صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

برخی دوست دارند تمام قد از مهدی مهدوی‌کیا دفاع کنیم و بگوییم پیراهن فیفا با پرچم اسراییل را پوشیده که پوشیده بعضی هم انتظار دارنداز آن سوی بام بیفتیم و حمله به او را مثل آزادی قدس قلمداد کنیم، اما راه وسطی هم هست: این که اعلام کنند به او بی احترامی شده و اطلاع نداده بودند. در این حالت هم ستارۀ محبوب را نرانده‌اند و هم به بازی تن نداده‌اند. یا سناریو بوده یا نه. اگر بوده راه وسط آن را کور می‌کند نه حذف و تکفیر.
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۶ - ۰۶ دی ۱۴۰۰

مهرداد خدیر: حضور مهدوی مهدوی‌کیا در تیم ستارگان عرب در مقابل ستارگان سابق جهان با لباسی که پرچم اعضای فیفا از جمله اسراییل رو‌ی آن بوده حاشیه‌ساز شده و در داخل به او حمله می‌شود و موجی هم در فضای مجازی در حمایت از او شکل گرفته است.

این نوشته نه در دفاع مطلق از اقدام مهدی مهدوی‌کیا بازیکن بااخلاق و پیشین تیم ملی فوتبال ایران و سرمربی کنونی تیم فوتبال امید است و نه می‌خواهد با حمله‌کنندگان به او هم آوا شود چرا که بهترین راه حل این است که گفته شود از او سوء‌استفاده شده نه این که پیکان‌های زهرآلود را به سوی او نشانه رویم.

با نگاه سیاسی نویسنده، دشوار بتوان هم حضور سرمربی سابق چلسی با تابعیت اسراییل را روی نیمکت و هم لباسی با پرچم اعضای فیفا از جمله اسراییل را اتفاقی دانست خاصه این که ایدۀ میزبانی مشترک اسراییل با چند کشور عربی برای جام جهانی فوتبال هم مطرح است.

قطعاً شماری از مخاطبان خواهند گفت فوتبال را با سیاست چه کار و اسراییل هم یک عضو فیفاست. اما مهدی مهدوی‌کیا هم سرمربی تیم ملی فونبال امید ایران است و این که شنیده شده بازیکن یا بازیکنان الجزایری حاضر نشدند با پیراهنی که پرچم اسراییل روی آن است بازی کنند یا روی آن چسب زدند.

اشتباه، اما از مهدوی‌کیا نیست. چون پیش‌تر باید به او می‌گفتند تا هوشیارانه‌تر عمل کند یا در پایان بدل بزند و حرکتی انجام دهد تا خنثی کند.

‌نمی‌توان باور کرد هم پرچم تصادفی باشد و هم تابعیت مربی و هم این که اینفانتینو هیچ نقشه‌ای ندارد و هم سیاست واقعا به کل از فوتبال جداست که اگر جدا بود قطر میزبان جام جهانی ۲۰۲۲ نبود و به گزینه‌های دیگر می‌رسید و خود مهدی هم به خاطر گل به آمریکا واکنش‌های متفاوت دیده است.

اما هیچ‌یک از این‌ها توجیهی برای حمله به مهدوی‌کیا نیست تا روزنامۀ کیهان بنویسد: «اگر نمی‌خواهد به عنوان توپ جمع کن بازی سران سازش‌کار برخی کشور‌های عربی در این میدان حضور داشته باشد.» یا دیگری خواستار برخورد و برکناری شود و قس‌علی‌هذا.

اگر سوء استفاده بوده فکر این قسمت هم بوده‌اند و اتفاقا منتقدان خواسته یا ناخواسته در زمین اسراییل بازی می‌کنند و اگر از بازیکن سابق و مربی امروز پذیرفته باشد که از پشت پرده‌های سیاسی سر در نیاورد از این مدعیان پذیرفته نیست.

پس به آن‌ها باید گفت دست از سر این بچۀ بااخلاق بردارید که همه او را دوست دارند و پرسپولیسی و استقلالی هم ندارد و خاطرۀ گل او به آمریکا در تاریخ ورزش ایران ثبت و حک شده است. در بازی با ایرلند در ورزشگاه آزادی که با گل یحیی گل محمدی بردیم، اما صعود نکردیم می‌دیدم چگونه که از جان مایه می‌گذارد. این همه بازی از نزدیک دیده بودم، اما از ران عضلانی پای او حیران شده بودم.

برخی دوست دارند تمام قد از مهدی مهدوی‌کیا دفاع کنیم و بگوییم پیراهن فیفا را پوشیده که پوشیده. پرچم اسراییل داشته که داشته. فوتبال است. جمع کنید این بساط را. آن قدر مردم و خاصه نسل جوان خسته از تبعیض از شعار‌های پرهزینه خسته شده‌اند که این موضع دور از ذهن نیست و این پرسش که چرا و باید هزینۀ تخاصم سیاسی را در ورزش و فوتبال هم بپردازیم؟ به خودش هم توصیه کنند جمع کن و برو به جایی که به قول خودش «با آدم‌های یک رنگ طرف است».

بعضی هم انتظار دارند از آن سوی بام بیفتیم و مثل کیهان و خبرگزاری‌های اصول‌گرا بر او بتازیم و حمله به او را عین صواب بدانیم و با ثواب آزادی قدس برابر! وقتی به ظریف انگ می‌زدند این پسر که جای خود دارد. تفنگ این‌ها همیشه برای فشنگِ انگ پُر است. جوانان ارزشی هم هر قدر هوادار فوتبال باشند به این قضیه تعصب دارند و جای پرچم اسراییل را روی پیراهن بازیکن ایرانی نمی‌دانند. چرا که پرچم اسراییل در ایران تنها در قابی در دفتر نمایندۀ سازمان ملل تحمل می‌شود.

اما راه وسطی هم هست تا نه از آن سوی بام بیفتیم نه از این طرف. این که اعلام کنند به او بی‌احترامی شده و اطلاع نداده بودند. در این حالت هم ستارۀ محبوب را نرانده‌اند و هم به بازی تن نداده‌اند.

عباس کیارستمی می‌گفت پس از انتقاد از او که چرا در سال ۷۶ بعد از دریافت نخل طلا با خانم مدیر جشنواره دست داده مدیر ارشد صدا وسیما تماس گرفت و گفت کار خوبی کردی، چون من دست ندادم و طرف مرا در آغوش گرفت و بوسید و دردسر‌ها بیشتر شد! پس از آن حساسیت به دست دادن کم و آغوش تابو شد!

حالا هم دست از سر مهدوی کیا بردارید. جا داشت شخص رییس جمهوری و وزیر ورزش ورود می‌کردند و همان اول می‌گفتند سوء‌استفاده شده یا مثل همیشه کارگروهی را تعیین و بر مواردی تأکید می‌کردند. این لحن‌ها، اما آزارنده است و به مهدوی‌کیا بَرمی‌خورد و خدای ناکرده سُر می‌خورد.

اگر فقط بحث مربی بود یا فقط پرچم و ایدۀ فیفا مطرح نبود محکم می‌گفتیم تصادفی است. با این که این نویسنده عادت ندارد بنا را بر توطئه بگذارد، اما از همان ابتدا قضیه عادی به نظر نمی‌رسید منتها یکی باید به مهدی می‌گفت. آن یکی، اما کی بود و کی هست، معلوم نیست. فقط منتظرند خطایی سر بزند بعد گریبان دیگری را بگیرند یا گریبان خود را چاک کنند. می‌دانم کسانی خواهند گفت خطا کدام است؟ جوّ نده! این‌ها نزده هم می‌رقصند، سرود یاد مستان نده. اصلا ممکن است کامنت بگذارند نه غزه نه لبنان! من، اما با این داستان از کودکی آشنایم. بگذارید تعریف کنم:

اول بار که نام مخوف ساواک را شنیدم سال ۱۳۵۳ بود. در آستانۀ بازی‌های آسیایی تهران. جواد متقی قهرمان شنا که بعد انقلاب مدیر ورزش تلویزیون و پایه‌گذار برنامۀ «ورزش و مردم» با اجرای مجید وارث با همکاری جهانگیر جهانگیری شد همسایۀ ما بود و برچسب‌ها و پوستر‌های بازی‌های آسیایی تهران را به من داد و من به همۀ هم‌کلاسی‌های دبستان زمان می‌دادم. اما این روی خوش بازی‌های آسیایی ۱۹۷۴ بود.

روی بد آن چه بود؟ این که پدرم در چهاردانگۀ جادۀ ساوه یک کارخانۀ چاپ روی پیراهن داشت. فناوری مثل حالا نبود. طرح‌ها را روی بلوز یا پیراهن سفید نقش می‌زدند. هم هنر بود و هم صنعت. بلوز یا پیراهنی چاپ کردند که روی آن پرچم تمام کشور‌های شرکت‌کننده در بازی‌های آسیایی بود الا عربستان سعودی و اسراییل. اولی را به خاطر عبارات مقدس روی آن و دومی به دلایل سیاسی حذف کرده بود. در بازار پخش شد و پرسان‌پرسان کارخانه را پیدا کردند. توجیه اولی را پذیرفتند و دومی اسباب دردسر شد. مدتی پدر دور از چشم بود و بعد توجیهات فنی آوردند و کارشناس اتحادیه هم مساعدت کرد و، چون بازی‌ها در این فاصله تمام شده بود کار به جای باریک نکشید اگرچه بسیار گران تمام شد و پرهزینه و بر زندگی اقتصادی ما اثر گذاشت و مهم‌تر از جنبه‌های مادی تازه دانستم چه نام مخوفی است ساواک که خواب و خوراک از ما ربوده بود.

با این داستان واقعی که با گذشت ۴۷ سال کهنه نمی‌شود به قاعده کیهان نباید انگ «طرفداری از رژیم کودک‌کُش» وارد کند. می‌مانَد دوستانی که انتظار داشتند یک سر به حمایت از مهدوی‌کیا بنویسیم. نویسندۀ این سطور، اما فوتبالیست نیست تا مثل علیرضا جهان‌بخش استوری بگذارد: «شما ثابت شده هستید آقا مهدیّ عزیز» یا مانند مجتبی محرمی: «تو با گل آمریکا میهن پرستی و وفاداری به ایران را ثابت کردی رفیق!» چرا که داستان از دو حالت خارج نیست: یا همه چیز از مربی و پرچم تصادفی کنار هم قرار گرفته اند که مهدوی کیا بی‌تقصیر است یا از او سوء استفاده شده که قربانی شده یا می‌خواهند قربانی کنند.

این‌ها به این معنی نیست که یک سناریو بنویسند و بدهند دست مهدی تا در گفتگو با خبرنگاران خاص تلویزیون بخواند یا به سفارت فلسطین در تهران برود (و البته، چون با دولت خودگردان مشکل داریم باید به دفتر حماس برود!) نه، نیاز به این کار‌ها نیست. فقط دست از سر او برداریم و بگوییم از او سوء استفاده شده.

وقتی از سالار عقیلی پذیرفتند که نمی‌دانسته تلویزیون «من و تو» سیاسی است، از مهدی مهدوی‌کیا هم بپذیرند که حدس نمی‌زده خبر‌هایی باشد یا خبر‌هایی بشود و مِن‌بعد بیشتر دقت می‌کند تا باعث رنجش هیچ‌کس نشود. نیاز هم نیست از او بخواهند اگر می‌خواهد سرمربی بماند باید چند تا فحش به اسراییل یا فیفا مقابل دوربین بده.

ارسال نظرات