صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۷۲۲۳۶
فریدون مجلسی دیپلمات پیشین
آن روز ما این‌قدر انباشته از دیدگاه ملی‌تر گروه‌های اپوزیسیون بودیم که آن زمان هیچ‌گونه تحلیلی از گروه‌های مذهبی نداشتم. من هم مقداری مستقل‌تر مثل گروه‌های ملی-مذهبی فکر می‌کردم و در یک سال منتهی به انقلاب وضعیتی بود که ما در آن موقع تصور می‌کردیم که شاه رفتنی است و به نظام بعدی امیدوار بودیم.
تاریخ انتشار: ۰۲:۰۸ - ۲۵ دی ۱۳۹۹

تندشدن روند انقلاب از میانه سال ۵۷ شدت گرفت و تظاهرات‌ها و اعتراضات هر روز گسترده‌تر می‌شد؛ اما نقطه نهایی که مردم با صدای بلند‌تری سقوط شاه را فریاد زدند، روز رفتن شاه از ایران بود. شاه از آبان ۵۷ که در مقابل تلویزیون با هماهنگی سید‌حسین نصر و قطبی متنی را خواند که در آن گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم؛ اما دیگر دیر بود برای شنیدن صدایی که حتی در دوردست‌ترین روستا‌های ایران هم شنیده شده بود؛ اما شاه زمانی فهمید که دیگر گلوله‌ای برای شلیک‌کردن نداشت و ناچار به فرار شد.

او در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ ساعت یک ظهر از ایران برای همیشه خارج شد. شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را این‌گونه توصیف کرد: «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت».

او سه روز پیش از رفتن شورای سلطنت را تشکیل داد و قدرت را به صورت نیمه‌رسمی به بختیار واگذار کرد؛ اما در نهایت حکومت پهلوی سقوط کرد.

گفتگوی شرق با فریدون مجلسی دیپلمات پیشین را در ادامه می‌خوانید.

‌انقلاب ایران به نظر شما روند خودش را از چه زمانی شروع کرد و اولین تقابل شاه با مردم را از کجا می‌دانید؟
من این‌طور نتیجه‌گیری‌های از پیش تعیین‌شده را درست نمی‌دانم. من سعی می‌کنم که در هر اظهار‌نظری در هر زمینه‌ای به‌اصطلاح جانب‌دارانه نباشد، به سمت پیروز و به سمت شکست‌خورده نباشد. من این انقلاب را حاصل پروسه‌ای می‌بینم که در آن پروسه شاه مسئولیت داشت و اشتباهات اصولی استراتژیکی کرد. من آغاز این انقلاب را در آغاز دهه ۵۰ می‌دانم که مقارن بود با بالاترین رشد اقتصادی تاریخ ایران؛ حتی این رشد اقتصادی در سطح دنیا بی‌نظیر بود و دلیل مهم این رشد اقتصادی اول دلیل انسانی بود که اشخاص تحصیل‌کرده خصوصا در سازمان برنامه و وزارت صنایع در دوران علیخانی منصوب شده بودند و دلیل مهم‌تر آن افزایش امکانات مالی بر اثر بالارفتن شدید قیمت نفت بود و همان بالارفتن قیمت نفت بود که شاه را به سمت تشدید خودکامگی برد و خطای بزرگ شاه این بود که توسعه اقتصادی را در جامعه‌ای که هنوز بیش از سه‌چهارم جمعیتش روستایی و کم‌سواد بود، بیش از اینکه به توسعه فرهنگی برساند، به شهر‌ها کشاند و فکر شاه این بود که به جای برخورداری از حمایت از قشر‌های روشنفکر که اکثرا چپ‌گرا و مذهبی مترقی و ملی‌گرا بودند که هر سه در تضاد با شاه بودند و حتی گمان شاه بر این بود که حمایت اصلی را از توده مردم دارد، راهپیمایی بزرگ ششم بهمن را که راه می‌اندازد، بیشترین فریب را به شاه داد و فکر می‌کرد مردم عادی که شیفته قدرت و ظواهر هستند، از او حمایت خواهند کرد؛ اما غافل بود که مردم اعتقاداتی هم دارند که منبع آگاهی و دانش‌شان را تشکیل می‌داد. به نظر من شاه با کشاندن این تفکرات از روستا به شهر و انباشتن شهر‌ها با جمعیت یک دوگانگی فرهنگی میان این توده بزرگ و قدرت حاکمه ایجاد کرد.

این دوگانگی اجتماعی بود که به اصطکاک بزرگی منجر شد که اپوزیسیون‌های قدیمی هم تصور کردند این انقلاب حاصل انتقاد‌ها و نوشته‌های آنهاست و گروه‌هایی هم که با اعمال مسلحانه برای خودشان این رسالت را قائل بودند که عقیده خود را به جامعه تحمیل کنند، این را به حساب خودشان می‌گذاشتند؛ در‌حالی‌که آن توسعه اقتصادی و مهاجرت درون‌کشوری و دوگانگی مردم که گروه نزدیک به حاکمیت را از ظواهر زندگی و لباس و موسیقی و تفریح را غریبه و بیگانه تصور می‌کردند، در برابر هم قرار بگیرند، این انقلاب ناشی از این مسائل بود.

او به جای اینکه مدرسه بیشتر ایجاد کند و آموزش فرهنگی را توسعه ببخشد. رفتار‌هایش موجب تشدید این دوگانگی شد؛ به‌طوری‌که وقتی انقلابیون پیروز شدند، دست به تصفیه اپوزیسیون مذهبی و غیرمذهبی دیگری زدند که به انقلابیون پیوسته بودند و تصور می‌کردند در هدایت انقلاب مشارکت دارند و به‌تدریج به صورت خالص‌تری خودشان را نشان دادند که منجر به مهاجرت عظیم از کشور شد.

شما در سیستم قبل از انقلاب یک کارمند ارشد بودید. این بحث که مطرح می‌شود آمریکا در سیاست ایران مداخله داشت یا آمریکا پشت شاه بود، چقدر صحیح است؟
قطعا صحیح است. دنیا در دو بلوک بود؛ اول شوروی و دوم بلوک مقابلش البته بلوک سومی هم به نام بی‌طرف‌ها وجود داشت که عملا در بلوک شوروی قرار گرفته بودند؛ یعنی نمی‌توانید بگویید که می‌توانست کاملا مستقل باشد و هیچ کشوری هم در هیچ زمانی کاملا مستقل نیست. کاملا مستقل بودن گاهی اوقات به معنای کاملا مستقل نبودن تمام می‌شود. مثلا ممکن است کره شمالی خودش را مستقل بداند؛ اما وقتی نتواند با دنیا تجارت کند و تبادل داشته باشد، این دیگر استقلال ندارد. زمان شاه متأسفانه از آغاز با رقابت سلطه‌جویانه شوروی در جنگ جهانی دوم، تمایل‌نداشتن برای خروج از ایران شرایطی ایجاد کرده بود، تا زمانی که شاه قدرتی محسوب نمی‌شد و دولتمردان ایرانی به این تصمیم رسیدند که باید خودشان را در مقابل شوروی تقویت کنند و در کنار بلوک غرب که ترکیه هم این کار را کرده بود، قرار بگیرند. زمان مصدق کوشیدند رفتار میانه‌ای ایجاد شود که آن هم موفق نشد و این دولت بعدی بود که اتحاد با آمریکا را در پیش گرفت. بعدا که قدرت شاه بیشتر شد، این اتحاد را ادامه داد و دخالت آمریکا در حدودی بود که ایران مشتری‌اش بود و برای رفع نیاز‌های اطلاعاتی خودش با آن‌ها همکاری می‌کرد و تردیدی در اینکه ایران در اتحاد با بلوک غرب و پیمان تدافعی سنتو قرار داشت، نیست.

‌آیا آمریکا مخالف انقلاب ایران بود یا موافق رفتن شاه؟
آمریکا دلیلی نداشت مخالف رفتن شاه باشد، برای اینکه در یک اتحاد کاملی بود، ولی با این دوگانگی که در ایران پدید آمده و جنبه توده‌ای پیدا کرده بود؛ به‌طوری‌که فرماندهان ارتش دیگر در سطوح پایین که متعلق به فرهنگ روستا و شهر بود، امکان ادامه آن سلطه را از دست داده بودند و به‌طور یقین از بیماری شاه آگاه و نگران بودند از ضعف شاه و رفتار‌های شوروی و حمایتش از گروه‌های مسلح مخالف این‌ها خطرناک بود و سعی می‌کردند به دنبال اصلاح سیستم باشند و زمانی‌که از اصلاح سیستم شاه منصرف شدند سعی کردند بر نهضت اصلی و بزرگ مردمی متکی بر توده‌های شهری سرمایه‌گذاری کنند که در آینده تصورشان بر این بود که اتکای این گروه به مذهب عامل بازدارنده‌ای بر علیه کمونیسم خواهد بود. ترجیحشان بر این بود که شاه رفتنی را رها کنند و با جمهوری اسلامی هماهنگ باشند؛ به این امید که جلوی کمونیسم را بگیرند. جمهوری اسلامی جلوی کمونیستم را گرفت در گوادالوپ که رئیس‌جمهور فرانسه در آستانه پیروزی انقلاب دعوت می‌شود، به این نتیجه می‌رسند که این یک انقلاب مردمی است و این انقلاب یک حرکت مذهبی و ضد‌کمونیسم است و این تصمیم در گوادالوپ گرفته شد، اما این به معنی حمایت غرب از انقلاب نیست.

در دی‌ماه ۵۷ خبری مبنی بر خروج شاه به شما رسید؟
بله شایعات زیادی وجود داشت به خاطر اینکه چندین بار شخصیت‌های ملی را به حضور پذیرفته بود و بعضی‌ها شرط قبول نخست‌وزیری را خروج شاه از کشور گذاشته بودند، بعضی‌ها شرط رفتن شاه به کیش را گذاشته بودند و ضمنا شدت بیماری شاه از تابستان ۵۷ به بیرون درز کرده بود و او هم به موفقیتش اطمینان داشت و رفتن شاه ناشی از ناممکن‌بودن مقاومت بود. او کسی نبود که دنبال کار‌های غیرممکن برود. تصور اشتباه شاه این بود که فکر می‌کرد انقلاب بر اثر برنامه‌های اپوزیسیون چپ و ملی سنتی است و مرتب با ملیون تماس می‌گرفت؛ یعنی از دکتر امینی تا گروه‌هایی مثل صدیقی، بختیار، سنجابی و؛ و این نشان می‌دهد که هنوز متوجه دوگانگی عظیم اجتماعی نشده بود.

به نظر شما شاه وقتی در حال خروج از ایران بود، امیدی به آمریکا داشت که مثل ۲۸ مرداد به کمک او بیایند؟
اصلا نیازی به کمک آمریکا نبود و کودتا نتیجه اختلافات درونی بود که آسیبش به کشور ما رسید. در دوره ۵۷ شاه می‌دانست دیگر کمکی از آمریکا بر‌نمی‌آید، منتها اشتباه شاه در این بود که فکر می‌کرد غربی‌ها برای او یک توطئه چیده‌اند.

از نظر قانونی وقتی شاه از ایران خارج شد، آمریکا باید یک شخصی را که مورد پیگرد ایران قرار دارد، بازگرداند؟
شاه از اول در آمریکا نبود، از وقتی هم به آمریکا رفت، هیچ قانونی وجود نداشت که آمریکا را مجبور به این کار کند. تازه عده‌ای در آمریکا معتقدند چرا شاه را در داخل آمریکا حفظ نکردند و به مصر رفت که این هم امر محالی بود. در ضمن ایران و آمریکا قرارداد استرداد مجرمین هم نداشتند.

‌ارتباط جریانات سیاسی از جمله نهضت آزادی با آمریکا و حزب توده با شوروی در جهت قانع‌کردن غرب و شرق برای حمایت از انقلاب بود یا سهم‌خواهی خارجی‌ها از انقلاب؟
اگر حزب توده تماس‌هایی داشته که زیاد پذیرفتنی نیست، چون حزب توده تابع دستورات شوروی بود. نهضت آزادی هم در قالب رفتار‌های علنی اگر تماس‌هایی داشته به خاطر این بود که سیستمی که روی کار می‌آید، می‌خواست کشور‌های دیگر را از موقعیت خودش آگاه کند. گروه‌های اپوزیسیون هیچ‌گونه تعهدی نسبت به آمریکا نداشتند و کاملا مستقل عمل می‌کردند.

‌به نظر شما کارتر نقشی در سقوط شاه داشت؟
کارتر نقشی در سقوط شاه نداشت، زمانی که شاه هنوز در قدرت کامل بود و فوران انقلاب همه‌گیر نشده بود و اپوزیسیون داخلی هم هنوز در مقابل شاه نایستاده بودند، از شاه حمایت همه‌جانبه کرد و ایران را جزیره ثبات نامید؛ ضمن اینکه سنت دموکرات‌ها خواهان آزادی‌های مدنی بیشتر و حقوق بشر بود و همان اندازه که بقیه در برابر موج بزرگ انقلاب شگفت‌زده شدند، آمریکایی‌ها هم شگفت‌زده شدند. اگر هویزر به ایران آمد که ارتش را وادار به سازش کند، به خاطر این نبود که طرفدار انقلاب باشد؛ این حرکت به خاطر این بود که با رفتن شاه مبادا دعوا‌های داخلی در ارتش پیش بیاید و مبادا شوروی در این موقعیت از شرایط سود ببرد. رفتار کارتر بیشتر دفع شر چپ بود و فکر می‌کردند با نیرو‌های مذهبی بتوانند چپ‌ها را از بین ببرند.

‌روز رفتن شاه کجا بودید و با شنیدن این خبر چه حسی پیدا کردید؟
آن روز ما این‌قدر انباشته از دیدگاه ملی‌تر گروه‌های اپوزیسیون بودیم که آن زمان هیچ‌گونه تحلیلی از گروه‌های مذهبی نداشتم. من هم مقداری مستقل‌تر مثل گروه‌های ملی-مذهبی فکر می‌کردم و در یک سال منتهی به انقلاب وضعیتی بود که ما در آن موقع تصور می‌کردیم که شاه رفتنی است و به نظام بعدی امیدوار بودیم.

ارسال نظرات