قصدش ازدواج با دختر مورد علاقهاش بود. با همین هدف، خانه عموی تاجرش را چندین مرتبه خالی کرد. خودش پیگیر شکایت از سارقان خانه عمویش شد تا کسی به او شک نکند. اما در این میان، نظرش راجع به ازدواج عوض شد و دختر مورد علاقهاش را رها کرد.
به گزارش شهروند، او که دیگر با این سرقتها پولدار شده بود، تصمیم گرفت با دختران دیگری وقت بگذراند. اما نمیدانست که این کارش باعث شعلهورشدن آتش کینه و انتقام دختر مورد علاقهاش میشود. او زمانی که این دختر را رها کرد، هرگز تصورش را هم نمیکرد که راز سرقتهایش لو برود و دستگیر شود.
ماجرای این پرونده عجیب چند وقت پیش با شکایت مردی تاجر پیشروی ماموران پلیس پایتخت قرار گرفت. این مرد ثروتمند به همراه برادرزادهاش به پلیس مراجعه کرد و از سرقت خانهاش خبر داد.
او به ماموران گفت: «من تاجر هستم و به خاطر شغلم به کشورهای مختلف سفر میکنم. همیشه به هر کشوری که میروم وسیلهای آنتیک و گرانقیمت بهعنوان نماد و سنبل آن کشور میخرم و به خانهام میبرم. در اینجا تنها زندگی میکنم. هر بار که سفر میروم، خانهام خالی است. از طرفی، چون به عتیقهجات علاقهمند هستم، چند وسیله عتیقه کوچک هم خریداری کردم و در خانهام نگه میدارم. شب گذشته وقتی از سفرم به خانه برگشتم، متوجه شدم که قفل و در ورودی خانهام تخریب شده است. وقتی وارد شدم، فهمیدم که سارق یا سارقان، وسیلههای گرانقیمت و با ارزش خانهام را سرقت کردهاند. آنها بیشتر وسایل آنتیکی که از خارج از کشور خریداری کرده بودم، دزدیدهاند.»
با اعلام این شکایت، بلافاصله موضوع در دستور کار ماموران پلیس قرار گرفت. آنها در نخستین گام از تجسسهای خود به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند و در آنجا مشخص شد که مردی سیاهپوش، با کلا و ماسک و دستکش وارد خانه شده، قفل را تخریب کرده و دست به سرقت میزند.
این مرد حتی وسیله نقیله هم نداشت و هیچ نشانه یا ردی از خودش به جا نگذاشته بود. او کاملا این سرقت را به صورت حرفهای انجام داده بود. با این حال تجسسهای پلیسی برای ردیابی او ادامه داشت تا اینکه مرد تاجر بار دیگر به پلیس مراجعه کرد و از یک سرقت دیگر خبر داد.
این بار نیز وسایل گرانقمیت بیشتری از خانهاش برده بودند. در این سرقت باز هم همان مرد سیاهپوش به خانهاش دستبرد زده بود. این در حالی است که سارق برای بار سوم هم به خانه مرد تاجر دستبرد زد.
همه سرقتها را همان مرد سیاهپوش انجام داده بود. در حالی که تحقیقات در این پرونده همچنان ادامه داشت، دختری جوان به پلیس مراجعه کرد و گفت که قصد دارد راز یک سرقت را فاش کند.
او به ماموران گفت: «چند وقت پیش با افشین در یک مهمانی آشنا شدم. من و افشین خیلی زود بههم علاقهمند شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. افشین میگفت عاشقم شده و میخواهد با من ازدواج کند. ولی او پول زیادی نداشت و وضع مالیاش بد بود. میگفت برای ازدواج باید کمی پولدارتر شوم. افشین میگفت که برای پولدارتر شدن باید سرقت کند. با او مخالفت کردم. ولی میگفت میخواهم از خانه عمویم که تاجر است سرقت کنم.
درنهایت با وجود مخالفت من، رفت و از آن خانه دزدی کرد. او چندین مرتبه به آن خانه دستبرد زد. ولی وقتی وضع مالیاش بهتر شد، کمکم با من سرد شد و درنهایت رابطهاش را با من قطع کرد. خیلی شوکه شده بودم. ضربه بزرگی خوردم.
افشین گفت که دیگر نمیخواهد با من ازدواج کند و حتی ارتباط داشته باشد. هر کاری کردم که برگردد قبول نکرد. دیگر مرا دوست نداشت. من فهمیدم از وقتی وضع مالیاش خوب شده، یک ماشین مدل بالا گرفته و با افراد دیگری هم وارد رابطه شده است. برای همین من هم عصبانی و خشمگین شدم و تصمیم گرفتم که برای انتقام راز سرقتهایش را لو بدهم.»
با اعلام این سرقت، بلافاصله ماموران پلیس بررسیهای خود را آغاز کردند و با مشخصاتی که دختر جوان در اختیار ماموران قرار داد و بررسی پروندههای سرقتی، مشخص شد که این همان سارق خانه مرد تاجر است.
دزد آن خانه کسی نبود جز برادرزاده شاکی که مرتب پیگیر پرونده عمویش بود؛ بنابراین ماموران پلیس پس از هماهنگیهای قضائی راهی خانه افشین شده و پسر جوان را بازداشت کردند. افشین در تحقیقات اولیه به سرقت از خانه عمویش اعتراف کرد.
پسر جوان در گفتوگویی راز این سرقتها را فاش کرد و روایتی عجیب از این دزدیهایش داشت.
چرا از خانه عمویت سرقت کنی؟
وضع مالی بدی داشتم. میخواستم کمی از مشکلات مالیام حل شود. از طرفی عمویم بهطور ناگهانی وضع مالیاش خوب شد. او هم مثل ما بود. اما چون زرنگ بود و هوش اقتصادی خوبی داشت، به کشورهای خارجی میرفت و وسایلی برای فروش میآورد. او از همین طریق پولدار و تبدیل به یک تاجر شد. در سن کم وضع مالیاش از این رو به آن رو شد. از طرفی من مرتب در حال کلنجار رفتن با مشکلات مالیام بودم. عمویم خیلی زرنگ بود. خودش را در کار خرید و فروش لوازم خارجی انداخت. از کشورهای اطراف جنس میآورد. بعد به چین رفت و چند معامله عتیقه کرد و وضع مالیاش خوب شد. جنسهای مختلف میآورد. من هم وقتی دیدم که وضعیت مالیاش خوب شده، تصمیم به سرقت گرفتم.
به خاطر ازدواج با دختر مورد علاقهات تصمیم به سرقت گرفتی؟
آن زمان با دختری وارد رابطه شدم. او را خیلی دوست داشتم، اما بعد از مدتی تصمیم گرفتم ارتباطم را با او قطع کنم.
چرا؟
وقتی پولدارتر شدم و ماشین مدل بالا خریدم، دخترهای بهتری سمتم میآمدند. سبک زندگیام عوض شده بود. دیگر مثل سابق نبودم. برای همین تصمیم گرفتم بیشتر فکر کنم و آینده بهتری داشته باشم. با آن دختر ارتباطم را قطع کردم، ولی تصور نمیکردم که مرا لو بدهد.
شگردت برای انجام این سرقت چه بود؟
من به خانه عمویم رفتوآمد زیادی داشتم. زمان رفتوآمدهایش را هم میدانستم. از طرفی او خیلی به من اعتماد داشت. تمام کارهایش را من انجام میدادم و فکر نمیکردم که کسی به من شک کند. با اینکه کلید داشتم باید صحنهسازی میکردم. قفل در را تخریب کردم و برای دزدی به خانهاش رفتم. سه بار این سرقتها را انجام دادم. یک لباس یک دست مشکی هم خریدم تا شناسایی نشوم و لو نروم. چون خودم پیگیر پرونده بودم، فکر نمیکردم کسی به من شک کند.
باز هم قصد داشتی به این سرقتها ادامه دهی؟
با خودم گفتم اگر چند سرقت دیگر از خانه عمویم انجام دهم، میتوانم بار خودم را ببندم و وضعیت مالیام برای همیشه خوب خواهد شد، ولی لو رفتم و دستگیر شدم.