در تظاهرات ضدنژادپرستانه در سیاتل آمریکا، پلیس با گاز فلفل به یک دختربچه 9ساله حمله کرد. تظاهرکنندگان سعی کردند با ریختن شیر روی صورت این دختربچه، اثر گاز را از بین ببرند.
هیچ کجای دنیا ملتش مثله امریکا ازادی ندارنند اینها همش توطه ودسیسه درکارهست تادلتمردان وپلیس امریکا راخراب جلوه بدهنند اصلا دختره بچه درتظاهرات چکار داشته غلط کرده رفته همش ساختگی هست اصلا درست هم باشد بازهم گلی به جمالشون چون اگردربعضی کشورها فقط وفقط جواب حق وحقوق واعتراضات باگلوله هست
ناشناس
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
چطوری ماله کش ترامپ؟
ناشناس
۱۶:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
واقعا برا شما متاسفام دیگه از این واضع تر کل دنیا دارن میبینند نسبت به کشتن این سیاهپوست که چطور زیر زانوهااین پلیس جان داد بعد شما دارین از خوب بودن آنها صحبت میکنید با یکم چشم واقع بین به موضوع نگاه کن
ناشناس
۱۴:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
یه راهکار خوب برای بچه های فامیل
ناشناس
۱۴:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
دلم میسوزه هیچ سندی از جنایت های نیروهای امنیتی امریکا پیدا نمی کنید و دست به دامان چه عکسهایی شدید.
امین میرزائی
۱۴:۱۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
سردبیر فکور فرارو ! سلام.
یاد نوشته چند سال قبلم افتادم . مقاله مفصّلی بود درباره پیش بینی برجام قبل از این که ترامپ بیاید . عجیب آن که ترامپ آمد و پیش بینی ام به تحقّق پیوست . رمّال نیستم ، از دِماغم (که با دَماغم فرق دارد!)استفاده کردم ! بخشی از آن نوشته را می آورم:
خانم پروانه بهار، دختر ملک الشعراء بهارند. بخشی از خاطرات ایشان در آمریکا می گذرد. خانم بهار از قضا سفید پوست و به ملکه ثریا شبیهند. یک روز که پسرشان در استخر هتلی در میامی مشغول شنا بوده، رئیس هتل سوت زنان به سمت استخر می آید و خطاب به بابکِ برنزه و سیاه سوخته فریاد می زند که: "اوهوی نیگرو (یعنی آهای کاکا سیاه) ! کی بت اجازه داده هیکل گُندتو ول کنی وسط آب؟!"
و چند دقیقه بعد:" اِ... خیال کردم پسره سیاهه ..از شدّت آفتاب به این روز افتاده"!...و بعد هم که با اعتراض خانم بهار به "نژادپرستی" و تهدید به شکایت به مقامات بالاتر روبرو می شود، پوزخندی می زند و می رود!!
این سیناپسی بود از آمریکای نیم قرن قبل که برای ساختن یک سریال سی قسمتی کفایت می کند. البته با تغییرات دراماتیکی که در لحن ماجرا داده ام!
نمی دانم کدام مستندترند؟! داستان فیلم "کشتن مرغ مقلّد "با بازی" گریگوری پک" ، یا تابلویی که ورود "سگ و سیاه" را به رستوران ممنوع می کرد؟! اتومبیل "فورد"ی که "کندی" در آن به قتل رسید یا تئاتر "فورد"ی که "لینکلن" را در آن کشتند؟! یا مثلا چرا جانشینان لینکلن و کندی، هردو "جانسون" بودند؟!
تاریخ است دیگر. مثل فلسفه نیست که مقاله ام را بنویسم و کسی هم از آن سردرنیاورد. این یکی "اخبار بیست و سی" دارد که سره را از ناسره سوا می کند. "قبل" پل صراط یقه آدم را می گیرند و "فلش بک" وقایع چندین قرن را در یک "فلش مموری" به او نشان می دهند. تا بخواهی به خود بجنبی، دو سه تا مُهر و یک دو جین لنگه کفش هم حواله ات می کنند!
ناشناس
۱۴:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۳
چرا اینقدر دروغ میگین،صحنه حمله پلیس به دختر بچه کجاست؟.تو فضایی که گاز اشک آور زده شده،این بچه اومده و قاعدتا" گاز هم بچه و بزرگ نمیشناسه،چشماش سوخته!!!حمله پلیس به دختربچه اش کجاست؟.مگه نیروهای خودسر ما هستند که پیر و جوون سرشون نشه؟!!!!!!!!
یاد نوشته چند سال قبلم افتادم . مقاله مفصّلی بود درباره پیش بینی برجام قبل از این که ترامپ بیاید . عجیب آن که ترامپ آمد و پیش بینی ام به تحقّق پیوست . رمّال نیستم ، از دِماغم (که با دَماغم فرق دارد!)استفاده کردم ! بخشی از آن نوشته را می آورم:
خانم پروانه بهار، دختر ملک الشعراء بهارند. بخشی از خاطرات ایشان در آمریکا می گذرد. خانم بهار از قضا سفید پوست و به ملکه ثریا شبیهند. یک روز که پسرشان در استخر هتلی در میامی مشغول شنا بوده، رئیس هتل سوت زنان به سمت استخر می آید و خطاب به بابکِ برنزه و سیاه سوخته فریاد می زند که: "اوهوی نیگرو (یعنی آهای کاکا سیاه) ! کی بت اجازه داده هیکل گُندتو ول کنی وسط آب؟!"
و چند دقیقه بعد:" اِ... خیال کردم پسره سیاهه ..از شدّت آفتاب به این روز افتاده"!...و بعد هم که با اعتراض خانم بهار به "نژادپرستی" و تهدید به شکایت به مقامات بالاتر روبرو می شود، پوزخندی می زند و می رود!!
این سیناپسی بود از آمریکای نیم قرن قبل که برای ساختن یک سریال سی قسمتی کفایت می کند. البته با تغییرات دراماتیکی که در لحن ماجرا داده ام!
نمی دانم کدام مستندترند؟! داستان فیلم "کشتن مرغ مقلّد "با بازی" گریگوری پک" ، یا تابلویی که ورود "سگ و سیاه" را به رستوران ممنوع می کرد؟! اتومبیل "فورد"ی که "کندی" در آن به قتل رسید یا تئاتر "فورد"ی که "لینکلن" را در آن کشتند؟! یا مثلا چرا جانشینان لینکلن و کندی، هردو "جانسون" بودند؟!
تاریخ است دیگر. مثل فلسفه نیست که مقاله ام را بنویسم و کسی هم از آن سردرنیاورد. این یکی "اخبار بیست و سی" دارد که سره را از ناسره سوا می کند. "قبل" پل صراط یقه آدم را می گیرند و "فلش بک" وقایع چندین قرن را در یک "فلش مموری" به او نشان می دهند. تا بخواهی به خود بجنبی، دو سه تا مُهر و یک دو جین لنگه کفش هم حواله ات می کنند!