صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

«قصیده گاو سفید» هم مثل اولین فیلم سینمایی بهتاش صناعی‌ها فیلم خلوتی است. فیلم آدم‌های کم و لوکیشن‌های محدود. همه تمرکز روایت در فیلم معطوف به رابطه و فرم‌ شکل‌گیری آن است. آدم‌هایی ساده، حذف شده، معمولی که زیر نور توجه داستانی قرار است به چشم بیایند...
تاریخ انتشار: ۱۶:۳۴ - ۱۹ بهمن ۱۳۹۸

‌قصیده گاو سفید: بهتاش صناعی‌ها

کارگردان: بهتاش صناعی‌ها
نویسنده: بهتاش صناعی ها، مریم مقدم، مهرداد کوروش نیا
تهیه‌کننده: سیدغلامرضا موسوی
بازیگرها: مریم مقدم، علیرضا ثانی فر، لیلی فرهادپور، فرید قبادی، فرید ازقندی، امیر شریعت، ماهور احمدی، زهرا پرهون، ابراهیم گله دارزاده، سمیه برجی، مهدی پیله وری، ماندانا معزی پور، سمکو روشنی، ساچلی تاجبخش، آوین پوررئوفی، پوریا رحیمی سام

 

نقد فیلم ‌قصیده گاو سفید

«احتمال باران اسیدی» آنقدر برای کارگردان جوانش شهرت به‌همراه داشت که بهتاش صناعی‌ها خیلی زود تبدیل به چهره‌ای شناخته‌شده در محافل سینمایی و رسانه‌ای شد. صناعی‌ها که با روایت شاعرانه خود در فیلم اولش توانست طیفی از مخاطبان علاقه‌مند به این جنس سینما را با خود همراه کند حالا با دومین فیلمش به جشنواره سی‌وهشتم آمده است. مریم مقدم مانند فیلم اول، ایفاگر نقش اصلی زن فیلم «قصیده گاو سفید» است و پوریا رحیمی سام نقش مقابل او را ایفا می‌کند.

نقد فیلم قصیده گاو سفید توسط مسعود فراستی


روایت تازه حکایت قدیمی

پرویز جاهد
در سال‌های اخیر، با مطرح شدن مسأله اعدام در جامعه ایران، سینماگران ایرانی نیز توجه خاصی به اعدام و قانون قصاص نشان داده‌اند. فیلم‌هایی مثل «جاندار»، «قسم»، «جمشیدیه» و «یلدا» از این دست هستند. در تمام این فیلم‌ها، فردی به جرم قتل، محکوم به اعدام شده و خانواده او یا تلاش می‌کنند بی‌گناهی او را اثبات کنند یا با جلب رضایت خانواده مقتول و پرداخت دیه، فرد محکوم به اعدام را از قصاص برهانند. اما «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی‌ها، با اینکه فیلمی درباره قصاص و اعدام است، اما مسأله را از زاویه تازه و متفاوتی مطرح می‌کند و آن بی‌گناهی فردی است که به اشتباه اعدام شده و تأثیری که این حکم قضایی روی زندگی خانواده او و قاضی‌ای که حکم اعدام او را صادر کرده، می‌گذارد. بنابراین، فیلم، روایت خود را از جایی شروع می‌کند که قصاص، انجام شده و بابک، همسر مینا بر اثر شهادت دروغ شاهدان قتل و رأی اشتباه قاضی پرونده، اعدام شده و حالا این میناست که تازه گرفتاری اش شروع شده و باید بتواند در جامعه‌ای که نسبت به زنی تنها و مستقل، بدبین و بدگمان است، گلیم خود و دختر کوچکش را به تنهایی از آب بیرون بکشد و استقلال اش را فدای هیچ مصلحتی نکند.

«قصیده گاو سفید»، علاوه بر موضوع انسانی و تکان دهنده‌ای که دارد، از نظر بصری نیز فیلم چشمگیر و قابل توجهی است و همین ویژگی آن را از فیلم‌های به اصطلاح اجتماعی سینمای ایران و فیلم‌هایی که پیش از این درباره قصاص و اعدام ساخته شده، متمایز می‌کند. فیلمساز، تنها درگیر داستان گویی و روایت قصه‌اش نیست بلکه با رویکردی مینی مالیستی، حواسش به میزانسن، به قاب بندی، به نور، به صدا و زیبایی شناسی نیز هست و فضا‌های عمق‌داری ایجاد کرده که فاصله و تنهایی آدم‌ها را بخوبی نشان می‌دهد. فیلم خیلی آرام حرکت می‌کند و اجازه می‌دهد که ما بتدریج وارد زندگی مینا شده و فشار‌هایی را که از سوی خانواده شوهر، صاحبخانه، سیستم اداری و قضایی جامعه و کارفرمای کارخانه بر او وارد می‌شود لمس کنیم.

«قصیده گاو سفید»، فیلمی جذاب و پرکشش است و تعلیق نیرومندی دارد که حاصل افشای تدریجی اطلاعات و پنهان کردن بخشی از آن از تماشاگر و بخشی دیگر از شخصیت محوری فیلم است. با ورود غریبه‌ای به نام اقبالی به قصه، ما نیز ابتدا، همانند مینا هیچ شناختی از هویت این مرد و انگیزه او برای نزدیک شدن به مینا و کمک به او و دخترش نداریم. اما بتدریج با تغییر زاویه دوربین و همراه شدن آن با اقبالی، هویت این مرد برای بیننده افشا می‌شود، اما مینا همچنان از آن بی‌خبر است و آنقدر تحت تأثیر کاراکتر محجوب، باوقار و ملانکولیک او قرار می‌گیرد و الفتی بین آن‌ها به وجود می‌آید که افشای هویت واقعی این مرد در پایان فیلم، او را بهت زده می‌کند و قادر نیست آن را براحتی بپذیرد.

استفاده صناعی‌ها از نما‌های بی‌تحرک و ثابت بویژه در صحنه‌های داخلی، بر ایستایی زندگی مینا و دلمردگی محیط پیرامون او تأکید می‌کند. فضای خاکستری و صنعتی حومه شهر تهران با چشم‌انداز دودکش کارخانه‌ها، با تنهایی مینا ارتباط عمیقی دارد. نمای گاوی سفید که در فضای حیاط زندان با دیوار‌های بلند محصور شده، به‌عنوان موتیفی تصویری، بر بی‌گناهی همسر مینا شهادت می‌دهد.

باند صوتی فیلم (کار حسین قورچیان) نیز با دقت زیبایی شناسانه خاصی ساخته شده. رابطه محکم و آگاهانه‌ای بین تصویر و صدا در فیلم وجود دارد. در نما‌های مربوط به آپارتمان مینا، صدای عبور هواپیماها، طنین دلهره‌آوری پیدا کرده است. صدای خارج از قاب، نیز تمهید سبکی و روایی مهمی است که صناعی‌ها در اغلب صحنه‌ها، آن را به کار می‌گیرد و با این کار تأثیر دراماتیک شدیدی ایجاد می‌کند. در صحنه‌ای از فیلم که برادرشوهر مینا به او زنگ می‌زند تا هویت مرد غریبه را برای او افشا کند، دوربین از مینا جدا شده و ما تأثیر حرف‌های برادرشوهر را روی صورت مینا نمی‌بینیم بلکه دوربین به سمت مرد غریبه پن می‌کند که سرگرم خرید آب معدنی از دکه است.

بازی‌ها، کنترل شده و تقریباً از جنس بازی‌های مدل برسونی است. مریم مقدم، بدون اغراق در نمایش احساسات و غرق شدن در سانتی مانتالیسم، تنهایی، اندوه و بغض مینا را به زیبایی به نمایش می‌گذارد. علیرضا ثانی فر نیز در نقش قاضی‌ای که گرفتار عذاب وجدان است و با بحران و کشمکش درونی سهمناکی مواجه است، بازی خیره‌کننده و تحسین برانگیزی دارد. او قطعاً از امید‌های آینده سینمای ایران است. مهم‌ترین اشکال فیلم به اعتقاد من، در اعتماد زودهنگام و بیش از حد مینا به مرد غریبه‌ای است که خود را دوست بابک (همسر مینا) معرفی می‌کند و به طرز غیرقابل باوری وارد حریم خصوصی او می‌شود. رابطه قاضی و پسرش که با او در تضاد است نیز پرداخت خوبی ندارد و همدلی تماشاگر را برنمی‌انگیزد. «قصیده گاو سفید»، در مجموع، فیلمی غیرقابل پیش‌بینی است و مدام انتظارات تماشاگر را به بازی می‌گیرد. پایان‌بندی فیلم نیز بسیار خوب و غافلگیرکننده است.

منبع: روزنامه ایران


بسپار به سمت تاریک ذهن تماشاگر

خسرو نقیبی
به سیاق فیلم پیشین بهتاش صناعی‌ها، این یکی هم دیر شروع می‌شود. بعد از یک ورودی کوبنده که فکر می‌کنی قرار است یک داستان تلاش برای جلوگیری از قصاص ببینی، داستان یک سال جلوتر می‌رود تا با زنی روبه‌رو باشیم بعد از قصاص همسر. پرده نخست هم از آن معرفی شخصیت زن می‌شود و اگر سینمای اجتماعی ایران را بشناسی خودت را آماده می‌کنی برای یک ملودرام پر اشک و آه از مصیبت‌هایی که قرار است بر سر زن بیاید، اما باز هم پیش‌داوری به اشتباه می‌رود. برگ برنده درست اینجا رو می‌شود. مثل آن فیلم قبلی که پیرمرد در ترکیب با دو جوان قصه سفری پیش‌بینی‌نشده را در شهر آغاز می‌کرد و موقعیت‌هایی تجربه نشده پیش چشم تماشاگر می‌آورد، اینجا هم باز «داستان افزوده» است که مخاطب را روی صندلی نگه می‌دارد. چیزی شبیه «مرگ و دوشیزه»؛ اما در موقعیت بالعکس. اگر آنجا مظلوم ظالم را می‌یافت و گیرش می‌انداخت و همه گذشته را دوباره ترسیم می‌کرد، اینجا ظلم‌کرده است که خودش پا پیش می‌گذارد از سر پشیمانی. با این تفاوت که بازی «مرگ و دوشیزه» در خفا پیش می‌رود. ظالم هر روز خودش را مجازات می‌کند بی‌آنکه ذره‌ای از بار گناهش کم کند. فکر می‌کند کمک می‌کند، اما گناه آنقدر سنگین است که با هیچ حلالی نمی‌شود آن را پاک کرد. اینجاست که سؤال تماشاگر دائم بزرگ‌تر می‌شود.

واکنش زن، آن دم که بفهمد، چه خواهد بود؟ هر سکانسی که می‌گذرد موقعیت هولناک‌تر می‌شود و این خطر اصلی پرده آخر است. دادن جوابی درخور به این هولناکی انباشت شده. عقوبت این رابطه شوم، که می‌توانست وقتی دیگر زیباترین چیز جهان باشد، اما سنگ‌بنایش روی خون بنا شده. خالقان این داستان آن لحظه مواجهه را درست یافته‌اند، در اجرا هم به بهترین شکل درش آورده‌اند، اما این مواجهه به نظرشان کافی نرسیده؛ پس ادامه داده‌اند. برای من، «قصیده گاو سفید» در ماشین مَرد و در تنهایی زن وقتی حقیقت را می‌شنود تمام می‌شود. گاهی وقت‌ها، اینکه پایان را ندانی، در بی‌خبری از آن تصمیم هولناک خودت تصور کنی که چه خواهد شد، خیلی درست‌تر از پایان قطعی است. این از معدود فیلم‌های این سال‌هاست که نیاز به «پایان باز» دارد، اما خالقان تصمیم گرفته‌اند به یک پایان محتوم برسند، که تکلیف همه‌چیز را روشن کنند، که چیزی را برای آن ور تخریب‌گر و ترسناک مغز تماشاگر باقی نگذارند. آن‌ها حق دارند چنین انتخابی کنند، من هم حق دارم بگویم داستانی که می‌توانست از بهترین فیلم‌های سال باشد و حتی متریال لازم هم برای آن گرفته شده، حالا در حد یک فیلم «صرفاً» خوب باقی مانده است. حیف.

منبع: روزنامه ایران


ای کاش قضاوتی در کار بود

گل‌بو فیوضی
​​​​​​​همه چیز از سردی و بی‌رحمی نور راهروهای زندان شروع می‌شود. از استیصال. از روزمره‌ای بدون مرد. از جان دادن و روز را به شب رساندن اما ماندن. از جانکاهی بی‌صدایی که زیر لبخند مات او در سالن کارخانه هر روز بی‌نفس‌ترش می‌کند. زن اما برای آن دو چشم بی‌صدای منتظر در خانه می‌دود. می‌جنگد. دوام می‌آورد. خیلی‌ها او را به نوعی ساده‌دلی متهم می‌کنند؛ او اما عاشق است. عاشق دخترکی که نمی‌شنود، اما دلتنگ پدرش می‌شود‌. لباس‌های پدرش را نگه می‌دارد‌. دوست دارد پدرش از آن سفر دور بازگردد.

«قصیده گاو سفید» هم مثل اولین فیلم سینمایی بهتاش صناعی‌ها فیلم خلوتی است. فیلم آدم‌های کم و لوکیشن‌های محدود. همه تمرکز روایت در فیلم معطوف به رابطه و فرم‌ شکل‌گیری آن است. آدم‌هایی ساده، حذف شده، معمولی که زیر نور توجه داستانی قرار است به چشم بیایند. داستان آدم‌های صناعی‌ها داستان متکثر نسل‌هاست. هر‌کسی می‌توانست این‌جا بایستد. هر کسی می‌توانست چنین سرنوشتی داشته باشد. بازی اما از آن‌جا شروع می‌شود که پای شخصیت و‌ انتخاب‌هاش وسط‌ می‌آید. سینمای خلوت و عمیقی که شاید مثل آن فیلم‌های پر بازیگر و پرصدا نباشد که مردم را در سالن سینما سر وجد بیاورد یا مثل فیلم‌های اعتقادی خون کسی را به جوش، اما بیست دقیقه که از شروع می‌گذرد، می‌بینید نرم و آهسته پایتان در نهر عمیقی خیس شده است و حالا می‌خواهید بیشتر پیش بروید.

اگر چه این یک فیلم معمایی نیست اما شما مدام دوست دارید حدس بزنید. پیش‌بینی کنید. با زن همراه می‌شوید و گاهی رهایش می‌کنید. فیلم پر از اوج و فرودهای عاطفی‌ است که در سطح هم‌ذات‌پنداری شما اثر می‌گذارد. اما بیشتر از همه اینها، شخصیت کاراکتر اصلی فیلم که مریم مقدم نقش او را ایفا کرده، درگیرکننده است. او به شکل حیرت‌آوری خودش است. زن ساده و داغداری که با رفتاری انسانی خودش را به زندگی پیوند داده است. جهان بی‌پیرایه و عاشقانه او حلقه مرکزی شکل‌گیری داستانی در مقابله با بوروکراسی عامه‌پسند حاکم است. او آرام و پیوسته به دل سخت‌ترین روزها راهی پیدا می‌کند و در تنهایی هم حتی آن وجه مورد اعتماد بودن خودش را حفظ می‌کند. تقلایی برای یک زندگی بهتر، آرام‌تر. اما همین شخصیت وقتی از داستان پنهان حضور آدمی در زندگی‌اش خبردار می‌شود چنان سختی و سنگدلی از او می‌بینیم که مدام می‌خواهیم بگوییم نه؛ او با آن همه گرمی و صمیمیت نمی‌تواند چنین کند.

بازی‌های دیگر فیلم بشدت کمک‌کننده‌اند. علیرضا ثانی‌فر مردی معتقد است که تمام راه می‌خواهد خطایی را که مرتکب شده جبران کند. پوریا رحیمی‌سام در همان چند سکانس محدود، نقش برادر شوهری را بازی می‌کند که انگار می‌خواهد سهم تمام فروخوردگی سال‌های کودکی تا امروز را، نه از برادرش، که از خانواده او بگیرد و مریم مقدم که مثل بازی‌های زیادی پیش از این، آنقدر درست می‌ایستد سر جایش، که می‌توانم حدس بزنم آدم‌ها گمان نکنند او بازی می‌کند. می‌توانم حدس بزنم برای بسیاری بازی او مثل خود «یک زن بودن» باشد. بازیگری بی‌عقده، روان و مسلط به تمام جزئیات پیدا و پنهان نقش.

اگر چه با پایان‌بندی فیلم موافق نیستم، اما داستان آن برای من، مسیر تبدیل اندوه به عشق و در پایان، به بهتی برآمده از زندگی، مثل تجربه خود خود زندگی‌ است. غمگین می‌شویم، فراموش می‌کنیم، عشق را در آغوش می‌گیریم و بالغ‌تر که شدیم، می‌فهمیم ماجراها آن‌طور که فکر می‌کردیم، نبوده است. پذیرش بهت و بازگشت به زندگی.
 
منبع: روزنامه ایران
 
ارسال نظرات