صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

فیلم «طلا» (Gold) داستانی قدیمی دربارۀ طمع و خیانت است که به شکلی ساده و تاثیرگذار روایت می‌شود.
تاریخ انتشار: ۰۳:۲۲ - ۲۶ فروردين ۱۴۰۱
فرارو- «طلا» قطعا به اندازۀ «گنج‌های سیرامادره» (۱۹۴۸) و «طمع» (۱۹۲۴) درخشان و ماندگار نیست، اما همان موضوع را به شکلی نسبتا تاثیرگذار و در قالبی کاملا مینیمالیستی روایت می‌کند. مضمون این فیلم حرص و طمع مرگبار آدم‌هاست که آن‌ها را رو به تباهی می‌برد.
 
به گزارش فرارو؛ در ابتدای فیلم مردی را می‌بینیم (با بازی زاک افرون) که در یک برهوت بی آب و علف منتظر ماشینی است که قرار است او را به یک اردوگاه ببرد؛ جایی که مرد در آن به دنبال یافتن یک شغل است. ماشین می‌رسد و این سفر دو نفره در بیابان آغاز می‌شود.
ما چیزی از دنیای بیرون از این برهوت نمی‌بینیم، اما از گفتگو‌های مرد و راننده (آنتونی هایس) و اخبار رادیو که در ماشین صدایش را می‌شنویم می‌فهمیم که داستان در فضایی آخرالزمانی اتفاق می‌افتد؛ در زمانی که آشوب و نکبت تقریبا همۀ دنیا را فرا گرفته است.
 
در مسیر سفر ماشین خراب می‌شود. مرد چند قدم دور می‌شود و خیلی اتفاقی یک تودۀ عظیم طلا را می‌بیند که در زیر خاک پنهان شده. راننده و مرد سعی می‌کنند آن را بیرون بکشند، اما موفق نمی‌شوند. حالا یکی از آن‌ها باید مسیر چند روزه تا شهر را برود و با یک ماشین حفاری برگردد. یک نفر هم باید در دل این بیابان برهوت پر از سگ‌های وحشی پیش تودۀ طلا باقی بماند. مرد تصمیم می‌گیرد که بماند و راننده به شهر می‌رود.
 
از اینجا به بعد (که تقریبا بیشتر مدت زمان فیلم را در بر می‌گیرد) ما فقط یک بازیگر داریم در دل یک منظرۀ خشک. همۀ ماجرای فیلم تقریبا همین است؛ اینکه این مرد چطور در این چند روز و چند شب در این تنهایی هولناک دوام می‌آورد؛ بنابراین بازی زاک افرون مهم‌ترین عنصر فیلم است و او به اندازۀ کافی نقشش را خوب ایفا کرده که بتواند یک‌تنه مخاطب را به دنبال خودش تا پایان فیلم بکشاند.
هر بار که شب از راه می‌رسد دلهرۀ حملۀ سگ‌ها و صدای مخوف زوزه‌ها فضا را پر می‌کند. اما روز هم مصیبت خودش را دارد؛ آفتاب سوزان است و ذخیرۀ آب اندک؛ به اضافۀ مار و عقرب و بیماری پوستی. مرد با استفاده از قطعات یک هواپیمای سقوط کردۀ قدیمی سایبانی برای خودش درست می‌کند، اما این برای در امان ماندن او از آسیب بیابان کافی نیست. روز به روز بدنش بیشتر تحلیل می‌رود و راننده هم دائم از طریق تلفنی که پیش مرد گذاشته به او اطلاع می‌دهد که ممکن است برگشتنش بیشتر طول بکشد.
 
طمع دست یافتن به ثروتی که زیر خاک پنهان شده مقاومت مرد را بالا برده، اما کم کم می‌بینیم که خوی وحشی‌گری و تبهکاری را هم در او تقویت کرده است. نفرین طلا کار خودش را کرده است. این را وقتی می‌فهمیم که سر و کلۀ یک زن پیدا می‌شود که پیاده در بیابان سفر می‌کند و مرد او را تهدیدی برای گنج خودش می‌بیند. اما آن چیزی که نمی‌بینیم این است که حرص و آز در وجود راننده هم رخنه کرده و او را خیلی زودتر از مرد به سوی طرح و نقشه‌ای پلید کشانده است.
آنچه که به «طلا» جذابیت می‌بخشد، علاوه بر بازی افرون، احساس تعلیق و دلهرۀ دائمی است که بر سراسر لحظات فیلم سایه انداخته است. منظره‌های وسیع و خالی برهوت هم ضمن جاذبۀ بصری‌ای که دارند می‌توانند تاملات عمیقی را در ذهن بیننده ایجاد کنند. داستان طمع و تباهی، داستانی قدیمی است اما وقتی خوب روایت می‌شود همیشه ارزش شنیدن دوباره دارد.
 
  • کارگردان: آنتونی هایس (Anthony Hayes)
  • فیلمنامه‌نویس: آنتونی هایس، پالی اسمیت (Polly Smyth)
  • بازیگران: زاک افرون (Zac Efron)، آنتونی هایس، سوزی پورتر (Susie Porter)
  • امتیاز: ۵.۴/۱۰
ارسال نظرات