فرارو- همزمان با تشدید رایزنیهای دیپلماتیک در وین، مساله شنیده شدن صداهای مختلف و بعضا متضاد از روند مذکرات مذکور بویژه از جانب نماینده دولت روسیه در مذاکرات وین "میخائیل اولیانوف" و "سرگی لاوروف" وزیر خارجه این کشور (اولیانوف پیشتر تاکید کرده بود که تنها پنج دقیقه تا دستیابی به یک توافق زمان باقی است، اما اندکی بعد سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه گفت که هنوز راه طولانی جهت احیای توافق برجام در پیش است)، و در عین حال تداوم این روند از سوی جریانهای رسانهای (کما اینکه "شبکه المیادین" از حل شدن ۹۸ درصد از اختلافات خبر میدهد، اما "رویترز" معتقد است که هنوز ۳۰ درصد از اختلافات حل نشده اند)، بسیاری را با این پرسش رو به رو کرده که براستی علت اصلی شنیده شدنِ چندصداییها از روند مذاکرات اتمی وین چیست؟ در واقع، محرکهای اصلی این مساله چه هستند و این موضوع در نوع خود میتواند حامل چه پیامهایی از روند مذاکرات وین باشد؟ در این راستا، جهت ارائه تصویری روشن و بهتر از این مساله، "فرارو" در گفتگو با دو تن از کارشناسان عرصه سیاست خارجی و روابط بین الملل، به واکاوی علل اصلی این موضوع پرداخته است. مشروح گفتگو با "مهدی مطهرنیا" و "مرتضی مکی" را در ادامه بخوانید.
آنچه اکنون در وین مشاهده میشود، محصول یک فرایند تاریخی است که منشا آن در بافت و ساختار نظام سیاسی کشورمان و تقابل آن با نظم حاکم بر نظام بین المللی و منطقهای ریشه دارد. انقلاب اسلامی ایران از همان آغازین روزهای پیروزی خود، دارای امواجی بود که این مساله برای محیط بین المللی نیز حامل پیامهای خاصی بود. البته که این موضوع در جهان اسلام نیز آثار و تبعات قابل ملاحظهای را از خود برجا گذاشت کما اینکه شاهد بودیم اقدامات ایران در زمینههایی نظیر نبرد با اسرائیل و یا حمایت از ملت فلسطین، در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی، از بازتابهای گستردهای در کشورهای اسلامی سود میبرد.
با این حال، به تدریج به باور من بحث صدور انقلاب به مساله امواج انقلاب چیرگی پیدا کرد. در این چهارچوب، ایران در راستای رویههای راهبردی خود بویژه در ابعاد منطقه ای، تا حدی به اتحاد با بازیگرانی نظیر روسیه روی آورد و حتی در برخی نقاط به آنها متکی شد. همکاریهای نزدیک ایران با کشورهای چین و روسیه و به طور خاص، کنشگری قابل ملاحظه پکن و مسکو در چهارچوب معادله هستهای ایران و حسابی که تهران روی کنشگریهای این دو کشور در قالب معادله اتمی خود باز کرده، همه و همه از این معنا حمایت میکنند. البته که در این رابطه تحلیلهای تخصصی زیادی نیز وجود دارد. در این چهارچوب حتی برخی بر این باورند که این رویهها در چهارچوب پارادایمهای مطرح در قالب انقلاب اسلامی چندان هم مبارک نیستند.
با در نظر گرفتنِ تمامی این مسائل، امروز شاهدیم که "میخائیل اولیانوف" به عنوان نماینده روسیه در مذاکرات وین، با "رابرت مالی" نماینده ویژه دولت آمریکا در مساله ایران، راجع به مسائل ایران تبادل نظر و رایزنی میکند. البته که این اقدام یک توضیح دارد و این توضیح اشاره به عدم تمایلِ ایران جهت انجام گفتگوهای مستقیم با آمریکا در چهارچوب مذاکرات وین دارد.
با این حال، در این میان یک مساله دیگر نیز مطرح میشود: آیا فردی نظیر اولیانوف و دولتی همچون روسیه با شناختی که ما ایرانیها از آنها در طول تاریخ داریم، گزینههای مناسبی برای رساندنِ پیام ایران به آمریکا و یا بالعکس هستند؟ شاید برخی اینگونه پاسخ دهند که روسیه یِ امروز دیگر اتحاد جماهیر شوروی نیست و روسیه تغییر کرده است. در جواب آنها باید گفت بله روسیه تغییر کرده است (چه از نظر سیاست داخلی و چه خارجی). امروز ترکیبی از اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و تزاریسم روسی را در قالب ریاست جمهوری "ولادیمیر پوتین" بر روسیه شاهد هستیم. این ساختار سیاسی جدید نیز به هر طریق ممکن به دنبال تامین منافع خاص خود است (مسالهای که در قالب معادله برجام نیز با جدیت دنبال میشود). البته که این موضوع نیز کاملا طبیعی است.
از سویی یک سوال دیگر پیش میآید: آیا روسیه که تقریبا در اغلب موضوعات مهم بین المللی در دوره پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، همراهِ نزدیک این کشور بوده، متناسب با این نزدیکی از ایران حمایت کرده است؟ البته که این در رابطه چالشهای زیادی مثلا در نوع رویکرد روسیه به همکاری با ایران در جنگ داخلی سوریه و یا رویکرد آنها در تحویل نیروگاه بوشهر به ایران (که از قضا باید در سال ۲۰۰۰ به ایران تحویل داده میشد، اما مشمولِ چندین سال تاخیر شد)، و یا در مساله تحویل موشکهای اس ۳۰۰ و موارد مختلف دیگر، مطرح میشود. از این رو باید بگویم که این پرسشها حقیقتا مسائل مهمی هستند که باید آنها را به دقت مخاطب قرار دهیم. شکی نیست که روسها نیز در هر مسالهای قبل از اینکه منافع دوستان خود را در نظر گیرند، منافع خود را در اولویت قرار میدهند. از این رو، من قائل به استفاده از ظرفیتهای مستقیم در روابط دیپلماتیک با بازیگران مختلف و استیفای کاملِ حقوق کشورمان هستم. بر اساس این معنا، آنچه امروز روسیه به نحوی متناقض در باب مذاکرات وین مطرح میکند، به نوعی بازتاب دهنده منافع انفرادی این کشور است. از این رو، روسها از یک طرف به مردم و دولت ایران امیدواری میدهند با این حال از طرف دیگر، هماهنگیهای لازم را نیز در مسائل مختلفِ مرتبط با ایران، با طرفهای گوناگون بین المللی در راستای منافع خود دنبال میکنند.
در این میان باید توجه داشت که نَه روسیه و نَه چین، حاضر نبوده اند تا با پذیرفتن مخاطرات مختلف، روابط راهبردی و نزدیکی را با ایران برقرار سازند و فشار تحریمهای آمریکا و غرب علیه خود را با هدف ایجاد یک بلوک واحد علیه آن ها، تحمل کنند. البته که دلیل اصلی این مساله نیز کاملا روشن است: کشورهایی نظیر چین و روسیه، نوعِ رویکردهای خود در عرصه روابط بین الملل و تقابل با کشوری نظیر آمریکا و یا همراهی با ایران را بر اساس "اصل هزینه-فایده" میسنجند و اساسا ارتباط آنها با آمریکا و غرب، به مراتب منافع بیشتری را برایشان در مقایسه با ارتباط و روابط آنها با تهران به همراه دارد.
حتی همین حالا که روسیه و غرب در مساله اوکراین با چالش و بحرانهایی اساسی رو به رو هستند، با این حال هیچگاه حاضر نبوده و نیستند تا در مورد مسالهای نظیر ایران وارد نوعی فضای تنش با یکدیگر شوند. اهمیت این مساله زمانی پر رنگتر میشود که بدانیم جنگ در اوکراین نیز یک جنگ حیثیتی برای روسیه و آمریکا است و مسکو منافع اقتصادی چندانی را در اوکراین برای خود قائل نیست. مسالهای که شباهت زیادی به معادله اتمی ایران دارد.
مجموعِ این مسائل به من به عنوان کارشناس عرصه روابط بین الملل میگویند که روسها و حتی چینی ها، همواره ایران را به مثابه یک کارت بازیِ موثر برای خود میبینند و نگاهِ یک شریک و یار راهبردی را به تهران ندارند. مواضع متناقض مسوولان روسیه در قالب معادله اتمی ایران و اینکه توافق نزدیک یا دور است (از دیدِ آنها) نیز تا حد زیادی انعکاسی برای همین معناست.
یکی از دلایل اصلی شنیده شدنِ صداهای متفاوت در روند مذاکرات وین این است که با توجه به این نکته که مذاکرات مستقیمی میان ایران و آمریکا وجود ندارد و اساسا مساله اصلی نیز در قالب مذاکرات جاری، مرتبط با روابط ایران و آمریکا و تحریمهای آمریکا علیه ایران است، هر یک از طرفهای برجامی بر اساس دریافت و منافعی که از روند مذاکرات دارند در این زمینه اظهار نظر میکنند.
در این میان، عدم ایراد اظهار نظرهای صریح از سوی تیم مذاکراتی ایران در چهارچوب مذاکرات وین و صرفِ طرح برخی کلی گوییها از سوی آن ها، عملا فضای مناسبی را برای بازیگرانی نظیر روسیه فراهم کرده و آنها در این چهارچوب خود را در قامتِ بازیگری میانجیگر میبینند که میتواند نقش محوری در روند گفتگوهای وین ایفا کند. از این رو، اظهارنظرهایی را در مورد روند مذاکرات اتمی ایران مطرح میکنند که شاید ماهیت این اظهارات با آنچه در حقیقت، در قالب مذاکرات مذکور در جریان است، فاصله داشته باشد.
از این رو شاهدیم که اولیانوف از یک سو میگوید که ۵ دقیقه تا انعقاد توافق برجام زمان باقی است و از سوی دیگر، برخی موضع گیریها از سوی افرادی نظیر سرگی لاووروف وزیر خارجه روسیه انجام میشوند که به این نکته اشاره دارند که هنوز موضوعات جدی و مهمی در مذاکرات باقی مانده اند که باید اختلافات در چهارچوب آنها را تخفیف و کاهش داد تا مسیر جهت انعقاد یک توافق هموار شود.
جدای از اینها ما مواضعِ دولت آمریکا را داریم که به نوعی بر محدود بودن زمانِ مذاکرات تاکید دارند و معتقدند مذاکرات باید هر چه سریعتر به نتیجه برسند. امری که در واقع اِعمال نوعی فشار از سوی آمریکا علیه ایران است و سعی دارد توپ را در معادله اتمی برجام در زمین ایران بیندازد. از سویی این رویکرد بر آن است تا حدی در برابر فشارهای داخلی در آمریکا که دولت بایدن را به کوتاه آمدن در برابر ایران متهم میکنند، نوعی موضع گیری را انجام دهد و به قاطعیتِ دولت دموکرات آمریکا (در برابر ایران) اشاره داشته باشد.
اتحادیه اروپا و نماینده سیاست خارجی این اتحادیه یعنی جوزپ بورل (و البته "انریکه مورا" معاون بورل) هم سعی میکنند تا نقش مثبتی را در روند مذاکرات وین بازی کنند و امیدورایها در این رابطه را همچنان زنده نگه دارند تا بالاخره این مذاکرات به نتیجه برسند. از این رو، به نظر من تا زمانیکه مذاکرات مستقیم میان تهران و واشنگتن اتفاق نیفتد، همچنان باید شاهد اظهار نظرهای پراکنده و همچون وضعیت کنونی، "متناقض" راجع به روند مذاکرات وین باشیم. با این حال، مجموع مواضعی که اخیرا مقامهای ارشد ایرانی مخصوصا "حسین امیرعبداللهیان" وزیر خارجه و "علی شمخانی" دبیر شورای امنیت ملی کشورمان اتخاذ کرده اند، حاکی از این هستند که باید به احیای برجام و دستیابی به یک توافق، بیش از هر زمان دیگری امیدوار بود.