به نظر میرسد راهبرد تیم جدید که هنوز مذاکرهکنندگان آن مشخص نشدهاند و علی باقریکنی، معاون سیاسی وزارت خارجه، یکتنه آن را نمایندگی میکند، نادیده گرفتن آمریکا، ازسرگیری مذاکرات در قالب جدید و لغو همه تحریمهاست. در راهبرد جدید (که متأسفانه سنگبنای آن را تیم قبلی گذاشت) آمریکا تا زمانی که برجام را در شاکله قبلی آن نپذیرد، حق ورود در مذاکرات را ندارد و همپیمانان اروپایی وظیفه انتقال نتیجه مذاکرات و پیامرسان دوطرفه بین ایران و آمریکا خواهند بود. اجازه دهید برای ترسیم تصویری روشن از آنچه پیشروی ماست، چند گزاره را مطرح کنم:
۱-تصمیمگیران و مقامات عالی کشور، توافق هستهای سال ۱۳۹۴ (موسوم به برجام) را با آگاهی کامل از کاستیهای آن، به نفع ایران میدانستند. دلیل ساده این مدعا تصویب آن در مجلس در زمانی کمتر از ۲۰ دقیقه و متعاقب آن در شورای نگهبان بود. برجام توافقی با قدرتهای جهانی برای برونرفت از شرایطی بود که کوچکترین اشتباه میتوانست کشور را با مخاطراتی غیرقابل جبران روبهرو کند.
روحانی در همان مصاحبه گفت: «آقای اولاند، در سال ۲۰۱۳ به من گفت ما شش کشور، تصمیم قطعی به جنگ با ایران داشتیم؛ وقتی شما آمدید و اعلام آمادگی برای مذاکره کردید از جنگ منصرف شدیم. در ذهن من هم همین بود که ما بین دوراهی هستیم، یا وارد جنگ با دنیا میشویم یا وارد صلح که صلح با دیپلماسی محقق میشود».
۲-خروج ترامپ از توافق هستهای دو پیامد مهم و درسآموز داشت: اول، عصبانیت و انتقاد بیسابقه سه کشور اروپایی عضو ۱+۵ از آمریکا. از نظر فرانسه، انگلیس و آلمان اقدام ترامپ بیاعتبارکردن اروپا در جهان بود؛ بهخصوص اینکه رفتار توهینآمیز ترامپ با اروپا در موضوعاتی مانند ناتو، معاهده پاریس و... نمایانگر بیاعتنایی کامل آمریکا به اروپا بود. دوم، تلاش کشورهای اروپایی عضو برجام برای پیداکردن راهکار همکاریهای اقتصادی با ایران. سه کشور اروپایی ولو از بغض ترامپ مایل بودند با مشوقهایی اقتصادی برجام را همچنان زنده نگه دارند، ولی هژمونی آمریکا و سیطره این کشور بر بازار و استفاده از ابزار تحریم علیه شرکتهای اروپایی که با ایران کار کنند، مانع از تحقق این رویکرد اروپا شد؛ به بیان دیگر که نمایانگر بخشی از مناسبات آمریکا و اروپاست، میتوان چنین گفت که «اروپا میخواست، اما نمیتوانست».
درس این رویداد بسیار ساده و روشن است؛ راهبرد مذاکرات با اتکا به اروپای منهای آمریکا به جایی نخواهد رسید. مصداق اخیر بر این گزاره، توافق انریکه مورا با علی باقریکنی در سفر تهران مبنی بر برگزاری جلسه ۱+۴ در بروکسل با فشار آمریکا به سرعت لغو و به دیدار دوم این دو در بروکسل تغییر یافت.
۳-عنصر «زمان» به نفع کدام طرف حرکت میکند؟ ایران یا طرف مقابل؟ به باور نگارنده، زمان به سرعت در جهت مخالف منافع ایران حرکت میکند.
از یک طرف بهرغم وعدههای رئیسجمهور، سایه سنگین تحریمها همچنان بر مؤلفههای تأثیرگذار در عبور از این شرایط سنگینی میکند. درست است که تحریم تنها عامل در ایجاد شرایط اقتصادی نیست، ولی عبور از آن کمک بزرگی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ مضافا اینکه با استمرار بنبست در مذاکرات، زیانی متوجه طرفهای مقابل نمیشود. دغدغه آنها و آژانس کاهش نظارتهای تحت برجام است.
این مؤلفه بهرغم افزایش فشار بر غرب و آمریکا به دلیل پایبندی ایران به عدم تولید بمب، لزوما نمیتواند اهرم فشاری برای امتیازگیری باشد. از این منظر بزرگنمایی زمان «گریز هستهای» از سوی برخی کشورها و بهخصوص اسرائیل بیش از احساس خطر با هدف استمرار فشار جهان به ایران است که در صورت ادامه خطر احیای «اجماع جهانی» علیه ایران را افزایش میدهد.
با امعان نظر به گزارههای فوق، بیانیه اجلاس اخیر گروه ۲۰ در ایتالیا، هشدارهای به ظاهر فنی، ولی در واقع سیاسی مدیرکل آژانس و همچنین مواضع روسیه و چین در انتقاد از ایران در تعلل در بازگشت به مذاکرات وین را باید جدی گرفت. هنوز مشخص نیست توافق ایران و ۱+۴ در شش دور مذاکره تا چه اندازه به خواستهای ایران نزدیک است.
بر اساس آخرین اظهارنظر روحانی توافق بر اساس نقطهای که ترامپ از آن خارج شد، قابل دستیابی بود و حتی بهصراحت گفت اگر اجازه داده شود عراقچی میتواند آن را امضا کند. مخالفت ایران با گسترش مذاکرات به مسائل دیگر (موشکی و نفوذ ایران در منطقه) اقدامی موجه، مسموع و منطبق با متن برجام و بالطبع قابل دفاع است. با توجه به شرایط جهان که بهسرعت در حال گذر از انزوای آمریکای دوره ترامپ به سمتوسوی تشدید فشار به ایران است، ایستادگی بر این موضع و عدم اصرار بر موارد دیگر به مصلحت ایران است.
برای جلوگیری از اجماع جهانی و با توجه به تمایل شدید سه کشور اروپایی و نیز روسیه و چین به ازسرگیری مذاکرات ناتمام وین، راهبرد ایران در این مرحله باید بازگشت دو طرف به برجام (مطابق آنچه بود)، تضمین استفاده از تمام مزایای آن اعم از لغو تحریمهای منطبق با برجام، عادیشدن روابط اقتصادی و مبادلات تجاری و پذیرش محدودیتهای مندرج در آن باشد.
اصرار ایران بر لغو همه تحریمها بر اساس مصوبه مجلس و تضمین عدم خروج بهخودیخود به معنای تغییر در متن توافق قبلی است که بهطور طبیعی موضع آمریکا را در تغییرات دیگر موجه جلوه میدهد.
بر اساس برخی اطلاعات، ایران موضع تضمین عدم خروج را به اجرای آن در دوره بایدن تقلیل داده است که این خبر در صورت صحت انعطافی مبتنی بر واقعگرایی از سوی ایران است؛ زیرا تضمین عدم خروج برای مدتی طولانی، نیازمند تبدیل توافق سیاسی کنونی به معاهدهای است که مجلس سنای آمریکا با دوسوم آرا، آن را تصویب کند.
با توجه به ترکیب کنونی سنا، بایدن هم (حتی در صورت تمایل) مانند سلف خود قادر به عبور از آن نیست. در شرایطی که آمریکا بازیگر اصلی و لغو تحریمهاست، شرطبندی ایران بر اروپا و گذاشتن همه تخممرغها در سبد این سه کشور رویکرد ناصوابی است که نتیجهای در بر نداشته و موضع ایران را ضعیفتر خواهد کرد؛ زیرا علاوه بر ناتوانی اروپا در فشار به آمریکا، شاهد کاهش اختلافات این کشورها با آمریکا در دوره بایدن و یکسانی مواضع آنها در قبال ایران هستیم.
ضمن اینکه اظهارات اخیر مقامات روسیه و چین نیز مؤید بازی هنرمندانه این دو کشور برای ماهیگیری از آب گلآلود بنبست مذاکرات وین ناشی از مطالبات حداکثری آمریکا و ایران است؛ مطالباتی که فقط میتوان بر سر میز مذاکره بین دو طرف، آن را تعدیل کرد و به توافقی متعادل دست یافت؛ امری که آمریکا از آن استقبال و ایران وقت خود را با مذاکره بیحاصل با بازیگران دیگر تلف میکند.