صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۲۵۷۵۲
کار تایلر استووال روشن ساختن نقاطی بود که پیش‌تر نادیده گرفته شده بودند از طبقه و نژاد گرفته تا استعمارگرایی نقاطی مهم که باید بیش‌تر شناخته شوند. هم چنین، لازم است که کار او مورد تردید قرار گرفته و به چالش کشیده شود به ویژه استدلال‌های مربوط به «آزادی سفید پوستان».
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۸ - ۱۳ دی ۱۴۰۰

فرارو- کنان مالک نویسنده، مدرس و مجری تلویزیونی بریتانیایی هندی تبار. تمرکز او به عنوانی یک دانشگاهی بر روی کثرت گرایی، نژاد و نظریه‌های معاصر چند فرهنگی است. آثار او در دفاع از ارزش‌های عصر روشنگری قرن هجدهم است که به نظرش در اندیشه‌های سیاسی و علمی تازه‌تر تحریف شده اند. او در سال ۲۰۱۰ میلادی در فهرست نهایی جایزه اورول قرار گرفت.

او برای بسیاری از روزنامه‌های بریتانیایی از جمله گاردین، فایننشال تایمز و ایندیپندنت نوشته است. مالک از حامیان برابری حقوق، آزادی بیان، جامعه‌ای سکولار و دفاع از خرد گرایی (راسیونالیسم) و انسان گرایی (اومانیسم) در برابر آن چیزی است از دیدش فرهنگ «ضد خرد گرایی» و «ضد انسان گرایی» رو به رشد بوده است.


برای من تاریخ نه تنها پیشینه تغییر چیز‌ها بلکه نحوه رفتار فردی و جمعی برای ایجاد دنیایی بهتر است. «تایلر استووال» مورخ امریکایی در درجه نخست مورخ فرانسه بود و به بسیاری از موضوعات مهم زندگی امروز از جمله رابطه بین نژاد و طبقه، تنش بین خاص گرایی و عام گرایی و تناقض‌های لیبرالیسم پرداخته بود. با این وجود، تعداد کمی از افراد خارج از حوزه دانشگاهی او را می‌شناسند.

خبر فوت او در ماه گذشته در رسانه‌های جریان اصلی تقریبا هیچ بازتابی نداشت که شاید شاهدی بر انحصارطلبی فرهنگی ما باشد. درگیر شدن با کار او ابزار مفیدی برای روشن شدن بسیاری از بحث‌های معاصر است.

تحقیقات اولیه «استووال» در دهه ۸۰ میلادی به ایجاد جوامع طبقه کارگر به ویژه در کمربند قرمز در اطراف پاریس اختصاص یافته بود. با این وجود، توجه او به طور فزاینده‌ای به برخی از نقاط کور و مغفول مانده تاریخ نگاری فرانسوی به ویژه موضوعات نژاد و امپریالیسم معطوف شده بود مطالعات او در مورد استعمارگرایی فرانسه و نیروی کار و کارگران در مستعمره‌ها بود و نکته آن بود که او ایده فرانسوی در این باره که فرانسه ملتی فاقد حساسیت نسبت به نژاد و رنگ پوست است را به چالش کشید و همین طور این رویکرد فرانسوی‌ها که تنها جهان آنگلوساکسون را نمادی از باتلاق نژادپرستی قلمداد می‌کردند را مورد نقد قرار داده است.

او نشان داد که سنت‌های جهان شمول گرایانه فرانسوی راه را برای انکار حقوق و منزلت کسانی که به آن ایده تعلق خاطر ندارند هموار می‌کند. «آزادی سفید» آخرین کتاب استووال که سال گذشته منتشر شد به نوعی نقطه اوج تلاش زندگی او بود. این اثر اهمیت کار او و سردرگمی‌هایی که تفکر معاصر درباره نژاد با آن دست به گریبان است را آشکار می‌سازد.

استووال در کتاب خود اشاره می‌کند که ایده‌هایی، چون آزادی و آزادیخواهی در کنار و دوشادوش نظریه‌های نژادی پدیدار شدند. او اشاره می‌کند در حالی که آزادی و نژادپرستی معمولا در تضاد با یکدیگر قلمداد می‌شوند. با این وجود، واقعیت آن است که به طور جدایی ناپذیری این دو مقوله در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر بوده‌اند، زیرا آرمان‌های آزادیخواهانه با مستنثی فرض کردن غیر سفید پوستان مطرح شده اند. به این ترتیب، این ایده‌ها و افکار نظریه پردازان آزادی مدرن «مهر ایدئولوژی نژادی سفید پوست» را بر پیشانی دارند.

بدون شک بسیاری از متفکرانی که به شکل گیری ایده‌های مدرن آزادی و آزادیخواهی کمک کردند دیدگاه نژادپرستانه داشتند و از شیوه‌های طرد کننده حمایت کردند. «جان لاک» که اغلب به عنوان فیلسوف بنیانگذار لیبرالیسم شناخته می‌شود از برده داری دفاع می‌کرد و در شرکت تجارت برده صاحب سهام بود.

«امانوئل کانت» شخصیت برجسته عصر روشنگری معتقد بود که بشریت در نژاد سفید پوست در متعالی‌ترین شکل کمال خود قرار دارد. انقلابیون فرانسوی که اعلامیه حقوق بشر را مطرح نمودند حقوق بردگان را انکار کردند تا آن که در نتیجه شورش در مستعمره دومینیکن مجبور به پذیرش حقوق آنان شدند. «آبراهام لینکلن» جنگ داخلی را آغاز کرد جنگی که در نهایت منجر به پایان دادن به برده داری در امریکا شد، اما او کماکان تاکید می‌کرد که به هیچ وجه طرفدار ایجاد برابری اجتماعی و سیاسی نژاد‌های سیاه و سفید نیست.

برای از بین بردن چالش‌های نظم حاکم، کارگران سفید پوست متقاعد شدند که منافع آنان در سفید پوست بودن آنان و نه در وضعیت‌شان به عنوان کارگر است.

با این وجود، کار استووال نشان می‌دهد که مبارزه بر سر معنای آزادی پیچیده‌تر از آن چیزی بود که بتوان با مفهومی مانند آزادی سفید پوستان در نظر گرفت. این خواست که گروه‌های خاصی از مزایای آزادی محروم شوند صرفا به دلیل نگرانی‌های نژادی نبود بلکه نیاز‌های سیاسی به ویژه ترس از بی‌نظمی محرک آن بود.

استووال خاطر نشان می‌سازد که در طول قرن نوزدهم، فرانسه بین رویکرد رادیکال از دموکراسی و میل لیبرال برای به خطر نیانداختن مالکیت خصوصی سرگردان بود. این مبارزه جرقه انقلاب‌های ۱۸۳۰.۱۸۴۸ و کمون پاریس ۱۸۷۱ میلادی را زد. درهم شکستن این چالش‌های انقلابی منجر به نهادینه شدن مفاهیم محدودتر آزادی شد.

تنشی که استووال در اینجا توصیف می‌کند به قرن هفدهم و پس از آن قرن بیستم باز می‌گردد. در مناظره‌های معروف پوتنی در طول جنگ داخلی انگلستان، «هنری ایرتون» داماد «الیور کرامول» ژنرال بریتانیایی برای افسران صحبت کرد و تاکید داشت اگر دارایی و مالکیت حفظ شود نمی‌توان آزادی را به معنای کلی تامین کرد. یک قرن پس از آن، این پرسش در مرکز منازعات میان رادیکال‌ها و میانه رو‌های عصر روشنگری قرار داشت.

در قرم نوزدهم، «تامس مکولی» امپریالیست لیبرال در پاسخ به خواست چارتیست‌ها برای دموکراسی استدلال کرد که «حق رای همگانی با مالکیت ناسازگار است» و در نتیجه با تمدن سازگار نیست.

مفهوم نژاد اهرمی بود که نابرابری‌ها را طبیعی و اجتناب ناپذیر جلوه می‌داد. این توجیهی برای برده داری و به بردگی واداشتن سایرین، رفتار وحشیانه با رعایای ساکن مستعمرات و محروم کردن مردم غیر سفید پوست در اروپا و امریکا از حقوق‌شان بود. هم چنین، این اهرم توجیهی برای سرکوب حقوق طبقه کارگر بود. در قرن نوزدهم، همان گونه که استووال اشاره می‌کند طبقه کارگر به عنوان نژادی متمایز و پست قلمداد شد.

«فیلیپ بوچز» سوسیالیست مسیحی فرانسوی شگفت زده بود که چگونه در جمعیتی ممکن است نژاد‌هایی آن قدر «بدبخت»، «پست» و «حرامزاده» شکل بگیرند که ممکن است در زمره «پست‌ترین نژادها» طبقه‌بندی شوند بدین خاطر که «حقارت» آنان گاهی قابل درمان نیست. اشتباه نکنید، او نه از آفریقایی‌ها یا آسیایی‌ها بلکه درباره طبقه کارگر و فقرای روستانشین فرانسه صحبت می‌کرد.

شکاف‌های نژادی نیز با متقاعد کردن کارگران سفید پوست مبنی بر این که منافع‌شان در سفید پوست بودن آنان است و نه در وضعیت کارگر بودن‌شان به ابزاری برای از بین بردن چالش پیش روی نظم حاکم تبدیل شد. برای مثال، در جنوب ایالات متحده قوانین «جیم کرو» که جداسازی به سبک آپارتاید را تحمیل می‌کرد عمدتا در آغاز قرن بیستم در واکنش به جنبشی که کارگران سیاه پوست و کشاورزان سفید پوست فقیر را گردهم می‌آورد اجرا شد. این جنبش‌ها درصدد به چالش کشیدن نظم مستقر و در کارولینای شمالی به دنبال کسب قدرت بودند.

حزب دموکرات، حزب حاکم از قدرت برکنار شده در آن زمان یک کارزار برتری سفید پوستان را به شکلی خشونت‌آمیز راه اندازی کرد تا ائتلاف مذکور را نابود سازد ائتلافی که باعث حمایت طبقه کارگر سفید پوست از سیاه پوستان طرد شده می‌شد و می‌توانست بازپس گیری کنترل سیاسی توسط آنان را به همراه داشته باشد.

این رابطه پیچیده بین آزادی ها، نژاد، طبقه و رنگ پوست سفید با مفهومی مانند آزادی سفید پوستان به خوبی بیان نمی‌شود. این تنها موضوعی در مورد تاریخ نیست.

امروز سفید پوست بودن تبدیل به ایده‌ای شده که هم توسط نژادپرست‌ها و هم توسط بسیار از مخالفان نژادپرستی مطرح می‌شود یکی ادعا می‌کند که همه سفیدپوستان دارای مجموعه‌ای از علائق مشترک هستند و دیگری نژادپرستی را به عنوان امتیاز سفیدپوستان تعریف می‌کند. با انجام این کار هر دو به طرق مختلف دلایل سیاسی و ساختاری نژادپرستی از یک سو و مشکلات اجتماعی پیش روی طبقه کارگر از سوی دیگر را پنهان می‌کنند و به چالش کشیدن هر یک را دشوارتر می‌سازند.

کار تایلر استووال روشن ساختن نقاطی بود که پیش‌تر نادیده گرفته شده بودند از طبقه و نژاد گرفته تا استعمارگرایی نقاطی مهم که باید بیش‌تر شناخته شوند. هم چنین، لازم است که کار او مورد تردید قرار گرفته و به چالش کشیده شود به ویژه استدلال‌های مربوط به «آزادی سفید پوستان» و میراث روشنفکری مانند آزادی که همیشه مورد مناقشه بوده اند.

منبع: گاردین

 

برچسب ها: لیبرالیسم آزادی
ارسال نظرات