صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

ما پلیسی را می‌بینیم که با اغلب پلیس‌هایی که قبلن در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی دیدم، لااقل در این سال‌های اخیر متفاوت است (فقط پلیس خاکستری و خشن و پلیس ناپاک "گناهکاران" فرامرز قریبیان در این بین مستثنا است). صمد به عنوان فرمانده پلیس هر تلاشی برای رسیدن به هدفش می‌کند. از بد دهنی و کتک زدن مجرمان تا تهدید‌های پر و خالی.
تاریخ انتشار: ۱۴:۵۸ - ۱۶ فروردين ۱۳۹۸

فرارو- علیرضا جعفری؛ متری شیش و نیم دومین ساخته سعید روستایی پس از ابد و یک روز است. روستایی با ابد و یک روز توانست جوایز جشنواره فیلم فجر را درو کند و نوید استعدادی جدید در سینمای ایران را بدهد. همیشه فیلم دوم برای فیلم اولی‌های موفق کار بسیار سخت تری است و همه منتظرند ببینند که آیا فیلم اول جرقه‌ای اتفاقی بوده یا نه. ولی روستایی توانست این خان دوم را به سلامت عبور کند.

روستایی نشان داده که استعداد زیادی در نوشتن فیلمنامه‌های محکم و پرکشش دارد که او را در سینمایی که فقر فیلمنامه در آن بیداد می‌کند، متمایز کرده. اکنون با شرایط تولید و سرمایه‌ای بزرگتر نسبت به فیلم قبلیش، اثر جدیدی را به روی پرده آورده است.

اگر روستایی در ابد و یک روز یک خانواده و محیط محدود اطراف آن را جامعه هدف خود قرار داد، در متری شیش و نیم جامعه هدف خود را گسترش داد تا به دنیای تقابل پلیس و خلافکار‌ها (در این جا سوداگران مواد مخدر) برسد. این مسئله از این جهت حائز اهمیت است که روستایی با جاه طلبی بیش¬تری به سراغ فیلم جدید و سوژه اش رفته و خود را در چارچوب تنگ فیلم‌های تک لوکیشن محدود نکرده. هر چند نباید از اراده سرمایه گذار فیلم (محمدصادق رنجکشان؛ مدیر مجموعه دلتابان) با تزریق بودجه ۷ میلیاردی برای محقق شدن این امر گذشت.

متری شیش و نیم با تعقیب یک گروه پلیس به دنبال فروشندگان مواد مخدر و سکانی کوبنده آغاز می¬ شود که مخاطب را به درون قصه پرتاب می‌کند. حال ما با پلیسی (صمد با بازی پیمان معادی) طرفیم که در پی سردسته تولید و پخش کنندگان شیشه (ناصر پاکزاد با بازی نوید محمدزاده) است.

ما پلیسی را می‌بینیم که با اغلب پلیس‌هایی که قبلن در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی دیدم، لااقل در این سال‌های اخیر متفاوت است (فقط پلیس خاکستری و خشن و پلیس ناپاک "گناهکاران" فرامرز قریبیان در این بین مستثنا است). صمد به عنوان فرمانده پلیس هر تلاشی برای رسیدن به هدفش می‌کند. از بد دهنی و کتک زدن مجرمان تا تهدید‌های پر و خالی.

از آن طرف خلاف کار هم نقطه مقابل پلیس است. تطمیع می‌کند، تهدید می‌کند، کتک می‌زند و حتا دادگاه را هم می‌خرد، ولی قاضیِ فاسد الآن برکنار شده و دیگر نمی‌تواند در پرونده دست ببرد. یعنی این که هر دو قطب مثبت و منفی برای رسیدن به هدفشان با شیوه‌ای تقریبن یکسان عمل می‌کنند. هر چند که نیتشان صد و هشتاد درجه با هم متفاوت است.

صمد –فرمانده گروه پلیس- یورش همه جانبه‌ای را برای به دام انداختن ناصر پاکزاد آغاز می‌کند. از بازداشت فله‌ای معتادان کارتن خواب و خرده فروش ها، تا فروشندگان درشت تر. از طریق آن‌ها پله پله پیش می‌رویم تا به پاکزاد نزدیک شویم. گام آخر هم از طریق نامزد سابق پاکزاد برمی داریم و پاکزاد می‌رسیم. تقریبن بدون مشکل خاصی. همه با تهدید و ارعاب سریع مقر می‌آیند. سوال این است که وقتی گره خاصی برای رسیدن به پاکزاد وجود ندارد، چرا پلیس این کار را زودتر انجام نداده؟ چرا در ابتدای فیلم عنوان می‌شود که مدت زیادی است که آن‌ها به دنبال پاکزاد هستند؟ در ابتدا به شکلی از پاکزاد صحبت به میان می‌آید که مخاطب او را موجودی دست نیافتنی و شبه اثیری می‌پندارد، ولی در واقع او بسیار سهل وصول‌تر از آن چه گفته شد، است.

ولی مشکل فیلم از جایی پررنگ می‌شود که عملن قصه با دستگیری ناصر پاکزاد متوقف می‌شود. کنش‌های پس از دستگیری از منطق داستانی قابل توجهی برخوردار نیستند. پاکزاد از نقش یک قهرمان منفی مقتدر به یک ضد قهرمان منفی بدل می‌شود. منفعل، بی قدرت، پرخاشگر که فقط دست به دامان این و آن و تلفن زدن و تهدید‌های پوشالی است. وقتی که از خریدن پلیس ناامید می‌شود، شریکش را با توجیهی باور ناپذیر لو می‌دهد (چون به بچه حساس است و رضا ژاپنی بچه یکی از پلیس‌ها را کشته). سپس از طریق وکیلش اقدام می‌کند. هنگامی که از رهایی قطع امید می‌کند، به حفظ اموال خانواده اش تنزل پیدا می‌کند. این جا هم منطق فیلم می‌لنگد. خواهر زاده هایش با قطع کمک‌های دایی مجبور به بازگشت از کانادا هستند. یعنی پس از چند سال زندگی در کانادا آن‌ها نتوانسته اند منبع مالی هر چند اندکی برای ادامه زندگی در آنجا بیابند که حالا مجبور به بازگشت هستند؟ در آخر نیز بالای دار می‌رود، در حالی که صمد نظاره گر اعدام او و سایر مجرمان مواد مخدر است.

در حالی که می‌توانست نبرد این دو بسیار جدی‌تر و سهمگین‌تر باشد، حتا اگر ناصر در بازداشت باشد. ولی ما با قهرمان منفی پوشالی‌ای طرفیم که به شکل غیر منطقی ای، نامزد قبلیش مخفی گاه او را بلد است و از قضا همان موقع که پلیس سر می‌رسد، شش کیلو شیشه در خانه اش جاساز است!

چرا متری شیش و نیم نمی‌تواند به عمق راه پیدا کند؟ چون لایه‌های درگیری را به سطحی‌ترین حالت درمی آورد. هدف هر قطب که برایش این همه به آب و آتش می‌زنند، از جایی به بعد کلان‌تر از این فقر و فلاکت و مشکلات اجتماعی است. در حالی که در این جا توجیه خلافکاری پاکزاد – با بازی تکراری نوید محمدزاده که تصمیمش بر دور ماندن موقت از سینما اگر پا برجا باشد، به راستی که تصمیم درستی است- و امثال آن، فقط فقر و شرایط خانوادگی آن‌ها می‌شود. یعنی دم دستی‌ترین حالت آن که می‌توان در سریال‌های تلویزیونی هم از این دست توجیه‌ها را مشاهده کرد.

برای کسی که مدت‌ها است که از این مرجله عبور کرده و حالا به سازنده و فروشنده کلی مواد مخدر تبدیل شده، هدف و نیتش ورای این چیز‌ها است. از جایی به بعد کارش – خلافش- تبدیل به رسالتش می‌شود که با چنگ و دندان برای آن می‌جنگد. همان طور که رسالت پلیس از جایی به بعد مقابله با مفهوم شر و خلاف می‌شود، نه صرفن دستگیری چند مواد فروش که اگر یکیشان را بگیری، بعدی‌ها مثل قارچ جایشان را پر می‌کنند. اما متاسفانه متری شیش و نیم در لایه‌ی رویی فقر و فلاکت و توجیه خلافکاری مانده است.

این تفکر بیشتر از آن جا سرچشمه می‌گیرد که کل بدی‌ها و پلیدی‌های این دنیا را نتیجه عوامل محیطی می‌پندارند و برای سرشت و اختیار انسان سهم غالبی قائل نیستند. ولی همان گونه که در پرتقال کوکی (استنلی کوبریک، ۱۹۷۴) می‌توان مشاهده کرد که پلیدی می‌تواند از درون فرد هم بیاید؛ بدون دخالت بیرونی. شاید اگر ناصر پاکزاد مخلوطی از این دو نگرش می‌بود، ارزش فیلم و بار معنایی آن دو چندان می‌شد.

روستایی با هوشمندی کاشتی را در سکانس ابتدایی فیلم انجام داد و یک خط فرعی داستانی را به وجود آورد. یک درگیری درون گروهی علاوه بر جدال با فروشندگان مواد، یقه پلیس‌ها را گرفته و انگار بر سر پست ریاست، آن‌ها را به جان هم انداخته است. مشکلی در پیش داستان برای صمد پیش آمده و حال برای جلوگیری از تکرار این اتفاق، حاضر است دوست و همکارش را قربانی کند. اما او برای رهایی خودش از تهمت ناصر پاکزاد، سر و ته قضیه را هم می‌آورد تا همکارش رها شود، ولی همکار، بر علیه اش شهادت می‌دهد و صمد گیر می‌افتد. در نهایت با یک تلفن و بازدید دوربین مدار بسته از مهلکه جان به در می‌برد. این کاشت که می‌توانست با پرداختی حساب شده تبدیل به خط فرعی قابل اعتنایی شود که پایاپای با نبرد با ناصر پاکزاد، قصه را پیش ببرد و آن را فربه‌تر و جذاب‌تر و بعد تازه‌ای به روایت و شخصیت‌ها اضافه کند، ولی روستایی با سرهم آوردن آن در یک سکانس، مهلتی برای باز کردن بیشتر ابعاد این مسئله مهم نمی‌دهد و بخشی از شخصیت‌ها عقیم می‌مانند.

اما باید از ریتم بسیار خوب و کارگردانی قابل قبول روستایی سخن به میان آورد. روستایی نشان داده که نبض مخاطب را بلد است و می‌تواند بیننده‌ها را با سلیقه‌های متفاوت جذب کند. فروش بالای فیلم در میان انبوه آثار کمدی شکست خورده در گیشه، خود گواه این مطلب است. مخاطب با شخصیت‌های لوده و تصمیم‌ها و موقعیت‌های آبکی رو به رو نیست و می‌تواند در مدت زمان تماشای فیلم، به اثری جدی با پرداختی جدی رو به رو شود.

از طرف دیگر ریسک تجربه در ژانر پلیسی در سینمای یکنواخت و شبیه به هم ایران، کار بزرگی است که روستایی آن را به جان خریده و با تمام کم و کاستی ها، آن را با موفقیتی نسبی پشت سر گذاشته. از این جهت او سزاوار تحسین است.

در مجموع متری شیش و نیم نسبت به اثر اول کارگردان –ابد و یک روز- گام رو به جلویی محسوب می‌شود. هر چند که ابد و یک روز چفت و بست و منطق داستانی و روایی محکم تری نسبت به متری شیش و نیم دارد، اما متری... به لحاظ فضاسازی و تاویل پذیری اثر درخورتری است؛ که در نهایت نوید این را می‌دهد که روستایی جسارتش را در آثار بعدی ادامه داده و خود را برای راه یابی به سینمای بین مللی آماده کند.

ارسال نظرات