روزنامه دولتی ایران نوشت: امیرخانی همانطور که نوشته از ۸۴ ناراحت است. از همان زمانی که احمدینژاد همه رقبای اصلاحطلب را در یک رقابت ملی کنار گذاشت. پس مسأله او رقابتی نبودن احمد خاتمیها نیست. اگر مسألهاش رقابت بود پس باید در دولت روحانی خیلی بیشتر از دولت احمدینژاد یادداشت مینوشت، ولی کلاً سکوت کرد.
کدام با انتخاب رقابتیتری بالا آمده بودند؟ او تا پیش از روحانی حتی درباره مصوبه تغییر ساعت بهاره هم مطلب مینوشت، ولی بعدتر نه درباره غارت اموال مردم در بورس، خصوصیسازیهای رانتی، میلیاردها دلار رانت ارزی، و... حتی یک یادداشت کوچک ننوشت. پس مسأله امیرخانی رقابت نیست؛ اگر نوشته بود از ۸۸ ناراحت است باز هم شاید قابل قبول بود، ولی خوشبختانه بهدرستی نشان داد که مشکل برای او از ۸۴ شروع شده.»
امیرخانی همانطور که در داستانهایش نشان داده بازتولیدکننده ایدئولوژی طبقاتیاش «بورژوازی کمپرادور» است. طبقهای فراسوی نیک و بد! نفحات نفتش هم که به روشنی یک مانیفست طبقاتی است: از دولت بگیریم و بدهیم دست بازار. بازاری که بالاشهر تهران نماینده آن است و بقیه شهرها و روستاها گریگوریهایی هستند که انتخابشان کیفیت ندارد و اگر به کاندیدای ما رأی ندادند اول دلخور میشویم و سری بعد هم میزنیم زیر میز!
مشكل اين است كه ايدئولوژي كه كارش برده پروري است به دردجامعه امروزي نمي خورد. هيچ ايديولوژي خوشبختي به بار نمي آورد بايد از ايديولوژيها و ايدئولوژيستها فرار كرد. تفاوت زيادي بين ايدئولوژيستها و تروريستها وجود ندارد