صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۵۲۸۶۴
طرح این پرسش که آیا باید از "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه دلجویی کرد یا خیر ناممکن و اشتباه است.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۴ - ۱۳ خرداد ۱۴۰۱

فرارو- تاتیانا استانووایا پژوهشگر مرکز کارنگی مسکو و مدیرعامل و بنیانگذار شرکت تحلیل سیاسی R.Politik است. او پیش‌تر عضو شورای تحقیقاتی مرکز تحلیل اتاق بازرگانی و صنایع فرانسه و روسیه بوده است. استانووایا ۱۵ سال به عنوان رئیس بخش تجزیه و تحلیل مرکز فناوری‌های سیاسی یک شرکت مشاوره سیاسی مستقر در مسکو مشغول به کار بود. او کار خود را در دفتر مسکو شرکت فولاد و معدن سورستال آغاز کرد.

به گزارش فرارو به نقل از فارین پالیسی، یکی از دلایلی که درک نیات روسیه بسیار دشوار است و آن چه در جنگ اوکراین در خطر است، تفاوت قابل توجه بین نحوه نگرش ناظران خارجی و نگاه کرملین به مسئله است. در مورد فرض‌هایی که برای برخی بدیهی به نظر می‌رسد مانند ناتوانی روسیه در دستیابی به یک پیروزی نظامی در مسکو دید کاملا متفاوتی وجود دارد.

واقعیت این است که بخش اعظم بحث‌های امروز درباره چگونگی کمک به پیروزی اوکراین در میدان نبرد، وادار کردن کیف به امتیاز دادن یا اجازه دادن به "ولادیمیر پوتین" رئیس جمهور روسیه برای حفظ وجهه اش ارتباط چندانی با واقعیت ندارند. در اینجا من پنج فرض رایج در مورد این که پوتین این جنگ را چگونه می‌بیند بی اعتبار می‌سازم. غرب اگر بخواهد در رویکرد خود موثرتر باشد و خطرات تشدید تنش را کاهش دهد باید نوع دیگری به وضعیت نگاه کند.

فرض اول: پوتین می‌داند که در حال شکست است

این فرض از ایده‌ای اشتباه ناشی می‌شود مبتنی بر آن که هدف اصلی روسیه در دست گرفتن کنترل بخش‌های وسیعی از اوکراین است و بنابراین، زمانی که ارتش روسیه عملکرد بدی دارد پیشروی نمی‌کند یا حتی عقب نشینی انجام نمی‌دهد این وضعیت لزوما به شکست آن نیروی نظامی منجر می‌شود. با این وجود، اهداف اصلی پوتین در این جنگ هرگز به دست آوردن بخش‌هایی از سرزمین نبوده‌اند. درعوض، او می‌خواهد اوکراین را در پروژه‌ای که او آن را "ضد روسی" می‌نامد نابود کند و غرب را از استفاده از خاک اوکراین به عنوان پل ارتباطی برای فعالیت‌های ژئوپولیتیکی ضد روسیه محروم سازد. در نتیجه، روسیه خود را شکست خورده نمی‌بیند. هدف روسیه آن است که وضعیتی را ایجاد نماید که اوکراین به ناتو نپیوندد.

از دید روسیه بدان خاطر که اوکراین نتوانست به صورت مسالمت آمیز در برابر خواسته‌های روسیه در مورد روسی سازی (یا در تبلیغات و گفتمان روسیه نازی زدایی) و "ناتو زدایی" (در تبلیغات روسیه غیر نظامی سازی) تسلیم شود و این موضوع را نپذیرفت که همکاری‌های نظامی را با ناتو لغو کند در نتیجه، اقدام نظامی مسکو قابل توجیه و مشروع است. روسیه با این استدلال اشاره می‌کند که مجبور است حضور نظامی خود را در خاک اوکراین حفظ کند و به زیرساخت‌های اوکراین حمله کند.

پوتین نیازی به دستاورد‌های بزرگ ارضی و تصرف کی یف پایتخت اوکراین ندارد (حتی اگر او در ابتدای جنگ سودای آن را در سر داشت). الحاق مناطق لوهانسک و دونتسک که مسکو آن را تنها موضوع زمان می‌داند یک ابزار کمکی و محلی برای وادار کردن اوکراین به پرداخت هزینه انتخاب‌های ژئوپولیتیکی از دید مسکو نادرست و طرفدار غرب آن کشور در دو دهه گذشته است. از نظر پوتین او در این جنگ بازنده نیست. در واقع، او احتمالا معتقد است که در حال برنده شدن است و خوشحال خواهد بود که منتظر بماند تا اوکراین بپذیرد که روسیه برای همیشه آنجاست و در آن کشور حضور دارد.

فرض دوم: غرب باید راهی برای کمک به پوتین بیابد تا او وجهه خود را حفظ کند و بدین ترتیب خطر تشدید تنش احتمالا هسته‌ای را کاهش دهد

وضعیتی را تصور کنید که اوکراین بخش اعظم خواسته‌های روسیه را می‌پذیرد: کریمه را به عنوان بخشی از روسیه و دونباس را به عنوان جمهوری‌ای خودمختار و مستقل برسمیت می‌شناسد، متعهد به داشتن ارتشی کوچک شده و وعده می‌دهد که هرگز به ناتو نپیوندد. آیا این تعهدات به درگیری پایان می‌دهند؟ حتی اگر از نظر بسیاری پاسخ به نظر یک "بله" آشکار باشد آنان در اشتباه به سر می‌برند. روسیه ممکن است درگیر نبرد با اوکراین باشد، اما از نظر ژئوپولیتیکی خود را در حال جنگ علیه غرب در خاک اوکراین تصور می‌کند. در کرملین، اوکراین به عنوان یک سلاح ضد روسی در دست غرب تلقی می‌شود و نابودی آن به طور خودکار به پیروزی روسیه در این بازی ژئوپولیتیک ضدغربی منجر نمی‌شود. برای پوتین، این جنگ بین روسیه و اوکراین نیست و رهبری اوکراین یک بازیگر مستقل نیست بلکه یک ابزار غربی و بازیچه‌ای در دستان رهبران غرب است که باید خنثی شود.

بنابراین، فارغ از هر امتیازی که اوکراین می‌تواند بدهد (صرف نظر از این که تا چه میزان از نظر سیاسی واقع بینانه باشد) پوتین به تشدید جنگ ادامه می‌دهد تا زمانی که غرب رویکرد خود را نسبت به مسئله مشکل روسیه تغییر دهد و اعتراف کند که همان طور که پوتین آن را می‌بیند ریشه حمله به اوکراین نادیده گرفتن دغدغه‌های ژئوپولیتیک روسیه توسط امریکا در ۳۰ سال گذشته بوده است. این هدف واقعی پوتین برای مدت طولانی بوده و بدون تغییر باقی مانده است. درخواست‌های غیرواقع بینانه روسیه که توسط کی یف رد شده‌اند حتی راهی برای کرملین به منظور افزایش ریسک در رویارویی روسیه و غرب است و توانایی غرب برای متحد و پایدار ماندن را مورد آزمایش قرار می‌دهد. غرب امروز نوع نگاه نادرستی به مسئله دارد: غرب در تلاش برای توقف جنگ روسیه بر روی بهانه‌های مصنوعی مسکو برای تهاجم این کشور به اوکراین تمرکز می‌کند و وسواس پوتین در مورد تهدید به اصطلاح غربی و هم چنین آمادگی او برای استفاده از تشدید تنش به منظور وادار کردن غرب به گفتگو با شرایط روسیه را نادیده می‌گیرد. در این میان، اوکراین تنها یک گروگان است.

فرض سوم: پوتین نه تنها از نظر نظامی بلکه در داخل روسیه نیز در حال شکست است و وضعیت سیاسی آن کشور به گونه‌ای است که پوتین به زودی با کودتا روبرو خواهد شد

وضعیت دست کم در حال حاضر بالعکس است. نخبگان روسیه چنان نگران چگونگی تضمین ثبات سیاسی و اجتناب از اعتراضات شده‌اند که به عنوان تنها رهبر قادر به استحکام نظام سیاسی و جلوگیری کننده از بی‌نظمی در اطراف پوتین متحد شده‌اند. نخبگان روس از نظر سیاسی ناتوان، ترسیده و آسیب پذیر هستند از جمله کسانی که در رسانه‌های غربی به عنوان جنگ افروز و تندرو معرفی می‌شوند. امروز انجام یک حرکت علیه پوتین مساوی با خودکشی است مگر آن که پوتین توانایی خود را برای حکومت (از لحاظ فیزیکی یا ذهنی) از دست بدهد. علیرغم شکاف‌های تازه ایجاد شده در صفوف عالی در روسیه و وجود نارضایتی از سیاست‌های پوتین، رژیم تحت امر او ثابت قدم است. تهدید اصلی پوتین خود پوتین است. اگرچه زمان ممکن است علیه او باشد، اما بیدار شدن نخبگان فرآیندی است که بسیار بیش‌تر از انتظار بسیاری از افراد به طول خواهد انجامید. این موضوع بستگی به آن دارد که پوتین تا چه میزان در حکمرانی روزمره حضور داشته باشد.

فرض چهارم: پوتین از اعتراضات ضد جنگ می‌ترسد

حقیقت این است که پوتین بیش‌تر از اعتراضات طرفدار جنگ می‌ترسد و باید اشتیاق بسیاری از روس‌ها را برای دیدن نابودی آن چه که آنان نازی‌های اوکراینی می‌نامند در نظر بگیرد. خلق و خوی عمومی می‌تواند باعث تشدید تنش شود و پوتین را وادار کند که جنگ طلب‌تر و مصمم‌تر به نظر برسد حتی اگر این نتیجه تبلیغات کرملین باشد. این بسیار مهم است: پوتین یک ناسیونالیسم (ملی گرایی) سیاه را بیدار کرده است که هر چه بیش‌تر به آن وابسته می‌شود. هر اتفاقی که برای پوتین رخ دهد جهان باید با این تجاوز عمومی و اعتقادات ضد غرب و ضد لیبرالی که روسیه را برای غرب مشکل ساز می‌کند مقابله کند.

فرض پنجم: پوتین عمیقا از اطرافیان خود ناامید شده و پیگرد کیفری مقامات ارشد را آغاز کرده است

این موضوعی است که در غرب به شدت مورد بحث قرار گرفته است که از گمانه زنی‌ها در مورد دستگیری "ولادیسلاو سورکوف" معاون سابق دفتر پوتین ناشی می‌شود. هم چنین، شایعه بازداشت "سرگئی بسدا" رئیس اداره پنجم سازمان امنیت فدرال روسیه از جمله موارد پاکسازی در حلقه داخلی نزدیکان پوتین قلمداد شده اند. به تمام این شایعات باید به دیده شک و تردید نگریست. نخست آن که هیچ یک از این گمانه زنی‌ها تایید نشده‌اند. در عوض، منابع بلندپایه می‌گویند که نه بسدا و نه سورکوف بازداشت نشده اند.

نکته دوم آن که پوتین احتمالا از زیردستان خود ناراحت و ناامید است، اما این شیوه او نیست که حلقه درونی اش را پاکسازی کند مگر آن که جنایات و تخلفی جدی مرتکب شده باشند. نیات برای پوتین مهم هستند و اگر سرویس‌های مخفی روسیه بدون نیات بد مرتکب اشتباه محاسباتی شده باشند و یا حتی اطلاعات نادرست به او داده باشند هیچ گونه پیگرد کیفری‌ای علیه آنان صورت نخواهد گرفت. کارزار نظامی در اوکراین از همان ابتدا توسط پوتین مدیریت شد و فضای بسیار کمی برای زیردستان او به منظور نمایش هرگونه ابتکار عمل وجود داشت.

همه این موارد بدان معناست که افزایش دو برابری حمایت غرب از اوکراین با هدف شکست دادن پوتین یا راضی کردن او به دلیل مستاصل شدن اساسا نتیجه گیری‌ای اشتباه بوده است. در نهایت، یا غرب رویکرد خود را نسبت به روسیه تغییر می‌دهد و نگرانی‌های روسیه را که منجر به این جنگ شد جدی خواهد گرفت و یا رژیم پوتین از هم پاشیده می‌شود و روسیه در جاه‌طلبی‌های ژئوپولیتیک خود تجدیدنظر می‌کند.

در حال حاضر، روسیه و غرب هر دو معتقدند که همتای آنان محکوم به فنا است و زمان به نفع آنان است. پوتین رویای غربی را می‌بیند که از تحولات سیاسی رنج می‌برد در حالی که غرب رویای پوتینی را می‌بیند که بر اثر رنج ناشی از ابتلا به یکی از بیماری‌هایی که معمولا شایعه شده اند که او از آن رنج می‌برد برکنار یا سرنگون شده و یا فوت کند. در پایان روز، اما معامله بین روسیه و اوکراین تنها به عنوان تمدید توافق بین روسیه و غرب یا در نتیجه فروپاشی رژیم پوتین امکان پذیر است. این وضعیت به شما ذهنیتی را می‌دهد که درک کنید جنگ تا چه مدت زمان می‌تواند به طول بیانجامد: در بهترین حالت، سال‌ها به طول خواهد انجامید.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر: