صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۱۳۷۳۸
فرانسیس فوکویاما
ایالات متحده موقعیت هژمونیک پیشین خود را باز نخواهد یافت و نباید آرزوی آن را نیز داشته باشد. آن چه امریکا می‌تواند به آن امیدوار باشد حفظ نظم جهانی دوستدار ارزش‌های دموکراتیک با کشورهای همفکر است. این که آیا امریکا می‌تواند به این خواسته دست یابد یا خیر به بازیابی حس هویت و هدف ملی در داخل امریکا بستگی دارد.
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۸ - ۱۹ آبان ۱۴۰۰

فرارو- فرانسیس فوکویاما؛ به نظر می‌رسد که تصاویر وحشتناک از افغان‌های ناامید و تلاش‌شان برای خروج از کابل پس از ساقط شدن دولت مورد حمایت غرب در افغانستان در ماه آگوست گذشته، نشان دهنده برهه زمانی‌ای بزرگ در تاریخ جهان باشد برهه‌ای که در آن امریکا از جهان رویگردان شده است. با این وجود، در حقیقت پایان دوران امریکا خیلی زودتر از موعد فرا رسیده بود.

منابع طولانی مدت ضعف و افول امریکا بیش‌تر داخلی هستند تا بین المللی. امریکا برای سالیان متمادی به عنوان یک قدرت بزرگ باقی خواهد ماند، اما این که تا چه میزان تاثیرگذار خواهد بود به توانایی آن کشور در حل مشکلات داخلی بستگی دارد و این موضوع مهم‌تر از سیاست خارجی‌ای است که امریکا اتخاذ می‌کند.

دوره اوج هژمونی امریکا کم‌تر از دو دهه طول به طول انجامید: از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ میلادی تا بحران مالی سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ میلادی. این کشور در بسیاری از حوزه‌های قدرت نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مسلط بود. اوج غرور امریکا در جریان حمله علیه عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی بود زمانی که امیدوار بود نه تنها عراق و افغانستان (که دو سال پیش‌تر به آن حمله کرده بود) بلکه کل خاورمیانه را بازسازی کند.

آمریکا کارایی قدرت نظامی برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی را بیش از حد ارزیابی کرده بود و بیش از اندازه روی آن حساب کرد و در مقابل، تاثیر مدل اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی بین المللی دست کم گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازان امریکایی در دو جنگ و بحران مالی و افزایش نابرابری‌هایی که جهانی شدن تحت رهبری امریکا ایجاد کرده بود به پایان رسید.

شدت تک قطبی بودن در آن دوره تاریخی نادر بود و جهان از آن زمان به این سو به وضعیت چند قطبی بازگشته است به خصوص با قدرت گرفتن چین، روسیه، هند، اروپا و دیگر مراکز قدرت در مقایسه با امریکا. تاثیر نهایی مسئله افغانستان بر ژئوپولیتیک احتمالا اندک خواهد بود. امریکا با خروج از ویتنام در سال ۱۹۷۵ میلادی از شکست تحقیرآمیز جان سالم به در برد و در کم‌تر از یک دهه سلطه خود را احیا کرد. چالش بسیار بزرگ‌تر برای موقعیت و جایگاه بین المللی امریکا چالش داخلی است.

جامعه امریکا عمیقا دو قطبی شده و دستیابی به اجماع در مورد هر مسئله‌ای را مشکل ساخته است. این دو قطبی شدن بر سر مسائل مرتبط با سیاستگذاری‌های معمول مانند سیاست‌های مالیاتی و سقط جنین خود را نشان می‌دهد و اکنون دامنه آن به منازعه بر سر هویت فرهنگی گسترش یافته است.

به طور معمول، یک تهدید خارجی بزرگ مانند شیوع ویروس کرونا در سطح جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک گردهم آیند. با این وجود، بحران کرونا سبب تعمیق شکاف در امریکا شده و موضوع فاصله‌گذاری اجتماعی، پوشش ماسک و واکسیناسیون نه به عنوان اقداماتی بهداشتی بلکه به عنوان نمادهای سیاسی در امریکا قلمداد می‌شوند. دامنه این نزاع به همه جنبه‌های زندگی از ورزش تا برندها گسترش یافته است. این نزاع حتی محصولاتی که امریکایی‌ها قرمز (جمهوری خواه) و آبی (دموکرات) خریداری می‌کنند را نیز در بر می‌گیرد.

قطبی شدن آمریکا مستقیما بر سیاست خارجی آن کشور تاثیر گذاشته است. در دوران ریاست جمهوری اوباما، جمهوری خواهان موضعی ستیزه جویانه اتخاذ کردند و دموکرات‌ها را به دلیل تنظیم مجدد رابطه آمریکا با روسیه محکوم کردند. آنان اوباما را به «ساده لوحی» در قبال «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه متهم کردند. دونالد ترامپ با نزدیکی به پوتین ورق را برگرداند و امروز تقریبا نیمی از جمهوری خواهان معتقدند که دموکرات‌ها تهدیدی بزرگتر از روسیه برای سبک زندگی امریکایی هستند.

در مورد چین، اجماع آشکارتری وجود دارد: هم جمهوری خواهان و هم دموکرات‌ها موافق هستند که چین تهدیدی برای ارزش‌های دموکراتیک محسوب می‌شود. اگر تایوان مورد حمله مستقیم چین قرار گیرد آزمونی بسیار بزرگ‌تر از افغانستان برای سیاست خارجی آمریکا خواهد بود. آیا آمریکا حاضر است پسران و دختران خود را برای استقلال تایوان قربانی کند؟ اگر روسیه به اوکراین حمله کند خطر درگیری نظامی امریکا به روسیه وجود دارد؟ این‌ها پرسش‌هایی جدی و بدون پاسخ سریع و آسان هستند.

بزرگترین شکست دولت بایدن در عرصه سیاستگذاری در سال نخست ریاست جمهوری‌اش ناتوانی او در برنامه ریزی مناسب برای جلوگیری از فروپاشی سریع افغانستان بود. بایدن گفته که خروج برای تمرکز بر رویارویی با چالش‌های بزرگتری، چون روسیه و چین ضروری بود. امیدوارم او در مقابله با این چالش‌ها جدی باشد. اوباما هرگز در اجرای برنامه‌هایش در آسیا موفق نبود چرا که کماکان بر روی مسائل خاورمیانه متمرکز مانده بود. در سال ۲۰۲۲ میلادی، دولت امریکا باید منابع و توجه سیاستگذاری را بر روی بازدارندگی رقبای ژئوپولیتیک و تعامل با متحدان امریکا معطوف سازد.

ایالات متحده موقعیت هژمونیک پیشین خود را باز نخواهد یافت و نباید آرزوی آن را نیز داشته باشد. آن چه امریکا می‌تواند به آن امیدوار باشد حفظ نظم جهانی دوستدار ارزش‌های دموکراتیک با کشورهای همفکر است. این که آیا امریکا می‌تواند به این خواسته دست یابد یا خیر به بازیابی حس هویت و هدف ملی در داخل امریکا بستگی دارد.

منبع: اکونومیست
ترجمه: فرارو

ارسال نظرات