صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

هفتمین قسمت از فصل دوم سریال ملکه گدایان به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی علی طلوعی و رحمان سیفی آزاد روز چهارشنبه بیست و سوم تیر ماه وارد شبکه نمایش خانگی شد.
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۲ - ۲۴ تير ۱۴۰۰
فراروـ  قسمت هفتم از فصل دوم سریال ملکه گدایان به کارگردانی حسین سهیلی زاده و تهیه کنندگی علی طلوعی و رحمان سیفی آزاد چهارشنبه ۲۳ تیر ماه ۱۴۰۰ وارد شبکه نمایش خانگی شد.

در خلاصه داستان این قسمت آمده است:

«قبل از طوفان...»
 
قسمت هفتم سریال ملکه گدایان گدایان قسمت پر ماجرایی است. در ابتدا پارسا که با خبر مرگ خسرو شوک شده است، سراغ البرز می‌رود تا به او تسلیت بگوید و بگوید که هنوز هم پای قول و قرارش با او هست. پارسا با روبرو شدن با ملکه می‌فهمد که او دستش را خوانده است و فقط به رویش نمی‌آورد. جابه‌جا کردن آزمایشگاه، امان دادن به افرا و... همگی نشان می‌دهد که ملکه به دور از چشم او کارهایش را پیش می‌برد. حالا هم کشته شدن خسرو زنگ خطر را برای پارسا به صدا در آورده است. هرچند در کمال ناباوری کسی که مسئولیت کشتن خسرو را به عهده می‌گیرد، مهناز است.
 
مهناز معادلات پشت پرده خودش را با ملکه پیش می‌برد و از سمتی هم با پارسا همراه است. او نگران بچه داخل شکمش نیز هست و همه این‌ها معادلات و تصمیم‌گیری‌ها را برای او پیچیده می‌کند. این معادلات برای همه شخصیت‌های درگیر با ملکه پیچیده شده است و از قرار معلوم فقط شخص ملکه است که بدون اضطراب نقشه‌هایش را پیش می‌برد.
 
داریوش باز هم در نوسان دوستی و دشمنی با البرز به دوستی با او می‌رسد. او البرز را مسبب بلا‌هایی می‌داند که بر سر سارا آمده است؛ اما وقتی البرز می‌گوید که در این موضوع نقشی نداشته است، می‌پذیرد. حالا داریوش یک بار دیگر دست همکاری به سوی البرز دراز می‌کند. همکاری‌ای که این‌بار همراه با اسلحه و درگیری‌های سخت‌تری خواهد بود.
 
ملکه گدایان در قسمت هفتمش کلاف سردرگمی را نشان می‌دهد که گره‌هایش به‌راحتی باز می‌شوند و تعمدا گره‌هایی دیگر به آن اضافه می‌شود. تقابل‌های البرز و داریوش از ابتدای سریال یک تقابل پوشالی بوده است و هیچ وقت تبدیل به یک کشمکش واقعی نمی‌شود. داریوش پیش خودش البرز را مقصر مشکلاتی می‌داند، با گستاخی سمت او می‌رود و البرز هم با چند جمله ساده آب روی آتش او می‌ریزد.
 
همه این پیچیدگی‌هایی که سریال حالا آن‌ها را ایجاد کرده است، بی‌معنا و بی‌فایده هستند که بیشتر به شلوغ کاری و گرد و خاکی بیهوده می‌مانند. دستور قتل شنتیا هم یکی از همین گرد و خاک‌های بیهوده است که پرداخت خیلی بدی هم دارد. شنتیا بعد از این همه وقت که اسیر فری قصاب است، هنوز با زخم‌هایی تازه گوشه‌ای افتاده است و ناله می‌کند و وقتی هم دوربین به او می‌رسد، این آه و ناله‌ها بیشتر می‌شود. یک اتود نمایشی آماتوری واقعی!
اما به هر حال روند این قسمت‌های ملکه گدایان خبر از طوفانی در راه می‌دهد. طوفان که تمام این کلاف سر در گم را در می‌نوردد و نظم و تعادلی جدید میان کاراکتر‌ها ایجاد می‌کند.
ارسال نظرات