سیل مکالماتی که بعد از این شکل میگیرند، بسیار دلپذیر خواهد بود. اما در این لحظه که هنوز دچار خفگی اجتماعی هستیم، چیزی که کمتر یادمان میآید، دستپاچگی و احساس معذب بودنی است که همراه با تعاملات روزمره بازخواهد گشت. همکاری که غرغر میکند، آدم پرحرفی که در مترو کنارتان نشسته و نمیگذارد کتابتان را بخوانید، یا دوستِ دوستتان که در مهمانیها حوصلهتان را سر میبرد. همۀ آنها بسیار مشتاقند که دوباره شما را ببینند و حرفهای زیادی دارند که با شما در میان بگذارند.
شاید این فرصتِ باقیمانده تا از سرگیری زندگی اجتماعی، موقعیتی است تا دربارۀ آنچه از مکالمات میخواهیم دوباره تأمل کنیم و مهمتر از آن، فکر کنیم که چطور باید مکالمه را به پایان برسانیم.
آدمها در گفتوگوهایشان عموماً درک ضعیفی از زمانبندی دارند. نویسندگانِ مطالعهای که اوایل مارس همین امسال منتشر شده و از آدمها دربارۀ تعاملات اخیرشان با عزیزان و دوستانشان و همینطور غریبهها پرسیده است، نتیجه گرفتند که «مکالمات تقریباً هرگز در آن زمانی که هر دو طرف میخواستهاند، به پایان نرسیده است». آدام ماسترویانی، دانشجوی دکتری روانشناسی در هاروارد و یکی از نویسندگان این مطالعه میگوید که حدود دو سوم شرکتکنندگان گفتند که میخواستهاند گفتوگویشان ۲۵ درصد کوتاهتر باشد.
آدمها در حالی وادار میشوند به مکالمهشان پایان دهند که دلشان میخواهد گفتگو کوتاهتر یا طولانیتر باشد، دلیل این مسئله تا حدودی میتواند این باشد که تمایلاتشان احتمالاً با طرف مقابل متفاوت است. این مسئله از کنترل آنها خارج است، اما آنچه در دایرۀ کنترلشان قرار دارد، این است که ترجیحات خود را بهشکل مؤثر با دیگران در میان بگذارند.
اما اغلب اوقات همین کار را هم نمیکنند. ماسترویانی و محققان همکارش مینویسند: «تصور کنید چقدر ناراحتکننده بود اگر دوستان تقریباً هیچوقت نمیخواستند غذای یکسانی بخورند و تقریباً همیشه این واقعیت را از هم پنهان میکردند. در چنین شرایطی، دوستی که عاشق پیتزاست و دوستی که سوشی دوست دارد شاید در نهایت ساندویچ سوسیس جگر بخورند؛ اما اغلب در سکوت و با رنجش متقابل».
یکی از دلایلی که کار ما به مکالمههایی در حدواندازۀ ساندویچ سوسیس جگر میرسد، این است که انجام همزمان این سه کار سخت است: بهپایانرساندن تعامل، صداقت و رعایت ادب. رابرت فِلدمن، نویسندۀ کتاب دروغگو در زندگی شما: راهی برای روابط صادقانه۱، میگوید: «شاید دایرۀ لغاتی نداشته باشید تا مکالمه را طوری به پایان برسانید که حس نکنید قرار است بیادب باشید، پس خیلی طولانیتر از زمانی که واقعاً میخواهید، به حرف آدمها گوش میدهید».
بدون چنین دایرۀ واژگانی، آدمها برای اینکه صحبتشان را با کسی تمام کنند، مدام دست به دامن بهانههای راست و دروغ میشوند. مثلاً در مهمانی، ممکن است بهانه بیاورید که میخواهید دوباره برای خودتان نوشیدنی بریزید. سر کار، ممکن است اشاره کنید که جلسهتان دارد شروع میشود. به یک جلسۀ قریبالوقوع اشاره کنید، یا در طول یک ساعت مهمانی مجازی در زوم، که بهانهتراشی در آن سختتر است، شاید کاسهکوزهها را سر ارتباط اینترنتی ضعیف یا غذایی که دارد آماده میشود بشکنید.
به گفتۀ فلدمن، چنین تاکتیکی تقصیرِ اتمام مکالمه را به گردن اجباری میاندازد که از کنترل فرد خارج است و عموماً مؤدبانه تلقی میشود. البته چنین برداشتی از ادب بسیار مضحک است، زیرا نیازمند دلیلی «موجه» برای اتمام مکالمه است و اساساً مستلزم آن است که وانمود کنیم مکالمۀ محشرمان هرگز تمام نمیشود.
یکی از قدرتمندترین جملاتی که نقطۀ پایانی برای گفتگو قلمداد میشود این است: «مزاحمت نمیشوم»؛ نوعی ترفند تلقینی که باید معنا و مفهومش را کمی بشکافیم. شما با گفتن این جمله، بهظاهر، دارید این پیام را منتقل میکنید که دوست دارید مکالمه ادامه داشته باشد، اما درک میکنید که طرف مقابل کارهای مهمتری دارد. اما در واقع، این راهی است برای اینکه بگویید میخواهید گفتگو را به پایان برسانید، و درعینحال آن را فکر فرد مقابل جلوه دهید. روش ریاکارانهای است، اما، چون ظاهر دلنشینی دارد، از نظر اجتماعی مقبول است.
اما شاید داریم زیادی دربارهاش فکر میکنیم. آلیسون وود بروکس، استاد مدرسۀ کسبوکار هاروارد که در آن دانشکده کلاسی دربارۀ بهبود مکالمه دارد، میگوید: «خیالتان آسوده باشد که وقتی مکالمهای تمام میشود، خیلی بهندرت کسی آزرده میشود».
برداشت بروکس این است که بهانههای خاص آنقدرها هم که آدمها فکر میکنند ضروری نیستند. وقتی از او پرسیدم پیشنهادش برای اتمام تعاملی لذتبخش که درعینحال زیادی طولانی شده چیست، چنین پیشنهادی داد: «از این مکالمه لذت میبرم. حرفهای زیادی داریم که با هم بزنیم، اما الان عجله دارم، بهزودی با تو حرف میزنم». چند نکته: اگر قرار است بگویید: «به زودی با تو حرف میزنم» باید به این وعده عمل کنید، حتی اگر فقط در حد یک پیام پیگیری باشد؛ اگر از گفتوگویی خوشتان نیامده، مجبور نیستید این مسئله را فاش کنید. فقط خداحافظی کنید و جدا شوید.
ماسترویانی به رشته تحقیقات مرتبطی دربارۀ مکالمه اشاره میکند، تحقیقاتی که توضیح میدهد چطور میشود که مردم اغلب، و حتی زمانی که انتظارش را ندارند، از گفتگو با کسانی که معمولاً یا اصلاً با آنها صحبت نمیکنند لذت میبرند. این دریافت در ترکیب با مشاهدۀ بروکس دربارۀ اینکه آدمها معمولاً مشکلی با پایان مکالمه ندارند، پندی مفید برای معاشرتهای بعد از همهگیری به همراه دارد: از گفتگو با دیگران اجتناب نکنید، اما وقتی هم که دیگر حرفی برای گفتن ندارید برای کنارکشیدن از گفتگو درنگ نکنید.
برای پیروی از این توصیه، بروکس آدمها را تشویق میکند تا تکنیکهای مختلف را بیازمایند و چیزی که او «نقطۀ ایمنِ خروج قاطعانه» مینامد را پیدا کنند. من هم در حالی که دارم برای تعاملات اجتماعی بیشتر در ادامۀ سال آماده میشوم، میگردم تا نقطۀ ایمن خودم را پیدا کنم.
پینوشتها:
[۱]The Liar in Your Life: The Way to Truthful Relationships
منبع: ترجمان علوم انسانی