صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۵۰۷۴۰۱
محمدرضا حکیمی با خواندن و فراگرفتن رشته‌های علوم دینی، به درجه‌ای از مقام علمی رسید که اگر در لباس مخصوص روحانیان بود، او را آیت‌الله خطاب می‌کردند.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۰ - ۱۱ مهر ۱۴۰۰

مصطفی ایزدی؛ بعضی از انسان‌ها را نمی‌توان وصف کرد. از هر طرف به زندگی و سرگذشت آنان نظر کنیم، شگفتی‌هایی می‌بینیم که باور کردنش چندان آسان نیست. در هر سطحی از جامعه این‌گونه انسان‌های وصف‌ناپذیر پیدا می‌شوند و وابسته به یک گروه یا پیشه خاصی نیستند.

در دنیای علم‌آموزی، در پیشه‌وران و بازاریان، در هنرمندان و صنعتگران، در شاعران و عارفان، در فرماندهان و فرمانروایان و در هر مقام و موقعیتی، چه بنام چه گمنام، چه دیروزی چه امروزی، چه شرقی چه غربی و خلاصه همیشه و همه جا این‌گونه افراد یافت می‌شوند. اما توجه جویندگان و یابندگان بیشتر به کسانی است که اثری یا آثاری - برحسب تخصص یا پیشه‌ای که دارند - برای امروز و فردا به یادگار گذاشته باشند.

در این نوشته قرار است تصویر یکی از این انسان‌های آثارآفرین و اثرگذار، بر کاغذ بنشیند و آنچه از او می‌توان وصف کرد، گزیده و گذرا نشان داد. او یکی از دانشمندان دین‌پژوه و اندیشمندان اسلام‌شناس است که به تازگی دنیای خاکی را واگذاشته و به دنیای پاکی پا گذاشته است.

هنگامی که سخن از دانشمند دینی و اندیشمند اسلامی پیش می‌آید، ذهن‌ها متوجه کسانی می‌شود که دانش‌آموخته حوزه‌های علمیه و با لباس ویژه به نشر آموزه‌ها و آموخته‌های دینی خویش می‌پردازند، در صورتی که فرد مورد نظر، گر چه سال‌هایی از جوانی‌اش را در حوزه علمیه مشهد گذرانده، اما فاقد لباس و ریخت مبلغان مذهبی که نام صنف خود را روحانی گذاشته‌اند، است.

احترام این «حکیمی» فهیم و فرزانه را خیلی‌ها دارند، او اگر چه با رسانه‌ها سر و کار نداشته و در محافل و مراسم هم بسیار به ندرت حضور می‌یافته، اما به دلیل آثار قلمی ارزشمند و خواندنی متعددی که دارد و نیز آشنایی که متفکران متدین از سلوک او دارند، چنان در میان فرهیختگان دین‌باور و اهالی معرفت محبوب است که کمتر می‌توان همانندش را یافت.

یکی از ویژگی‌های ممتاز او نسبت به خیل مدعیان دانش و شناخت، این است که همیشه سعی کرده زندگی و رفتار شخصی‌اش را با آموخته‌ها و دانسته‌های خود سازگار کند. پیش از آنکه به زندگی مادی خود سر و سامانی چشمگیر بدهد، رو به زندگی ساده و عارفانه داشت.

نمی‌دانم چرا در زندگی، یار خانوادگی برنگزید و همیشه بار سنگین تجرد را با خود داشت، اما پرکاری مثال زدنی‌اش، شاید سنگینی تجرد و تنهایی را برای او کمتر کرده باشد و شاید این قول یکی از رفقای حکیمی درست باشد که از او پرسیده چرا همسر انتخاب نمی‌کنید؟ پاسخ داده که هنوز وقت نکرده‌ام روی این موضوع فکر کنم! همه وقتش را با طرح پرسش و رسیدن به پاسخ پرسش‌هایش گذراند.

پرسش‌های او معرفت‌شناسانه و پاسخ‌هایش برای بسیاری از جویندگان حقیقت، قانع‌کننده بود. یکی از نشریات دینی-پژوهشی در یادداشتی که برای آغاز چاپ یکسری از نامه‌های استاد حکیمی نوشته، ایشان را بحق این‌گونه معرفی می‌کند: «دانشور گرانقدر، حضرت استاد محمدرضا حکیمی، از معدود محققان و متفکرانی است که از یک سو با جاری‌های زمان آشناست و نیاز‌های انسان معاصر را درک می‌کند و از معارف بشری و چگونگی اندیشه‌های گونه‌گون و فرهنگ‌های مختلف مطلع است و از سوی دیگر شناختش از اسلام و قرآن و تعالیم زندگی‌ساز آن، مستند به منابع اصیل و مبانی استوار این مکتب است نیز از معدود روشن‌اندیشان و دانشورانی است که معارف آفتابگون اهل بیت و حقایق دریاوار اسلام را با استوار‌ترین نثر و زیباترین تعابیر، به گونه‌ای کارآمد و اعجاب‌آفرین عرضه می‌کند.» (قصد و عدم وقوع - چاپ اول ۱۳۸۲ - انتشارات دلیل ما - ص ۱۸)

نگارنده بسیار بسیار مشتاق دیدار حکیمی بود، اما گاهی فکر می‌کرد که وقت آن بزرگوار را گرفتن جز مزاحمت نتیجه دیگری برایش ندارد. آن یک‌بار هم که حضوری خدمتش رسیدم بر حسب اتفاق در دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اندکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود. من با یکی از دوستان نزدیکم برای پیگیری چاپ یک کتاب به محل دفتر نشر فرهنگ اسلامی در خیابان فردوسی تهران رفتیم.

استاد حکیمی را آنجا دیدیم و هر دو نفر ما که از دوستداران آثار وی بودیم فرصت را غنیمت شمرده، پرسش‌هایی را درباره کتاب‌هایش و دیدگاه او پیرامون انقلابی که رخ داده است، مطرح کردیم. از وقتی را که روی کتاب‌هایش صرف می‌کند و وسواسی که برای تولید یک اثر خوب داشت، سخن گفت. پرسیدیم چرا کتاب‌های‌تان را برای ویرایش به شاگردان خود نمی‌دهید؟ گفت قبلا بعضی آن‌ها را داده‌ام که دیگران ویرایش کنند، اما اصلاح کردن ویرایش آنان، وقت مرا بیشتر می‌گیرد تا اینکه خودم ویرایش کنم.

نظر وی را در مورد انقلاب و پیروزی آن و دولت موقت جویا شدیم. برای‌مان صحبت کرد و استنباط ما این بود که امیدی به آینده انقلاب ندارد. تازه کتاب «تفسیر آفتاب» که درباره انقلاب و ایده‌ها و انتظاراتش از حاکمیت نظام اسلامی است را در شمارگان زیاد منتشر کرده و مورد استقبال هم قرار گرفته بود. حکیمی می‌پنداشت کسانی که اطراف آیت‌الله خمینی هستند، توانایی و حتی شایستگی آن را ندارند که بتوانند اهداف انقلاب را پیش ببرند و از دستاورد‌های آن محافظت کنند.

اینان کسانی نیستند که قادر باشند یا بخواهند عدالت را در جامعه جاری کنند و وضع مستضعفین را بهبود بخشند. حتی معتقد بود رهبر انقلاب به اندازه حضرت علی (ع) هم نیروی انسانی مناسب حکومت اسلامی ندارد.

ما که شیفته وضع موجود بودیم و آینده را بسیار روشن و خوب تصور می‌کردیم و در ایده‌آل‌ها و رویا‌های ذهنی خود غرق بودیم، از یقینی که استاد حکیمی نسبت به شرایط نامناسب آینده کشور داشت، تعجب کردیم و شاید از دست او کمی رنجیده خاطر شدیم و لذا گفتیم مثلا همین آقای مهندس بازرگان و همکارانش که دنیادیده و متدین هستند، مثل یاران امام علی (ع) نیستند؟ که پاسخش روش بود: امام خمینی کسانی را ندارد که اهداف انقلاب را همان‌گونه که وعده داده است، اجرایی کنند.

البته سال‌هایی چند بر خوش خیالی ما گذشت تا به نظرات آن دانشمند بلنداندیش و آینده‌نگر، رسیدیم و دیدیم و احساس کردیم آنچه به نام دین و انقلاب در این مدت بر سر ایران و ایرانی آوردند. به تعبیر ایشان فهمیدیم که «نه انقلاب این است و نه اسلام انقلابی این.» (همان - ۱۵)

در واقع مرحوم حکیمی، حدود ۲۲ سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به این باور از انقلاب سال ۵۷ رسیده بود که «انقلابی که طاغوت اقتصادی در آن از میان نرود، بلکه بسیار قوی‌تر هم بشود، به نص سخنان منقول از امام صادق (ع) انقلاب نیست.» پیش از این از امام صادق (ع) نقل کرده است که «خواهان انقلاب باشید، زیرا با انقلاب است که جباران نابود می‌شوند و زمین از لوث وجود فاسقان پاک می‌شود.» (همان، ص ۱۷)

او ارتجاع و سرمایه‌داری را دولبه یک قیچی می‌داند که خنثی‌کننده انقلاب بوده و هستند، چنانکه می‌نویسد: «همواره نگرانی‌ام از این است که برخی جوانان - خدای نخواسته - بر اثر چگونگی‌ها، به یک از خودبیگانگی اسلامی - سوق داده شوند و به دلیل نداشتن اطلاعات کافی از اسلام و متون و مدارک اصیل اسلام، از باور خویش تهی شوند و اگر این شد، فاجعه‌ای بس بزرگ به وقوع پیوسته است و گناه و مسوولیت آن بر گردن دو جریان خنثی‌کننده انقلاب است: ارتجاع و سرمایه‌داری.» (فیلسوف عدالت - کریم فیضی - چاپ اول: ۱۳۸۱ - انتشارات تهذیب - ص ۱۷)

در هر صورت حکیمی تا چهل سال بعد از آن روز‌های پرالتهاب تلاش کرد و نوشت و بر آنچه می‌اندیشید، پافشاری کرد و نسبت به سرنوشت ملت ایران و دین انسان‌ساز اسلام و تشیع عدالت‌گستر، غصه خورد و فاصله خویش را از آنچه به نام انقلاب و دستاورد‌های آن می‌دید، زیاد‌تر کرد.

نگاهی گذرا به زندگی محمدرضا حکیمی

محمدرضا حکیمی فرزند عبدالوهاب به سال ۱۳۱۶ خورشیدی در مشهد، مرکز استان خراسان به دنیای گذرا پای نهاد و زندگی پرتلاش و تاثیرگذار خود را آغاز کرد.

استان خراسان و شهر مشهد به دلیل بهره‌مندی از وجود مزار و بارگاه نورانی حضرت امام رضا (ع) از امتیازات و محسنات ویژه‌ای برخوردارند که مهم‌ترین آن دارا بودن مراکز علمی دین‌شناسی و اسلام‌پژوهی معتبر و زنده و عالم‌پرور است که در طول تاریخ خود، شخصیت‌های علمی شاخص و اندیشمندان برجسته‌ای را به جهان اسلام معرفی کرده است.

در تاریخ معاصر ایران هم می‌توان به بزرگانی که در تمامی ایران و سرزمین‌های اطراف کشورمان نام‌آور و تاثیرگذار بوده‌اند، برخورد کرد که از مفاخر علمی، سیاسی، اجتماعی و هنری بوده‌اند. یکی از این نام‌آوران، زنده‌یاد استاد محمدرضا حکیمی بود که مایه افتخار ایران و اسلام است.

محمدرضا در خانواده‌ای بالید که در راس آن یک بازاری متدین و باسواد و اهل معرفت و عمل صالح به نام حاج عبدالوهاب حکیمی بود. این پدر عالم‌پرور، به سال ۱۳۶۹ در ۹۵ سالگی از دنیا رفت و در صحن آزادی از بیوتات رضوی آرمید. مادر محمدرضا که بانویی شایسته و آشنا به آموزه‌های اسلامی بود، در تربیت دینی و اخلاقی فرزندانش نقش بایسته‌ای ایفا می‌کرد.

محمدرضا پس از گذراندن بخشی از دوران کودکی، در ۶ سالگی درس خواندن را آغاز کرد. ابتدا به فراگیری قرآن و آموختن آداب انشانگاری و خواندن دیوان حافظ پرداخت، سپس به دبستان که مدرسه‌های به سبک جدید بودند، رفت و دوره ابتدایی را با موفقیت گذراند.

ورود به حوزه علمیه مشهد

شوق و ذوق او به فراگیری دروس دینی و تشویق پدر، از رفتن به دبیرستان باز ایستاد و ادامه تحصیل را در کلاس‌های حوزوی پی گرفت. محمدرضا دوازده سالگی را پشت سر گذاشته بود که در مدرسه علوم اسلامی نواب، مهم‌ترین مدرسه خراسان در آن روزگار ثبت‌نام کرد و وارد مرحله جدیدی از زندگی‌اش شد.

در آن زمان، تولیت مدرسه نواب و سرپرست طلاب آن، دانشمند وارسته و عالم دینی میرزا علی‌اکبر نوقانی بود که از شاگردان خوب ملا محمدکاظم هروی مشهور به آخوند خراسانی صاحب کتاب پرآوازه «کفایه الاصول» بود.

محمدرضا حکیمی به آقای نوقانی علاقه خاصی داشت؛ لذا در معرفی او نوشته است: «عالم ربانی، حاج میرزا علی‌اکبر نوقانی از عالمان و خطبای برجسته و پرهیزکار بود .... مرحوم نوقانی از معنویت و توجه و تعهد و آگاهی و تقوی برخوردار بود. مربی‌ای بس شایسته و تاثیرگذار بود، طبع شعری لطیف نیز داشت و در مناظرات دینی و اعتقادی استاد بود. مرحوم نوقانی تاثیر تربیتی عجیبی بر طلاب و کل حوزه داشت.» (زندگینامه خودنوشت علامه حکیمی، نقل از کتاب فیلسوف عدالت، صص ۳۷ و ۳۸)

استاد حکیمی، اما وقتی به حوزه می‌رود توسط آقای نوقانی به یک طلبه مستعد به عنوان معلم و مدرس سپرده می‌شود تا دروس مقدماتی را شروع کند.

جامع‌المقدمات اولین کتابی بود که محمدرضا نزد آن طلبه جوان خواند و امتحان داد و، چون به خوبی از پس آن برآمده بود، جایزه‌ای هم از دست آقای نوقانی، آن مربی فراموش ناشدنی دریافت کرد. سپس به خواندن کتاب‌های دیگر از جمله شرح سیوطی، قسمتی از کتاب مغنی، حاشیه ملاعبدالله، شرح شمسیه، شرح باب حادیعشر، توحید صدوق، مقداری از معالم‌الاصول و شرح مطول تفتازانی را نزد آن روحانی جوان و شاید اساتید دیگر خواند.

در این مدت به مطالعه کتب غیردرسی هم می‌پرداخت، زیرا به کتابخوانی بسیار علاقه داشت. جز این به تدریس آنچه آموخته بود، روز می‌گذراند. محمدرضا پس از اینکه مقدمات لازم را فراگرفت، مشتاق خواندن ادبیات شد، لذا برای یافتن استاد ادبیات به مدرسه خیراتخان رفت. در این مدرسه یکی از آموزگاران نامدار ادبیات در حوزه مشهد، شاگردان زیادی را تربیت می‌کرد: ادیب نیشابوری که به ادیب ثانی در تاریخ حوزه‌های علمیه خراسان از او یاد می‌شود.

استادان آقای حکیمی

استاد حکیمی در زیست‌نامه خود به اینجا که رسیده به‌طور مشروح اساتید حوزوی خود را معرفی کرده است که در این نوشته برای اختصار فقط نام آنان برده می‌شود: ۱- شیخ محمدتقی ادیب‌نیشابوری. ۲- حاج میرزا احمد مدرس‌یزدی. ۳- حاج شیخ هاشم قزوینی‌خراسانی. ۴- حاج شیخ مجتبی قزوینی. ۵ - حاج سید محمدهادی میلانی. ۶- حاج آقا بزرگ تهرانی. ۷- حاج شیخ غلامحسین محامی‌بادکوبه‌ای‌خراسانی. ۸ - حاج سید ابوالحسن حافظیان. ۹- حاج شیخ عبدالنبی کجوری. ۱۰- شیخ علی‌اکبر الهیان‌تنکابنی. ۱۱- حاج شیخ اسماعیل نجومیان‌مشهدی. ۱۲- حاجی خان مخیری.

حکیمی نزد این اساتید گرانقدر که مورد احترام او بودند و بسیار دوست‌شان می‌داشت، درس‌های گوناگون حوزوی و علوم اسلامی را فراگرفت. درس‌ها و علومی، چون ادبیات، قوانین و لمعتین، اصول و کفایه، فلسفه و عرفان، اصول لفظیه و عملیه و بحث اجاره، شرح منظومه، علوم غریبه، تفسیر برهان، علم تقویم و نجوم، ریاضیات و مقدمات علم رمل و دیگر مباحثی که مورد توجه استاد بود.

محمدرضا حکیمی با خواندن و فراگرفتن این رشته‌های علوم دینی، به درجه‌ای از مقام علمی رسید که اگر در لباس مخصوص روحانیان بود، او را آیت‌الله خطاب می‌کردند، اما، چون از این عناوین به دور بود و خود را آزاد از شهرت و لباس مخصوص می‌دانست، حاضر نشد غیر از تحقیق و پژوهش و نوشتن و تدریس در دانشگاه به کار دیگری بپردازد، لذا بقیه عمر با برکتش را به نوشتن و تالیف کتاب پرداخت و آثار سودمند و گرانبهایی از خود به یادگار گذاشت.

البته ایشان در میانه راه و تحت تاثیر بعضی از استادان حوزه علمیه مشهد، پرچمدار و مبلغ مکتب فکری خاص به نام مکتب تفکیک شد که اهل علم بیشتر او را به همین ویژگی می‌شناسند.

شرح مکتب تفکیک، اوراقی بسیار بیشتر از این می‌طلبد و شاید آشنایان این مکتب بتوانند کتاب‌ها در شرح و شناساندن آن بیارایند، اما نمی‌توان در این نوشته که درباره استاد محمدرضا حکیمی است از این مکتب سخنی نگفت، لذا بسیار خلاصه باید گفت: «موضوع مکتب تفکیک، جداسازی سه راه و روش معرفت و سه مکتب شناخت است.

در تاریخ شناخت‌ها و تاملات و تفکرات انسانی این سه راه عبارتند از: راه و روش قرآن، راه و روش فلسفه و راه و روش عرفان.... پیروان مکتب تفکیک بر این باورند که برای شناخت حقایق جهان و معارف دینی و فهم درست آن، نیازمند متفکران خارج از حوزه شیعی و اسلامی نیستند، زیرا مبادی تفکر و تعقل و اصول تدبر را ائمه اطهار به دیگران آموخته و قرآن یادآورنده آن است و فهم درست و خالص و غیر التقاطی دین را در فهم قرآنی، فهم محمدی، فهم علوی و فهم سجادی و باقری و جعفری و رضوی و دین و قرآن می‌دانند.

بنابراین مکتب تفکیک قائل به استقلال معارف است و به ضرورت علمی بر براهین فلسفی اشکال دارد و به قرآن و احادیث متکی است. این مکتب ضد فلسفه نیست، بلکه ضد تاویل است و ....» (گلشن ابرار، جلد ۳، نشر معرف، مقاله آقای حبیب‌الله سلمانی‌آرانی تحت عنوان چشمه‌سار حکمت)

آثار قلمی

آثار قلمی استاد حکیمی، متنوع و از نظر تعداد، قابل توجه است. آنچه تاکنون از نوشته‌ها و تالیفات ایشان منتشر شده، این عناوین را دارند: سرود جهش‌ها - فریاد روز‌ها - خورشید مغرب - ادبیات و تعهد در اسلام - مبعث، غدیر، عاشورا، مهدی - شیخ آقا بزرگ تهرانی - قصد و عدم وقوع - حماسه غدیر - بیدارگران اقالیم قبله - مکتب تفکیک - شرف‌الدین - معاد جسمانی در مکتب متعالیه - میر حامد حسین - دانش مسلمین - امام در عینیت جامعه - کلام جاودانه - قیام جاودانه - سپیده‌باوران - جامعه‌سازی قرآنی - اجتهاد و تقلید در فلسفه - پیام جاودانه - عقل سرخ - مرام جاودانه - نان و کتاب - مقام عقل - ۱۵۰ سال تلاش خونین - گزارش - آنجا که خورشید می‌وزد - الهیات الهی و الهیات بشری (جلد اول: مدخل و جلد دوم: نظرها) - عقلانیت جعفری (دو جلد) - یا کمیل - احیاگر عظیم - مستضعفین - حکومت اسلامی - ساحل خورشید (دفتر شعر) - از کلمه تا کتاب - تفسیر آفتاب و.... اما مهم‌ترین کار پژوهشی استاد حکیمی که به اتفاق دو برادر خود محمد و علی حکیمی خلق شده؛ کتاب ارزشمند «الحیات» است. این کتاب مشهور در میان دین‌باوران، در ۱۲ جلد به زبان عربی تالیف و چاپ شده است.

جلد اول تا ششم آن را استاد احمد آرام، مترجم دانشمند و نام‌آور، به فارسی ترجمه کرده است. یادآور می‌شود که بسیاری از کتاب‌های محمدرضا حکیمی به زبان‌های دیگر ترجمه شده است.

همین کتاب الحیات به چند زبان برگردانده شده است. علاوه بر این کتاب‌ها، استاد حکیمی مقالات متعددی برای نشریات یا چاپ در بعضی کتاب‌ها قلمی کرده که فهرست آن در کتاب‌هایی که به‌طور مفصل به زندگی و آثار استاد نوشته شده، آمده است.

نکته آخر

نکته آخر اینکه استاد حکیمی فردی نبود که در خانه یا در کتابخانه بنشیند و به دور از آنچه در جامعه می‌گذرد، سرگرم علاقه خود که همان مطالعه و تحقیق و تالیف بود، باشد، بلکه از همان سال‌های جوانی شرایط سیاسی و اجتماعی کشور را رصد می‌کرد و پیوسته در راه تغییرات لازم در جامعه بر حسب توانایی و تدبیرش می‌کوشید.

از همان هنگام که نهضت روحانیت به رهبری آیت‌الله خمینی آغاز شد، محمدرضا حکیمی خود را در دل معرکه قرار داد و در تبلیغ و ترویج نظرات و سخنان انقلابی رهبر فقید انقلاب می‌کوشید و با سرودن شعر‌های حماسی و نوشتن متن‌های بیدار‌کننده، مسوولیت انسانی خود را بروز می‌داد به گونه‌ای که او را در ردیف روشنفکران مذهبی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ می‌شناسند.

به نظر نگارنده اگر اهداف انقلاب اسلامی در راستای گسترش عدالت و آزادی‌های مشروع و تضمین حقوق انسان‌ها پیش می‌رفت، استاد حکیمی و بسیاری از همفکران و همرزمان او تا سال‌های بعد، همچنان به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه می‌دادند، اما، چون چنین نشد، او حتی از گرفتن جایزه کتاب سال هم که به یکی از آثارش تعلق گرفته بود، خودداری کرد. رحمه‌الله علیه

منبع: روزنامه اعتماد

ارسال نظرات