صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

بیست سال است که همه فکر می‌کنند نئو مرده است. اما خودِ دیگر او به اسم توماس اندرسون دارد به زندگی‌اش ادامه میدهد. او هیچ چیز از دنیای ماتریکس و شخصیت نئو را به خاطر ندارد و قرص‌های آبی‌ای را که درمانگرش به او می‌دهد مصرف می‌کند. او گاهی مشاهده‌هایی رویاگونه دارد و بعد از ملاقات با تیفانی، کم کم همه چیز دوباره شروع می‌شود.
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۶ - ۰۱ دی ۱۴۰۰
فرارو- فیلم «ماتریکس» که در سال ۱۹۹۹ ساخته شد فیلم بسیار تاثیرگذاری بود. تقریبا هر روزی که گذشت، فیلم لیلی و لانا واچوفسکی معانی و تفاسیر تازه‌تری پیدا کرد و هرکس معتقد بود که خودش بهترین درک را از فیلم دارد. از نظر بعضی‌ها این یک فیلم علمی‌تخیلی خلاقانه و تاثیرگذار بود که خیلی‌ها سعی کردند شبیهش را بسازند اما موفق نشدند. بعضی‌ها آن را تمثیلی از آدم‌های تراجنسیتی دانستند. عده‌ای موضوع فیلم را حقیقت، واقعیت و زندگی گوسفندوار می‌دانستند. سال ۲۰۲۰ ایلان ماسک در یک توییت با اشاره به یکی از مضامین فیلم ماتریکس نوشت: «قرص قرمز را بردار». ایوانا ترامپ جواب داد «برداشتم»؛ لیلی واچوفسکی هم نوشت: «گور پدر جفتتون».

به گزارش فرارو؛ «رستاخیزهای ماتریکس» چهارمین فیلم از مجموعه ماتریکس است. این فیلم شاید به یک معنا دربارۀ میراث فیلم اول ماتریکس باشد. یعنی انگار این فیلم دربارۀ تاثیرات آن فیلم نخست ساخته شده؛ دربارۀ میراث نئو و ترینیتی؛ دربارۀ کیانو ریوز و کری‌آن ماس. فیلم از همان ابتدا وارد فضای فیلم نخست ماتریکس می‌شود. در آغاز فیلم رهبر گروه مقاومت به اسم باگز، کسی را می‌بیند که شبیه ترینیتی است و همان کاری را دارد انجام می‌دهد که ترینیتی در ابتدای ماتریکس ۱ انجام می‌داد و شخصیت‌ها همان چیز‌هایی را می‌گویند که شخصیت‌های آن فیلم گفته بودند. باگز هوادار و شیفتۀ نئو و ترینیتی است و سال‌ها دربارۀ آن‌ها مطالعه کرده است، حس می‌کند که این چیز‌ها را قبلا دیده است. او می‌داند چه اتفاقی می‌افتد. ما هم می‌دانیم.
توماس اندرسون (با بازی ریوز) در سن فرانسیسکو زندگی می‌کند. او به کار طراحی بازی‌های ویدئویی مشغول است و قبلا سه‌گانه‌ای از یک بازی به اسم «ماتریکس» را طراحی کرده است. ما تصویر شخصیت‌های فیلم ماتریکس مثل ترینیتی را روی میز کار او می‌بینیم. یکی از همکاران او نقش کیانو/نئو را بازی می‌کند و جملات معروف او را می‌گوید. کلیپ‌هایی که در این فیلم از بازی ماتریکس نشان داده می‌شوند در واقع بخش‌هایی از فیلم ماتریکس ۱ هستند. یکی دیگر از همکاران توماس می‌گوید: «کمپانی عزیز برادران وارنرز قراره یه دنباله برای این سه‌گانه بسازه». یک کافی شاپ در شهر هست که اسمش «سیمولاته» است (ترکیبی از کلمات «سیمولاتور یا شبیه‌ساز» و «لاته»). توماس در این کافه تیفانی را میبیند (با بازی ماس) و احساس می‌کند که او برایش آشناست. شوهر تیفانی از راه می‌رسد. اسم او چاد است و کسی که نقشش را بازی می‌کند چاد استاهلسکی کارگردان فیلم «جان ویک» است.

مدت زمانی طولانی از این فیلم به شکلی رویاگونه و غیرعادی پیش می‌رود. فیلم به شکلی ماهرانه و جسورانه لایه‌های بسیار زیادی را روی هم قرار می‌دهد. این بخش از فیلم لذتبخش، عجیب، شوخ‌طبعانه، دیوانه‌وار و حتی گاهی کاملا متاثرکننده است. قطعا قبلا هرگز چنین چیزی ندیده‌ایم؛ دست‌کم در هالیوود و بین فیلم‌هایی با این عظمت هرگز چیزی مثل این را ندیده‌ایم.
بعد از این است که داستان شروع می‌شود و همان قصۀ قدیمی دوباره برمی‌گردد. خیلی عجیب است که با وجود همۀ خودآگاهی و سرزندگی‌ای که در فیلم هست، کم کم آن حس مفرح کمرنگ می‌شود. صحنه‌های اکشن فیلم خوب هستند، اما شبیه به همان فیلم‌های قبلی هستند و اگر انتظار داشته‌اید که در این فیلم کلا شکل ماجرا عوض شود باید انتظاراتتان را کم کنید. بعضی از جلوه‌های ویژۀ فیلم چندان خوب نیستند و حس بازی‌های ویدئویی را دارند. احتمالش کم است که این کار عمدا صورت گرفته باشد. و متاسفانه بعضی از ویژگی‌های منفی فیلم‌های قبلی در این فیلم هم وجود دارد. با توجه به شروع فوق‌العاده‌ای که فیلم دارد، چنین نقص‌هایی واقعا باعث تاسف است. هر چقدر فیلم جلوتر می‌رود آن خودآگاهی اولیه بیشتر و بیشتر محو می‌شود.

چند ماه پیش وقتی از لیلی واچوفسکی پرسیدند که چرا او در ساخت این فیلم مشارکت نکرده است، او گفت نمی‌خواسته کاری را که قبلا انجام داده دوباره انجام بدهد. اما لانا نظر متفاوتی داشت. والدین آن‌ها تازه از دنیا رفته بودند و او تسلای خاطر خودش را در بازگشتن به زوج نئو و ترینیتی می‌دید. مورفئوس جدیدی که در این فیلم هست (با بازی یحیی عبدالمتین) می‌گوید «هیچ چیز مثل نوستالژی اضطراب را تسکین نمی‌دهد»؛ و واقعا هم دیدن اینکه کیانا ریوز و کری‌آن ماس برگشته‌اند تسلی‌بخش است. این هم رمانتیک است و هم گاهی متاثرکننده. اما همۀ این‌ها تا حدی سطحی به نظر می‌رسد و چیزی در فیلم نیست که فکر کنیم می‌تواند نتیجه و تاثیر بزرگی داشته باشد. این فیلم لذتبخش است و دو ایدۀ حیرت‌انگیز هم در خودش دارد، اما باعث تاسف است که این فیلم با اینکه یک مسیر کاملا جدید را شروع می‌کند، انگار فراموش می‌کند که دارد کجا می‌رود و به همین خاطر دوباره برمی‌گردد.

خلاصۀ کلام اینکه «رستاخیزها» از بحران هویت رنج می‌برد و از یک شروع آگاهانه و شوخ‌طبعانۀ عالی به سمت حالتی پیش‌پا افتاده و معمولی می‌رود. این فیلم یک ترکیب عجیب و غریب و متغیر است که با وعدۀ انفجار‌های بزرگ آغاز می‌شود و با صدای ترقه به پایان می‌رسد.
 
  • کارگردان و فیلمنامه‌نویس: لانا واچوفسکی (Lana Wachowsky)؛
  • بازیگران: کیانو ریوز (Keanu Reeves)، کری‌آن ماس (Carrie Anne Moss)، یحیی عبدالمتین و دیگران؛
  • امتیاز: ۶.۷/۱۰
ارسال نظرات