صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۵۱۱۸۶
خانواده موسوی چهارسال پیش و پس از مهاجرت از تهران به فومن راهی برای کمک به نیازمندان ایجاد کرده اند.
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۲ - ۱۳ اسفند ۱۳۹۶

محمد موسوی و همسرش فروشگاه خیریه ای به نام «شبکه پل» در فومن ایجاد کرده و در آن به نیازمندان روستاهای اطراف، پوشاک رایگان می دهند درحال‌حاضر دو گروه با پل همکاری می‌کنند؛ یک دسته خیّر و یک دسته هم مددجو

به گزارش شهروند، چهار سال پس از تصمیمی که خانواده‌شان را از منطقه قلهک تهران به شهر کوچکی در استان گیلان کشاندند، یک‌بار دیگر روزهای رفته را مرور می‌کنند و با سرخوشی از آینده می‌گویند؛ «محمد موسوی» و «الهه رضایی» برنامه دقیقی برای مهاجرت از تهران داشتند و حالا دیگر در فومن خود را غریب نمی‌بینند، با مردم بومی انس و الفت دارند و ٦ ماهی هم است که خانواده «احمد موسوی» را کنار خود می‌بینند.

زندگی محمد، خانواده برادرش احمد را هم ترغیب کرده که با افق‌های روشنی در ذهن رهسپار روستای «خداشهرِ رودپیش» شوند. محمد موسوی از این مهاجرت دست‌کم دو اندوخته دارد و این مهاجرت به او امکان تحقق دو آرزوی دیرینه‌اش را داده است؛ یافتن روشی که لباس‌های نو ولی انبار‌شده را محترمانه در اختیار نیازمندان قرار دهد و دیگری هم کار با چوب و ساخت خانه‌ای چوبی که هر کدام حکایت مفصلی دارند.

کار و درآمد پس از مهاجرت
تعدادی زیادی از ساکنان تهران از علاقه خود به مهاجرت از این شهر می‌گویند اما یکی از عواملي که امکان این مهاجرت را از آنها می‌گیرد، شغل و کار است؛ موضوعی که دغدغه موسوی هم بود. محمد موسوی در روز جشن تولد برادرزاده‌اش به پاکت کادوی روی داشبورد خودرويش اشاره می‌کند؛ پاکتی که دخترش از یک کاغذ ساخته و روی‌ آن را نقاشی کرده و هدیه‌ای را داخل آن قرار داده تا به پسرعمویش هدیه بدهد.

او می‌گوید این کادو یکی از تفاوت‌های کوچک زندگی در تهران و فومن است و درباره کار و منبع درآمدش ادامه می‌دهد: «رشته من ict است؛ خدمات سوييچ‌های مخابراتی و شبکه‌های کامپیوتری. با برادرم کار می‌کردیم و در خیابان جمهوری یک دفتر داشتیم که الان آن را جمع کردیم و به صورت دورکاری و با بستر اینترنت کار می‌کنیم. الان من از این‌جا کارم را انجام می‌دهد.» او اما توضیح می‌دهد که رقم قابل ‌توجهی از درآمدش کاهش پیدا کرده ولی به همین اندازه هزینه‌های زندگی هم کاهش یافته است. آنها مدام از وظایف خود در این منطقه سخن می‌گویند: «ما معمولا میهمانان خوبی برای میزبانان نیستیم و ساختار این منطقه را حفظ نمی‌کنیم. ما این‌جا به میهمانی آمدیم و باید به آداب‌ و رسوم و ساختار این منطقه احترام بگذاریم. بهره‌ای که یک مهاجر می‌تواند این‌جا داشته باشد، ایجاد رونق اقتصادی با حفظ فرهنگ، جایگاه و منزلت این منطقه است. درباره این موارد بسیار فکر کردیم و همچنان درگیر آن هستیم.»

حالا و پس از گذر چهار سال، خانواده موسوی به همراه سه فرزندشان، روزهای رفته را نگاهی دوباره می‌اندازند: دلتنگی برای خانواده و فامیل همچنان وجود دارد، کمبود امکانات هست ولی تلاش آنها برای بهبود شرایط این مشکل را هم قابل ‌تحمل کرده و مهمتر از همه جمله محمد است که با تأیید بقیه هم همراه می‌شود: «اینجا سرعت زندگی با سرعت پیشرفت عمر همزمان است. ما آدم‌ها یک سرعتی برای زندگی داریم و به ما یاد دادند که ۸ ساعت کار کنیم ولی در تهران عملا چنین امکانی وجود نداشت. دختر دوم من که متولد شد عملا درجریان رشد‌ش نبودم و نفهمیدم کی متولد و کی بزرگ شد. کار این زمان را از من گرفته بود. یک موقع می‌دیدی ۱۸ ساعت در روز کار می‌کردیم یا اگر در خانه بودم هم تمرکز روی کارم بود در حالی ‌که این‌جا همه چیز برعکس است.»

جدولی برای تعیین مقصد مهاجرت
آن‌طور که موسوی و همسرش می‌گویند آنها از مدت‌ها پیش عزم خود را برای مهاجرت جزم کرده بودند اما تجربه شکست تعدادی از دوستان و آشنایان، آنها را محتاط کرده بود تا با برنامه دقیق‌تری نیت خود را عملی کنند. مطالعات آغاز شد و آنها به جدولی رسیدند که با معیارهایی دقیق و براساس امتیاز‌بندی، مقاصد مهاجرت را رتبه‌بندی می‌کرد. زنجان، قزوین، مازندران، خراسان‌ رضوی و گیلان گزینه‌های اصلی بودند اما این پایان ماجرای مهاجرت نبود.

در آن سال‌ها، سه خانواده از فامیل و دوستان خانواده موسوی که مهاجرت کرده بودند، بعد از حدود سه چهار ماه برگشتند که این شکست‌ها درباره تصمیم هیجانی به آنها هشدار می‌داد. موسوی می‌گوید: «افراد از زندگی در تهران خسته می‌شوند و به صورت هیجانی مهاجرت می‌کنند ولی این نوع مهاجرت ممکن است نه‌تنها کمکی نکند، بلکه مي‌تواند حالت افتادن از چاله به چاه باشد.» خانواده موسوی بر اساس این جدول به شهرها با امتیاز بالا سفر می‌کردند و با زندگی در چادر ارتباط جدی‌تری با شهر می‌گرفتند که درنهایت انتخاب نهایی به نام «فومن» کلید خورد؛ شهری که برایشان غربت کامل بود و هیچ آشنایی در آن نداشتند اما پس از چهار ‌سال زندگی در این شهر ۴۰‌هزار نفری حالا دیگر حتی احساس غریبی را هم فراموش کردند.

لذت کار با چوب؛ یا چگونه یک ویلای چوبی را سه ماهه بسازیم؟
محمد موسوی و الهه رضایی به همراه فرزندانشان ساکن فومن شدند اما قرارداد خانه اول‌شان ٦ ماهه بود؛ چرا که امکان داشت انتظار از مهاجرت با تجربه واقعی متفاوت باشد و مجبور به بازگشت شوند اما این اتفاق هیچ‌گاه رخ نداد و آنها حالا دیگر وطن و شهر خود را نه زادگاه‌شان در قلهکِ تهران که فومن می‌دانند.

محمد می‌گوید روزهای اول چه به لحاظ مادی و چه معنوی شرایط مناسبی برای ما ایجاد شد و همچنان این وضع ادامه دارد؛ هر چند سختی‌های این مهاجرت و وظایفش درباره طبیعت شمال و میزبان را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کند. حالا دیگر این خانواده با زیر و بم محل جدید زندگی خود انس گرفتند و نوبت به یکی از آرزوهای قدیمی می‌رسد که موسوی درباره آن می‌گوید: «از بچگی آرزو داشتم و فکر کنم بسیاری از مردم هم به این موضوع علاقه دارند و آن ارتباط برقرارکردن با چوب بود. وقتی این‌جا آمدیم، با حیرت می‌دیدم که مردم این‌جا چقدر راحت، سریع و زیبا با چوب برای خود وسیله می‌سازند و در زندگی از آنها استفاده می‌کنند. این برای من بسیار جذابیت داشت؛ رفتیم سمت قلعه‌رودخان و زمینی را با نیت ویلا ساختن خریدم و یک ویلای کاملا چوبی ساختیم» اما ساخت خانه‌ای کاملا چوبی هم ماجرایی دارد؛ موسوی ابتدا با استخدام چندین نفر تلاش کرد کار را پیش ببرد و در همان روزهای اول به این نتیجه رسید که کار آن‌طور که می‌خواهد پیش نمی‌رود و از طرفی خودش زمان و علاقه لازم را برای این کار دارد؛ هر چند که مسیر سختی پیش‌ رو است: «گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید/ هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور.

یک اره سه‌کاره خریدم و در اوقات فراغت خودم شروع به ساخت این خانه کردم و در سه ماه آن را ساختم؛ خانه‌ای که کاملا چوبی است.» خانه دست‌ساخت خانواده موسوی، مناسب با طبیعت و معماری شمال ساخته شده و با ویلاهایی که در این سال‌ها تبدیل به ساخت‌وساز رایج در روستاهای این منطقه شده، متفاوت است. این خانه حالا در شب‌های مختلف، افراد متفاوتی را به ‌خود می‌بیند؛ دوستان و آشنایانی که برای سیاحت به شمال می‌روند. موسوی می‌گوید این ایده شاید روزی تبدیل به منبع درآمد آنها و ایجاد اشتغال در آن منطقه شود.

پلی برای انتقال مهربانی‌ها
آنچه مهاجرت خانواده موسوی را متفاوت می‌کند نحوه زندگی و فعالیت آنها در فومن است؛ «محمد» و «الهه» مدام تأکید می‌کنند که از روز اول نیت و تلاش‌شان این بوده که مصرف‌کننده صرف این طبیعت و زیبایی‌های شمال نباشند و در حد توان خود کاری انجام دهند. شاید «شبکه پل» از دل چنین دغدغه‌ای به مرحله عمل رسید اما شبکه پل چیست و چه می‌کند؟ در توضیح کانال تلگرامی آن آمده كه «پلي است برای انتقال چیزهای باارزشی که دیگر لازم‌ ندارید؛ به کسانی که به آنها نیاز دارند...و پلی است برای انتقال هر نوع مهربانی دیگرتان؛ به کسانی که چشم‌به‌راه این مهربانی هستند.»

زمانی که بحث به این کار می‌رسد، محمد درباره پل و روندی که طی کرد، می‌گوید: «اینجا به آرزوهایمان ‌رسیدیم؛ من یادم می‌آید از اوایل ازدواج آرزو داشتم که از چیزهایی که بلااستفاده و مازاد در زندگی همه‌مان هستند به نفع کسانی که به آنها نیاز دارند، بهره ببریم. این در دین ما هست ولی شاید درست به آن توجه نکردیم. این‌جا الان ما نه‌تنها غربت نداریم بلکه به این آرزوی‌مان هم رسیدیم.» ماجرا از آن‌جا آغاز شد که محمد و الهه هر بار که از تهران به سمت فومن می‌رفتند وسایلی مازاد خانواده و آشنایان خود را در اختیار نیازمندانی که می‌شناختند، قرار می‌دادند.

آنها از همان روز اول دغدغه داشتند که کرامت این نیازمندان حفظ شود به همین دلیل فقط وسایل باارزش را قبول می‌کردند، آنها لباس‌ها را می‌گرفتند و در مرحله اول می‌شستند و بعد اتو می‌کردند و درنهایت هم در بسته‌بندی مناسب در اختیار همسایه‌هاي نیازمند قرار می‌دادند. این ایده روز‌به‌روز گسترده‌تر شد و حالا تبدیل به فروشگاهی به‌نام «شبکه پل» در فومن شده که به شیوه کاملا متفاوت کار خود را از حدود ۸ ماه پیش آغاز کرده است.

دغدغه حفظ کرامت انسانی نیازمندان
«اوایل که ما ساکن فومن شدیم، فامیل‌ها و آشنایان یک‌سری لباس و وسایل مازاد خود را به ما می‌دادند که به دست نیازمندان برسانیم. هر بار از تهران می‌آمدیم ماشین ما بیشتر پر می‌شد؛ یک کیسه، دو کيسه، سه کیسه، ده کیسه و حالا تبدیل به یک سیستم نظام‌مند شده است»؛ این جملات را محمد موسوی می‌گوید. ماجرا به این شکل پیش می‌رود و روز‌به‌روز بر تعداد کسانی که می‌خواستند به‌واسطه خانواده موسوی، وسایل و لباس‌های خود را در اختیار نیازمندان قرار دهند، اضافه شد تا جایی که رفته‌رفته ایده پل شکل گرفت.

با شروع پیگیری‌های آنها، کمیته امداد از خانواده موسوی خواست که «شما بیایید پول بدهید و کمک‌های خود را در اختیار ما قرار دهید» اما آنها برنامه و رویکرد دیگری داشتند و کارها به‌گونه‌ای پیش رفت که در روز افتتاح پل، رئیس کمیته امداد هم به تمجید از کار آنها پرداخت. «پل» حالا تبدیل به فروشگاهی شده که برای جلوگیری از اسراف، لباس‌های کمتر استفاده‌شده را می‌گیرد و پس از شست‌‌و‌شو و بسته‌بندی، برای هرکدام از آنها قیمتی را مشخص می‌کند و در فروشگاه قرار می‌دهد.

مددجویان که از این وسایل هم استفاده می‌کنند یک کارت اعتباری دارند که می‌توانند با آن کارت اعتباری در فروشگاه لباس‌های مختلف را بپوشند و انتخاب مناسب خود را داشته باشند. در این راه اما افراد و گروه‌های دیگری هم خانواده موسوی را همیاری می‌کنند مانند یک خشکشویی در تهران که کار شست‌و‌شو و اتوکردن این لباس‌ها را به‌ طور مجانی برعهده گرفته و همین چند ماه پیش ۵ هزاردست لباس را شسته و اتو کرده است. در حال ‌حاضر دو گروه با پل همکاری می‌کنند: «یک دسته خیّر و یک دسته هم مددجو.

در قسمت فروشگاه خانم‌های مددجو با ما کار می‌کنند که ما به آنها آموزش کار با کامپیوتر و... را دادیم که الان در این کار از لحاظ سخت‌افزاری و نرم‌افزاری متخصص شدند. در قسمت انبار هم افرادی به میل خود با ما همکاری می‌کنند.»

علاوه‌براین، روزهای کاری این فروشگاه به گونه‌ای تنظیم شده که همزمان با روزهای کار بازار روز فومن است تا افرادی که از روستاهای مختلف برای خرید به شهر می‌آیند، بتوانند خرید خود در این فروشگاه‌ را هم انجام دهند. «پل» کارهای دیگری هم انجام می‌دهد؛ کتاب در اختیار افراد قرار می‌دهد و بر اساس نظر متخصصان برای این کتاب‌های گروه‌های سنی مختلف تعریف می‌کند، افراد با مطالعه این کتاب‌ها شارژ مضاعف دریافت می‌کنند و حالا حفظ شأن و کرامت افراد به جایی رسیده که مددجویان مشترک بین پل و کمیته امداد، به واسطه نوع برخورد پل، مطالبه‌های دیگری از کمیته امداد دارند و الان شکل مطالبه‌ها تغییر کرده است.

کار که با نیت مقابله با اسراف شروع شد در تمام مراحل این موضوع را مد نظر دارد که محمد در این‌باره می‌گوید: «یک‌سری از لباس‌ها دورریز است و کیفیت مناسب را ندارند. این‌جا چند مرکز بهزیستی است که از سالمندان یا افراد کم‌توان نگهداری می‌کنند و قبلا گفته بودند که هزینه این مراکز اجازه تأمین پوشک را نمی‌دهد و ما این لباس‌ها را در اختیار مراکز قرار می‌دهیم.» آنها طرحی هم به‌ نام «یاران صمیمی پل» نوشتند که افراد بر اساس علاقه خود به نیت ۱۴ معصوم، ماهانه ۱۴‌هزار تومان به هزینه‌های جاری پل کمک می‌کنند. در تمام مراحل پل اما الهه موسوی نقش تأثیرگذاری داشت و در بسیاری روزها هم مدیریت فروشگاه برعهده او است.

ارسال نظرات