آخرین کتاب این متفکر ساکن برلین که اصالتا اهل کره جنوبی است با عنوان «غیر اشیاء» اوایل سال جاری منتشر شد. از «بیونگ چول هان» کتابهای متعددی به فارسی ترجمه شدهاند از جمله «قدرت چیست؟» ترجمه «آراز بارسقیان»، «جامعه فرسودگی، جامعه شفافیت» ترجمه «محمد معماریان»، «تقلای اروس» ترجمه «آراز بارسقیان» و روان سیاست «(نئولیبرالیسم و تکنولوژیهای جدید قدرت) ترجمه» آراز بارسقیان.
به گزارش فرارو، او به تازگی در ماه دسامبر مصاحبهای با نشریه «آرت ریویو» داشته است. در ادامه پاسخها و تاملات فلسفی این فیلسوف ساکن آلمان را خواهید خواند.
به نظر میرسد ارتباط با با چیزها و اشیاء به نفع اطلاعات دیجیتال در حال برهم خوردن است. عصر اشیاء به پایان رسیده است. نظم زمینی که شامل اجسامی است که شکل دائمی به آن میبخشند و محیط پایدار را برای سکونت انسان فراهم میکند با نظم دیجیتال جایگزین شده است نظمی که جهان را کمتر ملموس میکند. در حال حاضر غیر اشیاء از هر سویی وارد محیط ما شده و جایگزین اشیاء شده اند.
امروز ما در حال گذار از عصر اشیاء به عصر غیر اشیاء هستیم. این نه اشیاء بلکه اطلاعات هستند که محیط کنونیمان را تعریف میکنند. ما دیگر زمین و آسمان را تسخیر نمیکنیم بلکه Google Earth را تسخیر میکنیم. جهان به تدریج کمتر ملموس و بیشتر ابری و شبح گونهتر میشود. هیچ چیز اساسیای وجود ندارد.
این موضوع باعث میشود به رمان «پلیس حافظه» اثر «یوکو اوگاوا» نویسنده ژاپنی فکر کنم رمانی که در سال ۱۹۹۴ میلادی به نگارش درآمده است. این رمان از جزیرهای بینام میگوید در آن اشیاء، کلاه، تمبر و حتی گل رز و پرندگان به طور جبران ناپذیری ناپدید میشوند. همراه با اشیاء خاطرات نیز ناپدید میشوند. مردم در زمستان فراموشی ابدی و از دست دادن زندگی میکنند همه چیز توسط یک فروپاشی پیش رونده تسخیر شده است. حتی اعضای بدن نیز ناپدید میشوند. در پایان فقط صداهای بدون جسم در هوا شناور هستند.
این جزیره خاطرات از دست رفته از برخی جهات به زمان حال ما شباهت دارد. اطلاعات، واقعیت را از بین میبرد واقعیتی که به اندازه آن صداهای بیجسم شبحوار است. دیجیتالی شدن ماهیت جهان ما را بیمایه و بیجسم ساخته و در نهایت از بین میبرد. هم چنین، عصر دیجیتالی کنونی خاطرات ما را از بین میبرد و ما به جای به یادآوری خاطرات، دادهها و اطلاعات را جمع آوری میکنیم.
همه ما تبدیل به یک اینفومانیا (میل اجباری برای بررسیای جمع آوری اخبار و اطلاعات معمولا از طریق تلفن همراه یا رایانه) شده ایم. این باعث ناپدید شدن اشیاء میشود. چه اتفاقی برای اشیاء میافتد زمانی که اطلاعات در آن نفوذ میکند؟ اطلاعات ما را به بازیگران پردازش اطلاعات تبدیل میکند. گوشی هوشمند صرفا یک شیء نیست بلکه اطلاعات یا حتی یک خبرچین است که ما را زیرنظر دارد و بر ما تاثیر میگذارد.
اشیاء از ما جاسوسی نمیکنند به همین دلیل است که ما به اشیاء اعتماد میکنیم، اما به گوشیهای هوشمند اعتماد نداریم. هر دستگاه و هر تکنیک سلطه، ابژه و آئین عبادت خاص خود را تولید میکند که تسلیم را ترویج میکند تا سلطه خود را تثبیت کند. هوشی هوشمند ابژه رژیم اطلاعات دیجیتال است.
گوشی هوشمند به عنوان ابزار سرکوب عمل میکند و به مثابه یک تسبیح است. «پسندیده شدن» یا لایک خوردن معنای نوین دعا کردن در عصر دیجیتالی است. ما با گوشی تلفن هوشمند داوطلبانه خود را در معرض دید قرار میدهیم و اعتراف میکنیم. با این وجود، در عصر حاضر ما از طریق اعتراف خواستار بخشش نیستیم بلکه جلب توجه بیشتر را میخواهیم.
نمیدانم افرادی که تمام وقت خود را صرف نگاه کردن به تلفن هوشمند میکنند هنوز اشیایی دارند یا به آن نیاز دارند یا خیر. اشیاء در پس زمینه توجه ما عقب رانده میشوند. وسوسه ما دیگر برای اشیاء نیست بلکه برای اطلاعات و داده هاست. امروز ما بیشتر به تولید و مصرف اطلاعات مشغول هستیم. در واقع، از ارتباطات بالایی برخوردار هستیم. پیامد اینفومانیا تغییر جهت انرژیهای لیبیدویی از اجسام و هدایت آن به غیر اشیاء است.
فتیشیسم شیء احتمالا دورهاش به پایان رسیده است. ما در حال تبدیل شدن به فتیشیستهای اطلاعات و دادهها هستیم. ضربه زدن و کشیدن انگشت روی تلفن هوشمند تقریبا یک حرکت مذهبی است و تاثیر زیادی بر رابطهمان با جهان دارد. اطلاعاتی که ما به آن علاقهای نداریم از بین میروند و از سوی دیگر محتوایی که دوست داریم با استفاده از حرکت از انگشتمان بزرگ نمایی میشود. ما به معنایی بر این جهان اعمال کنترل میکنیم و به ما بستگی دارد.
این گونه است که گوش هوشمند «منیت» ما را تقویت میکند. ما جهان را با چند ضربه سریع تسلیم نیازهای خود میکنیم. جهان در پرتو دیجیتالی شدن در دسترس است و به طور کامل برای ما ظاهر میشود. با استفاده از گوشیهای هوشمند ما در خودشیفتگی فرو میرویم. در این میان، ناپدید شدن دیگری باعث تنها شدن ما توسط تلفن هوشمند میشود.
اشیاء از دید من مکانهای استراحت برای زندگی هستند، زیرا زندگی انسان را تثبیت میکنند. صندلی و میز به زندگی پایدار انسان ثبات و تداوم میبخشند. ما میتوانیم با اشیاء درنگ کرده و منتظر بمانیم، اما با اطلاعات نمیتوانیم چنین کاری را انجام دهیم.
اگر بخواهیم بفهمیم در چه جامعهای زندگی میکنیم باید درک کنیم که اطلاعات چیست. اطلاعات فاقد ثبات زمانی است. فقدان پایداری زمانی اطلاعات باعث تکه تکه شدن ادراک میشود و ما را وارد جنون مداومی از موضوعیت میسازد. از این رو نمیتوان در اطلاعات ماندگار شد. تفاوت آن با اشیاء همین است. اطلاعات، خود سیستم شناختی را در وضعیتی از اضطراب قرار میدهد. این وضعیت تجربه بیاعتمادی را تقویت میکند.
اخبار جعلی یا فیک نیوز بخشی ذاتی از اطلاعات را تشکیل میدهند. اطلاعات به دلیل زودگذر بودن باعث میشود تا اعمال شناختی وقت گیر مانند تجربه، حافظه یا ادراک از بین برند. در نتیجه، تحلیلهای ما دیگر ارتباطی با نوستالژی نخواهند داشت.
در کتابام با عنوان «جامعه فرسودگی» (چاپ ۲۰۱۰ میلادی) و «روان سیاست» (چاپ ۲۰۱۷ میلادی) نشان دادهام که دیجیتالیسازی چگونه دیگری را ناپدید ساخته و به خودشیفتگی اجازه میدهد مجال بروز پیدا کند و در عصر نئولیبرالیسم «خود استثمارگری داوطلبانه» را تسهیل میکند. در هسته کتابهای من این درک تهفته است که تحلیل فوکویی از جامعه انضباطی دیگر نمیتواند زمان حال ما را توضیح دهید.
من بین رژیم انضباطی و رژیم نئولیبرال تمایز قائل هستم. رژیم انضباطی با دستورات و محدودیتها کار میکند ظالم است و آزادی را سرکوب میکند. از سوی دیگر، رژیم نئولیبرال نه تنها ظالم نیست بلکه سهل گیر و اغواگر است و از آزادی به جای سرکوب آن بهره برداری میکند. ما داوطلبانه و مشتاقانه از خودمان بهره برداری میکنیم و معتقدیم که خود را برآورده میسازیم؛ بنابراین ما در یک جامعه انضباطی زندگی نمیکنیم بلکه در یک جامعه شایسته سالار زندگی میکنیم. فوکو نتوانسته بود این جنبه را ببیند.
سوژههای شایسته سالاری نئولیبرال که خود را آزاد میدانند در واقع و در عمل، نوکر هستند. آنان خدمتگزاران مطلق هستند و بدون ارباب «خود استثمارگری» را انجام میدهند. استثمار از خود کارآمدتر از استثمار شدن توسط دیگران است، زیرا با احساس داشتن آزادی همراه است. کافکا این آزادی تناقضآمیز خدمتکار را به نحو خوبی بیان کند: «حیوان تازیانه را از صاحب میگیرد و خود را تازیانه میزند تا ارباب شود».
این شلاق زنی خود آن هم به طور مداوم خسته کننده و افسرده کننده است. به خصوص آن که فشار کنونی درونی است فشاری برای بهینهسازی است که ما را خسته و افسرده میکند. پس این ظلم نیست بلکه افسردگیای است که نشانه بیمارگونه زمانه ماست. فقط یک رژیم سرکوبگر مقاومت را تحریک میکند.
رژیم نئولیبرال، اما آزادی را سرکوب نمیکند بلکه از آزادی بهره برداری میکند و با مقاومتی مواجه نمیشود. اقتدار زمانی کامل میشود که خود را به مثابه و به عنوان آزادی جلوه دهد. اینها مسائلی هستند که در قلب نوشتههای اجتماعی - انتقادی من قرار دارند. آن را میتوان این گونه خلاصه کرد: دیگری ناپدید میشود.
من در غیر اشیاء نوشته ام: «ما انبوهی از دادهها را ذخیره میکنیم، اما هرگز به حافظه باز نمیگردیم. ما دوستان و دنبال کنندگانی را جمع میکنیم بدون آن که با دیگری روبرو شویم». هدف من از بیان این جمله فاجعهسازی جهان نیست بلکه روشن ساختن آن است. وظیفه من به عنوان یک فیلسوف آن است که توضیح دهم در چه نوع جامعهای زندگی میکنیم. وقتی میگویم رژیم نئولبیرال از آزادی به جای سرکوب آن سوء استفاده میکند یا گوشی هوشمند ابژه عبادی رژیم اطلاعات دیجیتال است در واقع تلاش میکنم که هدف فلسفه را تحقق بخشم که همانا حقیقت گویی است.
من در سالهای اخیر روی پدیدارشناسی اطلاعات کار کردهام تا دنیای امروز را قابل درک سازم. من این گزاره را مطرح کردم که امروز ما واقعیت را براساس اطلاعات درک میکنیم. اکنون واقعیت از حضورش ربوده شده است. ما دیگر ارتعاشات فیزیکی آن را درک نمیکنیم. لایهای از اطلاعات مانند یک غشاء سطح واقعیت را پوشش میدهد و از درک آن جلوگیری میکند. ادراک که به اطلاعات خلاصه و محدود شده ما را نسبت به حالات و فضاها بیحس ساخته است. اتاقها شاعرانگی خود را از دست میدهند و جای خود را به شبکههای بدون اتاق میدهند که اطلاعات در امتداد آن پخش میشوند.
عصر دیجیتال با تمرکز بر زمان حال عطر زمان را مختل میسازد. زمان اتمیزه شده به دنبالههایی جدا شده تقسیم میشود. اتمها دیگر عطر و رایحهای ندارند. در نتیجه، اطلاعات و تبدیل شدن آن به واقعیت منجر به از دست رفتن مکان و زمان میشود.
من مدتی در رم بودم. شهری که تاریخ را در خود جای داده است. زندگی در خیابانها در جریان بود و غذا خوردن با دوستان و خانواده در آنجا آن مهم است. برخی میگویند آیا گلایههای من در مورد انزوای انسان و جایگزین شدن ارتباطات دیجیتال فقط به گروه یا موقعیتهای خاصی مربوط نمیشود؟ من در پاسخ میگویم وقتی افراد با هم ملاقات میکنند و بیشتر اوقات آن را تنها به تلفنهای هوشمند خود نگاه میکنند این تعاملات چه فایدهای دارند؟ علیرغم ارتباط متقابل، امروز مردم بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی میکنند. من شما را به یک موجود در دسترس و قابل مصرف تبدیل میکنم، دنیا از شما کم میآورد و این ما را تنهاتر میسازد.
از این نظر بین رم با نیویورک و سئول هیچ تفاوتی وجود ندارد. دیجیتالی شدن همه چیز را صاف میکند. گوشی هوشمند همه چیز را در دسترس قرار داده و تمام مقاومتها را از بین میبرد.
از دید من، تنها «اروس» قادر به غلبه بر افسردگی است و هنر ماندگاری را بیان میکند. امروز زمان در حال از دست دادن ریتم و ساختار خود است به نوعی در حال مشاهده از بین رفتن آئینها هستیم. ما سر ساعت معینی سرکار میرویم با این وجود، آئین کار به کلی از بین رفته است.
در «شازده کوچولو» (چاپ سال ۱۹۴۳ میلادی) اثر «آنتوان دو سنت اگزوپری» شازده کوچولو از روباه میخواهد که همیشه دقیقا در یک زمان مشخص ملاقات کنند تا دیدار آنان به یک آئین تبدیل شود و شازده کوچولو به روباه توضیح میدهد که تشریفات چیست. نسبت تشریفات با زمان همانند اتاقهای یک آپارتمان است. تشریفات زمان را مانند یک خانه در دسترس قرار میدهند زمان را سازماندهی کرده و نظم و ترتیب میدهند و زمان را معنادار جلوه میدهند.
زمان امروز، اما فاقد یک ساختار محکم است. امروز زمان یک خانه نیست بلکه یک رودخانه هوسانگیز است. ناپدید شدن مناسک صرفا به این معنا نیست که ما آزادی بیشتر داریم. انعطافپذیری کامل مضراتی به همراه دارد. تشریفات ممکن است زندگی را محدود سازند، اما زندگی را ساختار بخشیده و تثبیت میکنند. تشریفات ارزشها و نظامهای نمادین را در بدن تثبیت کرده و جامعه را تقویت میکنند.
در مناسک ما نزدیکی جمعی اجتماع را از نظر فیزیکی تجربه میکنیم. دیجیتالی شدن فیزیکی بودن جهان را از بین میبرد. سپس کرونا شیوع پیدا کرد و از دست دادن تجربه فیزیکی جهان تشدید شد. بخشی از بیرحمی فزاینده در جامعه کنونی محصول کیش شخصیت ایجاد شده پیرامون «اصالت خودشیفتگی» است. این فرهنگ اصالت خودشیفتگی محصول نئولیبرالیسم است که Ego و خود را در مرکز و محور قرار میدهد و بدگمانی را نسبت به اشکال تشریفاتی کنش متقابل ایجاد میکند. در چنین وضعیتی تنها احساسات خودانگیخته معتبر هستند.
آگاهی امروز ما دیگر ریشه در اشیاء ندارد. این چیزهای بیرونی هستند که میتوانند در تثبیت هوشیاری ما موثر باشند در حالی که با اطلاعات چنین کاری دشوار است، زیرا اطلاعات فرار است.
در کتاب «غیر اشیاء» جایی که از شازده کوچولو نقل قول میکنم به ارزشهایی مانند اعتماد، تعهد، مسئولیتپذیری و وفاداری اشاره میکنم که ارزشهای انسانی در معرض خطر و در حال بین رفتن هستند. همه چیز کوتاه شده است. ما به خود میگوییم آزادی بیشتری خواهیم داشت، اما این کوتاه مدت بودگی زندگی ما را بیثبات میکند. ما میتوانیم با اشیاء پیوند برقرار کنیم، اما نمیتوانیم این کار را با اطلاعات انجام دهیم. ما تنها به طور خلاصه اطلاعات را یادداشت میکنیم. اطلاعات پس از آن مانند یک پیام گوش داده شده در پیام گیر تلفن به سوی فراموشی پیش میرود.
به گمان من اعتماد یک رویه اجتماعی است، اما امروز اطلاعرسانی جایگزین آن شده است. اعتماد به ما این امکان را میدهد که علیرغم نداشتن دانش، بتوانیم روابط مثبتی با دیگران ایجاد کنیم در یک جامعه اطلاعات محور، اما بلافاصله از دیگران اطلاعات خواسته میشود و اعتماد به عنوان یک عمل اجتماعی زائد قلمداد میشود. جامعه اطلاعات محور جامعهای است که بیاعتمادی را پرورش میدهد.
در مورد کتابهایم آثار من را هنرمندان بیش از فیلسوفان میخوانند فیلسوفان دیگر علاقهای به زمان حال ندارند. فوکو زمانی گفته بود که فیلسوف روزنامه نگاری است که حال حاضر را با ایدهها به تصویر می کشد این همان کاری است که من انجام میدهم. علاوه بر آن، مقالاتام روایت متفاوتی را بیان میکنند و هنرمندان احساس میکنند توسط آنان بیان شده است. روایت تازه من در برابر دکترین غالب است. از این دیدگاه فلسفه ناجی نیست بلکه هنر است که نجات بخش است. من فلسفه را به مثابه هنر تمرین میکنم.
ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه / وبسایت فرارو
* عکس نمایه: سریال آینه سیاه ساخته چارلی بروکر. ایده محوری سریال آینه سیاه، رابطه انسان با تکنولوژی است.
کسی که واقعیت رو فقط جسمیت می دونه و فضای دیجیتال رو جدای از این واقعیت معلومه همه چیز هستی رو کاملن اشتباه درک کرده. این نگاه رو باور نکنید، چیزی جز ماندن در ایستایی نیست.