشی از بهای سنگین پرداخت شده است. با تشدید رقابت بین دولتها و افزایش خطرات جنگ توانایی همکاری حتی در مورد موضوعات مورد علاقه دوجانبه نیز کاهش مییابد. بشریت امروزه با انبوهی از مشکلات دلهره آور از جمله تغییرات آب و هوایی، بیماریهای همه گیر و افزایش جریان پناهندگان مواجه است. حل هیچ یک از این مشکلات کار آسانی نخواهد بود و مسلما تمام آن مشکلات از اهمیت بیش تری در مقایسه با این که کدام بازیگر بر کریمه، تایوان یا قره باغ کوهستانی حکمرانی میکند اهمیت دارند. هر چه ملتهای بیشتر بجنگند یا زمان و تلاش بیش تری را صرف آماده سازی برای جنگ کنند رسیدگی به مشکلات دیگر دشوارتر خواهد شد.
هم چنین، این خطر اجتناب ناپذیر وجود دارد که یک جنگ تشدید شده یا گسترش یابد. دولتها همواره وسوسه میشوند تا برای رسیدن به پیروزی (یا اجتناب از شکست) بیشتر تلاش کنند و بازیگران ثالث معمولا با تصمیم گیری عمدی یا سهوی باعث عمیقتر شدن منازعات میشوند. نیازی به گفتن نیست که چنین خطراتی به ویژه در صورت درگیر شدن کشوری با سلاح هستهای نگران کننده است. تشدید تنش هستهای ممکن است هنوز بسیار بعید به نظر برسد، اما احمقانه است که این احتمال را به طور کامل منتفی بدانیم. این دلیلی برای صلح طلبی نیست، اما دلیلی قوی برای ترجیح صلح بر جنگ است.
وسوسه انگیز است که نادیده انگاشتن صلح را به گردن تکبر و حماقت افراد خودکامه بیندازیم. خدا میداند که امسال هیچ کمبودی در این زمینه نداشتیم! "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه ممکن است دلایل موجهی برای نگرانی درباره گسترش ناتو و تاثیر آن بر امنیت روسیه داشته باشد، اما راه حل او برای رفع این نگرانیها باعث مرگ هزاران نفر بی گناه و رنج انسانی گسترده شده و روسیه را قویتر و امنتر نخواهد ساخت.
همین موضوع را میتوان در مورد مداخله نظامی "محمد بن سلمان" ولیعهد عربستان سعودی در یمن و اقدامات حکومت نظامی در میانمار نیز ذکر کرد. با این وجود، پیش از آن که نتیجه بگیرید این مشکل ناشی از "دیکتاتوری" است به یاد داشته باشید که دموکراسیهای قدرتمند نیز گاهی تسلیم همان ترکیب خطرناک پارانویا و غرور میشوند همان گونه که "جورج دابلیو بوش"، "دیک چنی" معاون اش و یاران شان در سال ۲۰۰۳ میلادی مصداق چنین ترکیبی بودند.
متاسفانه من فرمولی برای آرامش دائمی در آستین ندارم! با این وجود، من یک موضوع را دیده ام. یکی از ویژگیهای بارز اکثر جنگهای اخیر آن است که به نظر میرسد این جنگها تا اندازهای برای کشورهایی که آن را آغاز میکنند نتیجه معکوس به همراه داشته اند. به نظر میرسد روزهایی که قدرتهای بزرگ میتوانستند جنگ بزرگی را آغاز کنند و به دستاوردهای استراتژیک چشمگیری دست یابند همان طور که برای مثال، ژاپن علیه روسیه در سال ۱۹۰۵ میلادی به دست آورد یا کاری که پروس تحت فرمان بیسمارک در جنگهای اتحاد آلمان انجام داد سپری شده اند و دیگر قابل تکرار نیستند. "صدام حسین" رئیس جمهور سابق عراق به ایران و کویت حمله کرد و هر دو بار با شکست بزرگی مواجه شد.
ایالات متحده به عراق و افغانستان حمله کرد و در باتلاقهای پرهزینهای قرار گرفت و مداخله آن کشور در لیبی در سال ۲۰۱۱ یک کشور شکننده را برجای گذاشت. مداخله اسرائیل در لبنان منجر به یک اشغال ۱۸ ساله شد که پایانی بهتر از تلاش طولانی ایالات متحده در افغانستان به همراه نداشت. حمله صربستان به کوزوو در نهایت منجر به محاکمه "اسلوبودان میلوسویچ" رهبر صربستان به عنوان جنایتکار جنگی و برکناری او از قدرت شد.
در واقع، به نظر نمیرسد که نمونههای اخیر زیادی وجود داشته باشند که نشان دهند تصمیم برای شروع یک جنگ نتیجه خوبی برای طرف مسئول جنگ به همراه خواهد داشت. جنگ اتیوپی علیه جبهه آزادیبخش خلق تیگری ممکن است با توافق صلحی که به نفع دولت اتیوپی خواهد بود به پایان برسد، اما جنگ شهرت "ابی احمد" نخست وزیر اتیوپی که پیشتر رهبری درخشان قلمداد میشد را به شکل چشمگیری خدشه دار ساخته است.