صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۴۰۲۴۷۵
شایان ذکر است این پرونده که به خاطر مسائل اجتماعی و اعتماد مردم به برخی از سازمان های عمومی از اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار بود، توسط قاضی با تجربه دادگاه کیفری ۲ مورد رسیدگی قرار گرفت و متهم روانه زندان شد.
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۴ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۸

روزنامه خراسان نوشت: دختر ۱۷ ساله ای که همزمان با شکایت پدرو مادرش از مربی آموزشی به مقر انتظامی منتقل شده بود تا در شعبه ۱۱۸ دادگاه کیفری ۲ به سوالات قاضی پاسخ بدهد، درباره سرگذشت خود و چگونگی ماجرای ارتباط غیرمتعارف با مربی ۴۶ ساله اش توضیح داد.

وی گفت: پدرم فروشگاه لوازم کودکان داشت اما همواره با مادرم درگیر بودند به طوری که هیچ تفاهمی با هم نداشتند و هر بار پس از مشاجره لفظی، مادرم داروهای اعصاب و روان مصرف می کرد زیرا پدرم تجدیدفراش کرده بود و بیشتر اوقاتش رادر منزل همسر دیگرش سپری می کرد.

در این میان من که تک فرزند خانواده بودم دوران کودکی خوبی داشتم و بیشتر با پسرهای محله بازی می کردم. هر بار که پدر و مادرم به خاطر موضوعی کارشان به مشاجره و درگیری می کشید هر دو نفر آن‌ها منزل را ترک می کردند و من به ناچار نزد مادر بزرگ پیرم می رفتم اما او هیچ وقت شرایط مرا درک نمی کرد.

کمی بزرگ تر که شدم اوقات تنهایی ام را با خواندن کتاب یا گوش دادن به موسیقی پر می کردم. تا این که حدود یک سال قبل مرد ۴۶ ساله ای مربی آموزشی من و دوستانم شد.

آن روزها به خاطر شیطنت های دوران نوجوانی سعی می کردیم او را دست بیندازیم یا با سوال های مختلف به چالش بکشیم ولی او همواره با آرامش و اطلاعات علمی زیادش من و دوستانم را غافلگیر می کرد. از سوی دیگر من به مطالعه کتاب علاقه مند بودم و سوالات زیادی از مربی می پرسیدم.

همین موضوع به آشنایی بیشتر من و او منجر شد به طوری که کتاب هایی را برای مطالعه در اختیارم قرار می داد. کم‌کم ارتباط تلفنی بین ما برقرار شد و این احساس را پیدا کردم که مرد رویاهایم را یافته ام. خیلی زود این ارتباط عاطفی به دیدارهای حضوری و خارج از عرف کشید و من به زندگی خصوصی او راه یافتم و متوجه شدم رابطه صمیمانه ای با همسرش ندارد.

این درحالی بود که ارتباط عاطفی بین ما هر روز بیشتر می شد تا این که آبان سال گذشته مادرم با بررسی تلفن همراهم همه ماجرا را فهمید. از آن روز به بعد شرایط زندگی در منزل ما به گونه ای دیگر رقم خورد و همه شیرینی های زندگی به تلخی گرایید.

مادرم گوشی را از من گرفت و به شدت زیر نظر قرار گرفتم و در واقع در منزل خودمان زندانی بودم ولی من از هر فرصتی و به هر بهانه ای برای ارتباط با «الف – ن» استفاده می کردم و با تلفن منزل با او در ارتباط بودم تا این که مربی ام برای پس گرفتن کتابی که دست من امانت بود به در منزل مان آمد و بایکدیگر مشغول گفت وگو شدیم. در همین هنگام بود که فهمیدم پدر و مادرم در حال بازگشت به منزل هستند و فاصله زیادی با ما ندارند.

بلافاصله از «الف- ن» خواستم که داخل خانه و زیر تخت خوابم پنهان شود اما متاسفانه پدر و مادرم متوجه موضوع شدند و او را کتک زنان از زیر تخت بیرون کشیدند و تحویل ماموران کلانتری دادند.

شایان ذکر است این پرونده که به خاطر مسائل اجتماعی و اعتماد مردم به برخی از سازمان های عمومی از اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار بود، توسط قاضی با تجربه دادگاه کیفری ۲ مورد رسیدگی قرار گرفت و متهم روانه زندان شد.

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
ناشناس
۱۴:۳۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
برای پس دادن کتاب به خانه آمده بود؟!!
ناشناس
۱۴:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
باز هم خوبه فقط یارو را زدن و تحویل پلیس دادنش، چقدر تابلو تو اتاق خواب کتاب میخوندن
ناشناس
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
مربی آموزشی؟؟
چرا درست نمی گین چکار بوده
آرش كريمي
۱۳:۵۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
پيش مياد ديگه ،‌ شايد براي شما هم پيش بياد ، لطفا به اطرافيانتون تو خونه بيشتر اهميت بدين
ناشناس
۱۳:۳۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
چقد عاشق کتاب بوده این دختر خان زبونم بند اومد از شوق ..خخخخخخخ
ناشناس
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
مگه کتابو تو اتاق خواب پس میدن؟ دم در نمیشه؟
ناشناس
۱۳:۱۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
لباس تنش بوده یا لخت داشته کتاب میخونده؟!
ناشناس
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
برای گرفتن کتاب زیر تختخواب رفته بوده؟
ناشناس
۱۱:۵۶ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
دقیقاً مربی چی بودن ایشون؟ خانه از پای بست ویرانست
ناشناس
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
با عرض پوزش، دختره علي رغم خواندن كتاب هاي زياد، ناقص العقله و مربي هم با وجود اطلاعات علمي زياد به آدم گستاخ و احمقه.
ناشناس
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
بدبخت مرده
ناشناس
۱۱:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
پدرم زن دوم داشت و بهمین دلیل با مادرم درگیر بود! الگوی پدرش الگوی خوبی بوده؟
ناشناس
۱۰:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
برای پس دادن کتاب!!!!!!
ناشناس
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
ما هم باور کردیم
راستی اسم کتاب چی بود؟
فسقلی
۱۰:۱۷ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۵
یه بنده خدایی برای اینکه بچه هاش در عدم حضور وی تلویزیون نگاه نکنند کنترل تلویزیون را با خودش به سر کار می برد غافل از اینکه بدون وجود کنترل هم می توان تلویزیون رو روشن کردو ............