به گزارش فرارو به نقل از نیویورکر، برای پازده سال، «ذبیح الله مجاهد» توکیو رز (نامی بود که طی جنگ جهانی دوم توسط نیروهای متفقین در اقیانوس آرام جنوبی به تمام پخش کنندگان رادیوی زن انگلیسی زبان پروپاگاندای ژاپن در جنگ دوم چین و ژاپن و جنگ جهانی دوم اطلاق میشد. این برنامهها برای تضعیف روحیه نیروهای متفقین در خارج از کشور و خانوادههای آنان در داخل کشور با تاکید بر مشکلات نظامیان در زمان جنگ و خسارات نظامی در جنوب اقیانوس آرام و آمریکای شمالی پخش میشدند) طالبان محسوب میشد: یک عامل مخفی که خبرنگاران را فرا میخواند تا مسئولیت حملات جنگجویان خود را برعهده بگیرد و شادی خود را نسبت به پیروزی اعضای طالبان اعلام کند. گاهی اوقات قربانیان سربازان آمریکایی یا متحدان ائتلاف تحت رهبری امریکا بودند. گاهی آنان نیروهای دولتی افغانستان بودند. اغلب غیر نظامیان کشته میشدند.
مجاهد برای خبرنگاران نوعی شبح بود صدایی بدون جسم در پشت تلفن. هیچ کس هرگز چهره او را ندیده بود و هنگامی که یکی از روزنامه نگاران ادعا کرد که با او روبرو شده مجاهد به شدت آن را تکذیب کرد. با این وجود، به نظر میرسید که او همیشه با همه صحبت میکرد و شایعهای دربارهاش مطرح شده بود: ذبیح الله مجاهد هویتی ترکیبی بود که توسط گروهی از طالبها در حال چرخش فرض میشد که شاید حتی در افغانستان هم زندگی نمیکردند. او این موضوع را نیز تکذیب کرد. تابستان گذشته، مجاهد برای اولین بار در انظار عمومی ظاهر شد. پس از سالها پیشروی مداوم در روستاها، طالبان به کابل هجوم آوردند زیرا «اشرف غنی» رئیس جمهوری پیشین افغانستان به ابوظبی گریخته بود. در حالی که طالبان بر اقتدار خود تاکید میورزیدند مجاهد در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که او وزیر موقت وزارت اطلاعات و فرهنگ دولت جدید است. با سقوط کابل، او از سخنگوی مخفی طولانی مدت بودن یک گروه شورشی به وزیر یک دولت مستقر تبدیل شده بود. معلوم شد که او مردی در سنین میانسالی بوده است.
در ماه سپتامبر، پس از آخرین پرواز تخلیه بشردوستانه ارتش ایالات متحده از فرودگاه کابل، مجاهد دولت موقت «امارت اسلامی» افغانستان را معرفی کرد. این همان نامی بود که طالبان در دوره پیشین خود در زمان در قدرت بودن انتخاب کرده بود دورهای وحشیانه که از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ میلادی ادامه یافت. با این وجود، مجاهد چشم اندازی از یک افغانستان جهانی تر، با یک دولت «همه شمول» را ارائه داد که از حقوق زنان محافظت میکند. درباره اقلیتهای قومی او اظهار داشت که طالبان به دنبال انتقام نیستند و دشمنان سابق خود را عفو خواهند کرد. باور این موضوع سخت بود. چند هفته پیش از آن، مجاهد با انتشار بیانیهای از ترور سخنگوی دولت قبلی ابراز خوشحالی کرده بود. او نگفت که گناه سلفاش چه بوده و تنها اشاره کرد که او «به دلیل اعمال ناشایست خود مجازات شده و در جریان عملیاتی ویژه که توسط مجاهدین انجام شد کشته شده است».
در غروب یکی از روزهای ماه دسامبر، من با مجاهد در دفترش در مرکز رسانهها و اطلاعات افغانستان وزارتخانهای که اکثرا خلوت بود ملاقات کردم. عمامه مشکی با راه راههای سفید بر سر داشت. خیلی ساکت نشسته بود و چشماناش مراقب اوضاع بودند.
پرسیدم موقعیت جدید او با موقعیت قبلیاش چه تفاوتی دارد. او پاسخ داد: «در گذشته شرایط نظامی بود و چندان خوشایند به نظر نمیرسید. ما باید اعلام میکردیم که چند نفر کشته شدند. این خودش دردناک بود. دومین جنبه واقعا دردناک تلفات غیر نظامیان بود. باید اطلاعات را جمع آوری کرده و منتشر میکردیم. دلخراش بود. اکنون سه ماه است که چنین اخبار دلخراشی نداریم».
افغانستان اکنون در دست یک نیروی شورشی است که به شدت متعهد به ایجاد یک دولت واقعا اسلامی است. به نظر میرسد این کشور در آغاز یک انقلاب است مشابه پیروزی کمونیستها که چین را در دهه نوزدهم بازسازی کردند یا تسلط اسلام گرایان بر ایران در جریان انقلاب سال ۱۹۷۹ میلادی. با این وجود، زمانی که از مجاهد پرسیدم آیا طالبان انقلابی را تحمیل میکنند او به نظر مبهوت شده بود. او گفت: «این یک انقلاب نرم است. انقلابها تند و مشکل ساز هستند و باعث خونریزی و تخریب بنیانهای کشورها میشوند. این چیزی نیست که در افغانستان رخ داده باشد. آن چه رخ داده تغییری بود که ضروری به نظر میرسید. ما بیست سال جنگیدیم تا افغانستان را از چنگ بیگانگان آزاد کنیم تا افغانها حکومت دلخواه خود را داشته باشند». مجاهد اشاره کرد اکنون که آمریکاییها رفتهاند افغانستان میتواند از نو آغاز کند. او گفت: «نیروهای خارجی عامل تلفات بودند و با خروج آنان جنگ تمام شد. برخی از مقامهای سابق نیز بودند که ثروت عمومی را غارت میکردند. آنان فاسد بودند. کشور از آنان عاری و پاک شده است و اکنون تلاش خواهیم کرد کشور را به سمت یک تغییر مثبت سوق دهیم».
طی چند هفتهای که با مقامهای طالبان صحبت کردم همه آنان تمایل خود را برای روابط خوب با ایالات متحده ابراز کردند. برخی حتی استدلال کردند که ایالات متحده باید سفارت خود را بازگشایی کند و تلاشهای بین المللی را برای بازسازی افغانستان رهبری کند. اما آیا طالبان واقعا تغییر کردهاند یا تنها این سخنان را میگویند تا اقتصاد را تثبیت کرده و خود را در قدرت حفظ کنند. مجاهد به من گفت: «پیام ما به جهان، به ویژه به مردم آمریکا و سیاستمداران آمریکایی این است که باید مسیری متفاوت از مسیر جنگ را انتخاب کنند. تحریم ها، فشارها و تهدیدها در بیست سال گذشته نتیجه مثبتی نداشته اند. ما میتوانیم از طریق تعاملات مثبت حرکت رو به جلو داشته باشیم».
برای اکثر اعضای طالبان کابل یک مکان ناشناس است یک منطقه محاصره شده توسط جهان در یک کشور روستایی و عمیقا سنتی. از دید ساکنان کابل طالبان مداخلهگر و اشغالگر قلمداد میشوند به همان اندازه که چنین دیدی نسبت به شبه نظامیان تگزاس در بخشهایی از غرب امریکا وجود دارد. سه ماه پس از تصرف پایتخت افغانستان، ساکنان کابل با ناراحتی در حال وفق دادن خود با واقعیتهای تازه بودند. تقریبا همه خارجیها کشور را ترک کردهاند اما طالبان همه جا حضور دارند و جادهها و نقاط دسترسی را کنترل میکنند و سوار بر خودروهای هاموی و وانت با اسلحه آماده حمله بودند. برخی از طالبها موهای خود را بلند نگه داشتهاند و اثر سرمه سیاه دور چشمانشان دیده میشود. برخی دیگر از طالبها سبک نیروهای ویژه ایالات متحده را تقلید کرده و لباسهای استتار، پوتینها و عینکهای آفتابی را پوشیده و سلاحهای به جا مانده از سربازان آمریکایی را حمل میکنند.
کابل در حال حاضر یک شهر تجاری شلوغ با آپارتمانهای تازه است. نابرابریهای در آن شهر باقی مانده اند: متکدیان در خیابانها هستند و زاغهها در تپههای اطراف شهر گسترش یافته اند. با این وجود، تالارهای برگزاری مراسم عروسی و لباس فروشیهای شیک برای طبقه متوسط همراه با سالنهای استخر، سالنهای ورزشی، و آرایشگاههای مردانه وجود دارند. بیلبوردها انواع شگفتانگیز نوشیدنیهای انرژی زای وارداتی را تبلیغ میکنند. با این وجود، تا زمانی که من در کابل بودم (هفتههای ابتدایی قدرت گیری طالبان) ساکنان کنونی کابل آشکارا از بازگشت وحشت روزهای حکومت پیشین طالبان میترسیدند. با این وجود، فارغ از چند مورد، طالبان مردم را در معرض سرکوب اندکی در مقایسه با دوره پیشین در حکومت بودن قرار داده بودند. تابلوهای لباس فروشیها هم چنان تصاویری را به سبک بالیوود از زنان پر زرق و برق نشان میدادند که در دهه نود میلادی نمایش آن باعث ضرب و شتم صاحبان مغازه یا مجازاتی بدتر میشد. تقریبا اکثر افغانها دارای گوشیهای تلفن همراه هوشمند با قابلیت دسترسی به اینستاگرام هستند. اگرچه زنان و دختران به طور موقت از محل کار و دبیرستان اخراج شده بودند اما هم چنان در خیابانها حضور داشتند. همه زنان روسری بر سر داشتند اما تعداد کمی نیز برقع پوشیده بودند. برخی حتی بدون آزار و اذیت سربازان طالب با آرایش در خیابان حضور داشتند.
یک روز بعدازظهر با سید «حامد گیلانی» سیاستمدار برجسته سابق و ناظر تیزبین اوضاع کشورش درباره رژیم تازه صحبت کردم. ما در خانهاش در بخش اعیاننشین کابل با یکدیگر ملاقات کردیم جایی که خدمتکار آب انار تازه و شیرینی را روی بشقابهای چینی ظریف سرو کرد. گیلانی که زمانی مجاهد علیه شوروی بود اکنون مردی شهرنشین و شصتساله است. پدرش یک رهبر معنوی صوفی بود که کنترل جناحی از مجاهدین را برعهده داشت. گیلانی یکی از معدود افغانهای مرتبط با رژیم سیاسی پیشین بود که پس از فرار اشرف غنی در کشور ماند و امیدوار بود بتواند هم طالبان و هم جامعه بین المللی را متقاعد کند که راه مناسبی برای پیشرفت وجود دارد. او وانمود نکرد که درگیری در افغانستان پایان یافته است. او با خنده گفت: «فکر نمیکنم عمرم آن قدر طولانی باشد که پایان این درام را ببینم. مثل یکی از آن سریالهای ترکی است که هیچ وقت تمام نمیشود».
با این وجود، او ابراز خوش بینی کرد. او استدلال کرد که برخلاف اکثر انقلابیون، طالبان در بازگشت به قدرت افراد زیادی را نکشته بودند. او میافزاید: «زمانی که بیست و پنج سال پیش طالبان قدرت را به دست گرفتند شما نمیتوانستید بدون ریش بیرون بروید و زنان نمیتوانستند از خانه خارج شوند». با این وجود، به گفته او دلیل این که طالبان برای تغییر شکل کشور سریعتر از قبل حرکت نکردهاند این است که فرار غنی و سقوط سریع کابل آنان را غافلگیر کرده بود. گیلانی گفت: «آنان واقعا برای وضعیت پیش آمده آماده نبودند. آنان هنوز مشکلاتی درون خود دارند که باید حل کنند».
مسئله حقوق زنان شاید بزرگترین موضوع حل نشده در افغانستان جدید باشد. وقتی با مجاهد سخنگوی طالبان صحبت میکردم او در مورد که این شرایط چیست و این که آیا زنان اجازه کار دارند یا خیر پاسخ مبهمی داد. او میگوید مانع اصلی نبود بودجه است. او افزود: «برای تحصیل و کار، زنان باید فضاهای جداگانه داشته باشند. آنان هم چنین به وسایل حمل و نقل جداگانهای نیاز دارند. با این وجود، بانکها تعطیل هستند و پولها مسدود شده اند».
مجاهد زمانی که در مورد برنامههای حکومت درباره زنان پرسیدم پاسخی نداد. در عوض، او خاطرنشان کرد که هنوز زنان در وزارتخانههای مختلف از جمله بهداشت، آموزش و پرورش و کشور و هم چنین در فرودگاهها و دادگاهها مشغول به کار هستند. او تاکید داشت: «هرجا که نیاز باشد (زنان) سر کار میآیند».
این در حالی است که طالبان وزارت امور زنان را که بلافاصله پس از حمله ایالات متحده ایجاد شد تعطیل کرده است. این ساختمان به عنوان مقر جدید پلیس مذهبی، وزارت ترویج امر به معروف و نهی از منکر تغییر کاربری داده است. زمانی که از «سهیل شاهین» نامزد طالبان برای برعهده گرفتن سمت سفیر افغانستان در سازمان ملل پرسیدم که آیا دولت طالبان به زنان اجازه حضور در مدارس و محل کار را میدهد او پاسخ داد: «اگر غرب واقعا به دختران اهمیت میدهد باید به فقر آنان توجه کنند. غرب با اعمال تحریمها علیه افغانستان پانزده میلیون دختر را در آن کشور مجازات میکند». شاهین به جای مقر سازمان ملل در نیویورک در کابل به سر میبرد زیرا رژیم طالبان از سوی جامعه بین المللی برسمیت شناخته نشده است. من در مورد هزارهها یک اقلیت عمدتا شیعه که در طول تاریخ توسط طالبان که اکثرا سنی و از قومیت در اکثریت پشتون هستند مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند سوالاتی را پرسیدم. شاهین پاسخ داد که دولت جدید قصد آسیب رساندن به آنان را ندارد. من اشاره کردم که در دهه نود میلادی دوستان او هزاران هزاره را که مرتد قلمداد میکردند سلاخی کرده بودند. او با صورتی سرد و بدون هیچ گونه احساسی به من خیره شد. او در نهایت گفت: «شیعیان هزاره برای ما مسلمان هستند. ما معتقدیم که یکی هستیم مانند گلهای یک باغ. هر چه گل بیشتر باشد باغ زیباتر است». او افزود: «ما صفحه جدیدی را گشوده ایم. ما نمیخواهیم درگیر گذشته باشیم».
علیرغم صحبتهای مقامهای طالبان در مورد همه شمول بودن دولتشان واقعیت آن است که در بالاترین ردههای حکومت طالبان هیچ هزاره و هیچ زنی حضور ندارد.
گفته میشود که درون طالبان نیز اختلافات عمیقی وجود دارند. در یک طرف، جناح قندهار قرار دارد که به نام شهر جنوبی که «ملا محمد عمر» در آنجا طالبان را تاسیس کرد نامگذاری شده است. این جناح شامل رهبر عالی کشور یکی از علمای مرموز به نام «مولوی هیبت الله آخوندزاده» و «ملا محمد یعقوب» سرپرست وزیر دفاع (که پسر ملا عمر است) میباشد. چهره عمومی آن «عبدالغنی برادر» معاون نخست وزیر است که نقش مهمی در مذاکرات با آمریکاییها داشت.
در طرف دیگر، شبکه حقانی قرار دارد طایفهای از شبه نظامیان که ارتباط نزدیکی با سرویسهای امنیتی پاکستان دارند. در حالی که جناح قندهار به عنوان یک نیروی منزوی و روستایی آغاز به کار کرد و در وهله نخست به فکر حکومت بر زمین خود بود جناح حقانی به جهاد جهانی علاقه داشتند. بنیانگذار این جناح و طایفه «جلال الدین حقانی» بود که طالبان را با اسامه بن لادن مرتبط ساخت. برای برخی از اعضای جناح قندهار این گناه اصلی جناح حقانی در تاریخ معاصر افغانستان و یک اشتباه محاسباتی مهم بود که منجر به حملات ۱۱ سپتامبر و مداخله خارجی شد و به سقوط حکومت طالبان انجامید. جناح حقانی در تابستان سال جاری کنترل کابل را به دست گرفتند و رهبری آن «سراج الدین حقانی» سرپرست وزارت داخله است. دولت ایالات متحده یک جایزه ده میلیون دلاری برای دستگیری حقانی در ارتباط با مجموعه حملات تروریستی در نظر گرفته است.
مولوی «محمد سلیم سعد» رئیس سابق بمب گذاران انتحاری مسئول امنیت فرودگاه کابل است. من او را یک روز عصر در دفترش ملاقات کردم در حالی که دهها نفر از مرداناش دور او را احاطه کرده بودند. او تازه نماز خوانده بود. سعد که مردی قد بلند با قیافهای خشن بود به من گفت که روزه است. وقتی از او پرسیدم زمانی که بمبگذاران انتحاری را به عملیات میفرستاد چه احساسی داشت پاسخ داد: «باید بپرسید چه چیزی باعث میشود مردم حاضر شوند جان خود را فدا کنند. آنان مردم مظلومی بودند که حاضر بودند خود را در برابر ارتش بسیار بزرگتر قربانی کنند». از دید جناح حقانی، این ماموریتهای انتحاری و دیگر «حملات پیچیده» بودند که پیروزی بر اشغالگران خارجی را امکانپذیر ساختند. از دید برادر و جناح قندهار اما جنگ بر سر میز مذاکره به پیروزی رسید جایی که نمایندگان ترامپ با شرایط آنان برای خروج نیروهای امریکایی موافقت کردند.
از «شاهین» پرسیدم آیا دو طالب وجود دارند؟ سرش را تکان داد و گفت: «یک طالب وجود دارد. آنان دیدگاههای متفاوتی دارند اما یک اسلام وجود دارد». مجاهد پا را فراتر گذاشت و تاکید کرد: «شبکه حقانی وجود ندارد». شایعات درگیری داخلی درون طالبان هم چنان ادامه دارد.
در کابل، بازارهای خیابانی به وجود آمده است جایی که مردم ناامید داراییهای خود را میفروشند از قالیچه و بخاری گرفته تا پرندگان خانگی. همه جا متکدیان را میتوان دید: کودکان خردسال و زنان مسن. در حومه شهر، زنان برقعپوش در وسط جاده و فرزندانشان دورشان نشستهاند به این امید این که مردم از درون خودروهای عبور کرده برای آنان غذا یا مقداری پول پرتاب کنند. بدون پشتوانه مالی ایالات متحده و موسسات وام دهی بین المللی، اقتصاد افغانستان تقریبا در حال نابودی است. صدها هزار کارمند دولت ماه هاست حقوق دریافت نکرده اند. در شهرها، در بازارها مواد غذایی برای فروش وجود دارد اما قیمتها به قدری افزایش یافته که افغانها به سختی میتوانند اقلام اولیه را برای خانواده هایشان خریداری کنند.
در ادامه سفر، با «حامد کرزی» ملاقات کردم. او از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ میلادی به عنوان رئیس جمهور خدمت کرد. هم چنین، او به شدت از اشغالگری آمریکا انتقاد کرده است. او از من در یک کتابخانه خصوصی خود در یک مجتمع مسکونی در کابل پذیرایی کرد. اطراف آن ساختمان با دیوارهای بلند بتنی احاطه شده و در منطقه سبز منطقهای بسیار مستحکم در اطراف سفارت سابق ایالات متحده واقع شده است. کرزی که مردی شیکپوش و با تشریفات بود با چای سبز از من پذیرایی نمود و در مورد شعر صحبت میکرد. او به من گفت: «من سال هاست که میگویم طالبان برادران ما هستند. بیایید با هم برای آیندهای مشترک کار کنیم».
وضعیت کرزی در افغانستان متزلزل است. او در قدرت نیست با این حال، کاملا نیز کنار گذاشته نشده است. یک شهروند افغان آگاه به من گفت که کرزی به نوعی «گروگان» طالبان است و آنان از خروج او جلوگیری کردهاند چرا که به او به عنوان مذاکره کننده با غرب نیاز داشتند. در نتیجه، قابل درک بود که چرا کرزی نسبت به دولت جدید محتاطانه موضع گیری میکند. سراج الدین حقانی یک بار به ترور او مبادرت ورزیده بود. با این وجود، کرزی به من گفت که او مرتبا با وزرای طالبان ملاقات داشته و تاکید کرد که آنان اعتقاد کامل دارند که دولت باید فراگیر باشد. او تاکید کرد که جامعه افغانستان در دو دهه گذشته تغییر کرده است. او افزود: «تجربه حمله آمریکا به افغانستان جنبههای منفی داشت اما نکات مثبتی نیز وجود داشت». او از ارتقای سطح تحصیلات به ویژه در میان زنان و بهبود جادهها به عنوان دستاوردهای پس از مداخله امریکا یاد کرد.
در جادهای در شرق کابل، اردوگاه فینیکس یک پایگاه نظامی است که توسط ایالات متحده در سال ۲۰۱۴ میلادی ساخته شد. آمریکاییها آن را به ارتش افغانستان سپردند و اکنون به مرکز بازپروری جمعیت رو به رشد معتادان مواد مخدر در افغانستان تبدیل شده است. طالبان در اولین دوره زمامداری و تشکیل حکومت خود کشت خشخاش را ممنوع اعلام کردند.
اکنون بیش از سه میلیون معتاد در افغانستان وجود دارند. هنگامی که طالبان در ماه آگوست بازگشتند حدود هزار معتاد در پایگاه سابق اسکان داده شدند جایی که یک برنامه شش هفتهای بازپروری تحت نظارت وزارت صحت عامه راه اندازی شده بود. تا ماه دسامبر، طالبان حدود دو هزار نفر دیگر را در خیابان جمع آوری کرده و به مرکز انتقال داده بودند. با این وجود، کارمندان مرکز بازپروری مانند کارکنان بخشهای دیگر در افغانستان ماهها بود که حقوقی دریافت نکرده بودند. به معتادان در حال ترک یک تکه نان برای صبحانه، برنج برای ناهار و لوبیا و نصف نان برای شام داده شده بود. زمانی که به یک سطل زباله نزدیک شدیم «صابر» از کارکنان آن مرکز مردی را که به دنبال غذا بود همراهی کرد. او گفت: «دو شب پیش، آنان گربه اردوگاه را خوردند. آن را کشتند و خام خوردند».
بسیاری از اعضای طالبان که من با آنان صحبت کردم اظهار داشتند که شرارت جنگ پاسخی اجتناب ناپذیر به حضور بیگانگان بوده است. یکی از رهبران ارشد طالبان با گلایه گفت: «زمانی که خارجیها از چهل و پنج کشور در افغانستان حضور داشتند و صدها نفر در روز کشته میشدند به این میگفتند امنیت». او استدلال کرد که اکنون که طالبان در راس امور قرار دارند و نیازی به ناآرامی بیشتر نیست. او افزود: «روزی یک نفر کشته نمیشود. آیا این ناماش امنیت نیست»؟
مقامهای طالبان عمدتا خطرات متوجه از سوی داعش را نادیده میگیرند. در یک پایگاه نظامی در لوگر، یک ناحیه استراتژیک خارج از کابل، یک فرمانده ارشد جناح حقانی به نام «مولوی دین شاه» به من اطمینان داد که داعش «پیشتر به فضل الهی شکست خورده است». او افزود: «زمانی که با آمریکایی ها، مزدوران و بردگان افغانشان میجنگیدیم با آنان جهاد میکردیم با داعش و خوارج هم میجنگیدیم. به نام اسلام اما خداوند آنان را شکست داد خداوند آنان را محو و نیست و نابود ساخت».
در بامیان از یکی از اعضای طالبان پرسیدم آیا فکر میکند انفجار مجسمه بودا که در سال ۲۰۰۱ میلادی توسط آن گروه صورت گرفت کاری اشتباه بود؟ او گفت: «این تصمیم رهبری ما بود. رهبران و امیران امارت اسلامی هر چه تصمیم بگیرند ما از آن پیروی میکنیم». از او درباره کشتن زنان و کودکان غیر نظامی توسط طالبان پرسیدم. او گفت: «آیا تا به حال از مقامهای غربی درباره جنایاتی که در جهان اسلام مرتکب شدهاند سوال پرسیده اید؟ غرب چیزی برای آموزش حقوق بشر به کشورهای مسلمان ندارد. ما کل جهان را به چالش میکشیم! در اسلام حتی زمانی که گوسفندی را ذبح میکنید شرط اول این است که چاقو را جلوی آن تیز نکنید و شرط دوم آن است که چاقو خیلی تیز باشد تا گوسفند اذیت نشود. به فضل الهی اکنون هیچ مشکلی وجود ندارد و در آینده نیز وجود نخواهد داشت. ما به طور شبانه روزی به مردم خدمت میکنیم».
با «ابراهیم حقانی» عموی وزیر داخله طالبان در کابل دیدار کردم. حقانی به من گفت که او بیشتر عمر خود را صرف دو هدف کرده است: آزادی افغانستان از مداخله خارجی و اجرای قوانین شریعت. اولی حاصل شده بود و دومی هنوز تحقق نیافته بود. او توضیح داد: «ما از شریعت سخن میگوییم که از جانب خدا توسط رسولاش برای ما نازل شده است. این همان شریعتی است که ما میخواهیم». من به حقانی گفتم که در مورد این که طالبان چه نوع قوانین شرعیای را میخواهند اجرا کنند سردرگمی وجود دارد. او پاسخ داد: «شریعت یکی است. در شرع رفتاری است که نه گناه است و نه کفر قلمداد شود و موجب رحمت و شفقت میشود. ما به سمت آن رفتار و اقدامات حرکت میکنیم تا هم مردم راحت باشند و هم از خود در برابر رفتار کفرآمیز محافظت کنیم. ما در حکومت دوره پیشینمان از رفتن زنان به بازار به تنهایی جلوگیری کردیم. علتاش چه بود؟ دلیل آن وجود فسادی بود که میتوانستیم از دوران اشغال افغانستان توسط روسها ببینیم. هیچ اعتمادی وجود نداشت و ما به زنان اطمینان نداشتیم. به همین دلیل بود که تلاش کردیم زنان تا زمانی که نتوانیم امنیت مناسب را برای آنان تضمین نماییم محدود شوند. با این وجود، امروزه محدودیتی برای زنان وجود ندارد. آنها آزادانه قدم میزنند، سر کار میروند، پزشک هستند و در مطبها حضور دارند». حقانی از من عذرخواهی کرد و گفت باید برای نماز در زمان غروب آفتاب جلسه را ترک کند.
او گفت: «ما سعی میکنیم در همه شئون شرعی که با دستورات خداوند منافات نداشته باشند رویکرد نرمتری داشته باشیم. شدت یک اصل جهانی است. هر زمان که در کشوری هرج و مرج به وجود میآید تدابیر سخت گیرانه اعمال میشود و زمانی که اوضاع دوباره عادی شد میتوان اقدامات سخت گیرانه را کاهش داد». او در ادامه افزود: «خدا صبر دارد. اگر طایفهای راه راست را در پیش گرفت خداوند به آن آسایش و آرامش میدهد اما اگر قبیله و گروهی راه باطل و در منافات با قرآن را پیمود خداوند آن گروه را گرفتار عذابی سخت خواهد کرد. این راه خدا و دنیاست».
«شهلا عارفی» که پیشتر مسئولیت آموزش و فرهنگ آن وزارتخانه را بر عهده داشته و رهبری اعتراضات علیه سلب حقوق زنان توسط طالبان را برعهده دارد اما نظر متفاوتی دارد. او میگوید: «ایدئولوژی آنان (طالبان) تغییر نکرده است. من حقوقم را میخواستم اما آنان حاضر نبودند به من حقوقی پرداخت کنند. اسلحه را به سمت سرم گرفتند و با فریاد فحاشی کردند. آنها هر کاری میکنند تا جامعه بینالمللی را متقاعد کنند که به آنان کمک مالی ارائه دهد اما در نهایت مجبور خواهم شد دوباره برقع بپوشم. آنان تنها منتظر آزاد شدن پول هستند».