صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

همچنین از کلیشه تقبیح مهاجرت در این فیلم خبری نیست. مثل فیلم‌های مربوط به مهاجرت، که در غربت، ایرانی‌ها و خارجی‌ها ناتو شخص مهاجر را دوره می‌کنند و از هر راهی تیغش می‌زنند و او در هدفش شکست می‌خورد تا سختی‌ها و اشتباه بودن مهاجرت را نشان دهد. اما در کار کثیف ما با افرادی طرف هستیم که نه با دل خوش، که از سر اجبار به دنبال مهاجرت هستند. پس دلیلی ندارد که آن‌ها را با انواع و اقسام بلا‌ها در کشور دیگر ادب کرده تا درس عبرتی برای دیگران شوند.
تاریخ انتشار: ۱۴:۲۸ - ۲۸ تير ۱۳۹۸

فرارو- علیرضا جعفری؛ کار کثیف، جدیدترین اثر خسرو معصومی کارگردان کهنه کار سینمای ایران است. او را با رسم عاشق کشی (۱۳۸۱)، فیلم تحسین شده اش به یاد می‌آوریم و البته خرس (۱۳۹۰) که هنوز نتوانسته از محاق توقیف خارج شود. معصومی که بیش­تر آثارش را در گونه رئالیسم اجتماعی و در خطه شمال ساخته، در کار کثیف هم باز به مسائل اجتماعی در شمال کشور پرداخته است. هر چند که لوکیشن فیلم صرفن شمال است و با توجه به قصه جهان شمول آن، می‌تواند هر جای دیگر ایران باشد.

 (خطر لو رفتن) جوانی متاهل و بی کار (با بازی پدرام شریفی)، که در گذشته دانشجوی حقوق بوده و به خاطر مسائل مالی از تحصیل در دانشگاه انصراف داده، تصمیم می‌گیرد که برای امرار معاش، دست به فروش مشروب یا به اصطلاح ساقی گری دست بزند. او از ترس واکنش همسرش (با بازی الهام نامی)، این مسئله را از او پنهان می‌کند. در کنارش مانند اغلب جوان‌های تحصیل کرده بی کار ایرانی، در تلاش است که مهاجرت کند. مساله وخیمی که هنوز مسئولان کشور در پذیرفتن آن از خود مقاومت نشان می‌دهند.

جوان در جامعه کنونی ایران، به طور کل محکوم به تحمل کردن فشار‌های مختلفی است که بیشتر آن نشات گرفته از مسائل مالی است. یک جوان ایرانی اگر توانست از هفت خوان کنکور بگذرد و وارد دانشگاهی خوب شده و فارغ تحصیل شود، تازه شروع گرفتاری هایش خواهد بود. این روی خوب قضیه است. وگرنه با ثبت نام در یکی از دانشگاه‌های پولی که مثل قارچ در کشور رشد کرده اند، از ابتدای جوانی دستش در جیب خانواده می‌رود و استقلالش به خطر می‌افتد.

پس از دانش آموختگی از دانشگاه مسئله کار و درآمد مالی پیش می‌آید، و ممکن است همزمان تصمیم به ازدواج نیز گزفته شود. با شرایطی که سال‌ها است جامعه ما از لحاظ اقتصادی دارد، فردی که در دهه سوم زندگیش، بدون پشتوانه مالی خانواده یا کاری دائم که بسیار نادر است ازدواج کند، جزو آسیب پذیرترین دسته اقشار جامعه در خواهد آمد. او مجبور است که هر جور شده شکم زن و بچه اش را سیر کند، به ویژه که همسرش هم کار و درآمدی نداشته باشد. اگر همه راه‌ها به بن بست خورد چاره‌ای نمی‌ماند جز "کار کثیف". کاری که از مجرای غیرقانونی گذشته و پول آن، کثیف است.

شغلی که شخصیت ما در این فیلم مجبور به انتخابش می‌شود، شاید رقیق‌ترین شغل کثیف ممکن باشد. او صرفن ساقی مشروب است، نه تولید کننده است، نه حتا خودش می‌خورد؛ که این در مقابل سایر شغل‌های کثیف، وجه تیره کمتری دارد. در فیلم، در باره آدم‌هایی که مشروبات الکلی سفارش می‌دهند، کلیشه زدایی صورت گرفته. به جای این که یک مشت لات و قالتاق بانشد، اغلب آدم‌های مودب و جاافتاده‌ای به نظر می‌آیند. در این حد با معرفت که وقتی که مرد در حال گیر افتادن به دست پلیس است، یکی از مشتری‌ها به دادش می‌رسد و حتا پول نوشیدنی را هم که پلیس برده با او حساب می‌کند. البته برای واقع نمایی بیشتر، آدم‌های بی ادب و نزاکت هم در شمارمشتری‌ها گنجانده شده است.

قاچاق در نفسش کار کثیفی است. چون هر چیزی که از مجرای قانون فاصله بگیرد، به ناچار با مسائل فراقانونی دیگری نیز رو به رو خواهد شد؛ تقلب، پول شویی، آدم کشی، باند‌های تبه کار. با پاک کردن صورت مسئله نمی‌توان از بن چیزی را که در جامعه رواج دارد نادیده گرفت. با بسته بودن مجرای قانونی شبکه تولید، پخش و فروش نوشیدنی‌های الکلی، دلیلی بر نبودن آن در سطح جامعه نیست. اتفاقن در سطح گسترده‌ای در حال فروش و استفاده است، اما این‌ها تنها در زیر پوست شهر اتفاق می‌افتد. نتیجه اش اتلاف نیروی کار و پول فراوان است. به همراه درگیر شدن بخش اعظمی از نیروی پلیس و سیستم قضایی؛ و بهره بردن سودجویانی که برای پول حاضرند دست به هر تقلبی بزنند؛ و البته تلفات فراوان که هر چند وقت یک بار به شکل گسترده‌ای در کشور شاهدش هستیم.

 (خطر لو رفتن) مشکل از جایی آغاز می‌شود که در یکی از محموله‌های بزرگی که مرد به یک عروسی می‌برد، نوشیدنی الکی‌ای که او برده، باعث کشته شدن چند نفر و مسمویت شدید عده زیادی می‌شود. تا پلیس و خودش متوجه قضیه شوند، او از برای رفتن به سفارت آمریکا در ترکیه برای مصاحبه، از مرز ایران خارج شده و به صورت موقت از خطر دور شده است.

یکی از نکات قوت بارز فیلم، پایبند بودن به پی رنگی است که خود طرح کرده. متاسفانه بیشتر فیلم‌های ایرانی به ویژه فیلم‌های اجتماعی، علاقه دارند که تمام مشکلات ممکن را بر سر شخصیت آوار کنند و از همه طرف او را در تگنا قرار دهند. اما در کار کثیف این اتفاق نمی‌افتد. ما با فیلمی طرف هستیم که سعی می‌کند به همه شکل، میانه روی را چه در قضاوت اخلاقی و چه در روایت حفظ کند. مثلن با گم شدن بچه یا دزدیده شدن ماشین یا پولشان در ترکیه، یا از همه کلیشه‌ای تر، باردار بودن زن در اوج فشار و شکننده بودن روابط، می‌تواند گره‌هایی ایجاد کرده و وضعیت را برای شخصیت‌های ما در غربت بغرنج‌تر کند، اما معصومی در فیلمش، این کار را انجام نمی‌دهد تا شرایط از وضعیت واقع گرایی فاصله نگیرد. این مهم، کمک می‌کند که وحدت فیلم حفظ شده و از غلو‌های داستانی در فیلم‌های مشابه در این فیلم خبری نباشد.

همچنین از کلیشه تقبیح مهاجرت در این فیلم خبری نیست. مثل فیلم‌های مربوط به مهاجرت، که در غربت، ایرانی‌ها و خارجی‌ها ناتو شخص مهاجر را دوره می‌کنند و از هر راهی تیغش می‌زنند و او در هدفش شکست می‌خورد تا سختی‌ها و اشتباه بودن مهاجرت را نشان دهد. اما در کار کثیف ما با افرادی طرف هستیم که نه با دل خوش، که از سر اجبار به دنبال مهاجرت هستند. پس دلیلی ندارد که آن‌ها را با انواع و اقسام بلا‌ها در کشور دیگر ادب کرده تا درس عبرتی برای دیگران شوند.

(خطر لو رفتن)، اما فیلم از جایی ضربه می‌خورد که زن متوجه مصیبتی که در ایران اتفاق افتاده می‌شود. او اکنون همسرش را یک قاتل می‌داند. یک قاتل دروغ گو که کارش را هم از او پنهان کرده. مشکلاتشان شروع می‌شود و او حاضر نیست در ترکیه بماند و حتا با مرد به آمریکا برود. او می‌خواهد به هر قیمتی برگردد. حال مرد اگر برگردد به اتهام کاری که نکرده دستگیر خواهد شد و اگر بماند ممکن است، همسر و بچه اش را از دست بدهد.

اما واکنش زن با بازی بد بازیگرش که پاشنه آشیل فیلم نیز هست، در این موقعیت بسیار غیر منطقی است. هر جور که به قضیه نگاه شود، مرد صرفن یک پیک بوده که محموله‌ای را به مقصد رسانده، پولی گرفته و با برداشتن سهم اندک خود، بخش اصلی پول را به صاحب کار داده. پس نمی‌توان او را مقصر این اتفاق دانست. به هر حال مرد به اجبار تن به چنین شغلی داده و در اتفاقی که افتاده کاره‌ای نبوده است. پس این رفتار و از خود گسیختگی زن، به هیچ عنوان، با واقعیت ماجرا سنخیتی ندارد.

به علاوه زن جایی عنوان می‌کند که همه جوره با مرد کنار آمده. اما در واقع این طور نیست. اگر رابطه سالم زن و شوهری بین این دو حاکم بود، دلیلی نداشت که مرد شغلش را از همسرش مخفی نگه دارد. یک رابطه زمانی موفق است که هر دو طرف، هم دیگر را با واقعیت‌های جاری پذیرفته باشند. نه یک طرف لازم باشد چیزی را مخفی کند، و طرف دیگر پذیرای آن چه که هست نباشد. اگر رابطه فقدان چنین اِلِمانی باشد، خواه ناخواه جایی به بن بست خواهد رسید. حال کمی زودتر یا دیرتر. با تمام این اوصاف، چون ما در کل رابطه سالمی از این زوج دیده بودیم، واکنش زن در برابر اتفاق‌های افتاده، بر منطق استوار نبود.

این گونه است که مساله قاچاق و مهاجرت، دو مسئله بسیار مهم جامعه امروزی ایران، در این فیلم به هم پیوند خورده تا جهان معنایی خود را بسازد. زنگ خطر سال‌ها است که به صدا درآمده است، اما هنوز بخش رسمی کشور، نپذیرفته است که مصرف مشروبات الکلی و یا مهاجرت افراد، صرفن توسط افراد خاص محدودی صورت نمی‌گیرد و باید برای آن چاره‌ای اندیشید.

اما چیزی که فیلم و هر آن چه طی حدود نود دقیقه پرداخته بود را نابود می‌کند، سکانس به غایت عجیب (اگر نگوییم مضحک) پایانی است. این سکانس نشان می‌دهد که معصومی علاقه زیادی داشته که مخاطب را با پایانی تراژیک شوکه کند.

(خطر لو رفتن) چگونه ممکن است خودرو در آن شیب کم چنین سرعتی بگیرد، زن موفق نشود ترمز دستی را بکشد، خودرو در آب بیفتد، کامل به زیر آب رود، حتا رد لاستیک‌ها هم روی گل نماند و آب مرداب هم صاف شود، آن وقت مرد بیاید و فکر کند که زن و بچه اش ترکش کرده اند؟ اگر مفهومی ذهنی و کنایی در ذهن کارگردان بود و خیلی به دنبال رابطه منطقی در این سکانس نبود، می‌توانست پایانی با سنخیت بیشتری را برای فیلمش برگزیند تا تمام تلاش‌های خود و گروهش را با این پایان، این گونه هدر ندهد.

در مجموع کار کثیف، فیلمی کم هزینه و تقریبن خانوادگی است با بازیگر‌های ارزان قیمت که ما را به یاد فیلم‌های شخصی علیرضا داودنژاد می‌اندازد. فیلمی است که با وجود کمبودها، پرداخت سینمایی دارد و روابط علت و معلولی باورپذیری درش حکم فرما است. کار کثیف با تمام عیب هایش، یک سر و گردن از فیلم‌های پوچ و پر هزینه و پر طمطراقی مثل "ما همه با هم هستیم" و "زهرمار" که شعور مخاطب را به سخره می‌گیرند، بالاتر است، اما در این معضل اکران و با نداشتن ستاره‌های رنگ و وارنگ، تعداد سالن و سانس‌های بسیار کمی به آن تعلق گرفته و به طبع کمتر دیده شده است. امیدوارم که فیلم‌هایی از این قبیل، در خیل فیلم‌های بی ارزش فرصت بیشتری برای دیده شدن داشته باشند.

ارسال نظرات