صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۳۴۳۲۹۴
از دو قطبی احمدی‌نژادگرایی_سلطنت طلبی در شهر‌های کوچک بترسیم
تاریخ انتشار: ۰۰:۲۸ - ۱۶ دی ۱۳۹۶

محمد زمانی؛ مهمترین ویژگی این دور اعتراضات این بود که محل وقوع آن‌ها عموما شهرستان‌هایی به غیر از کلانشهر‌ها بود و همین طور در همان شهرستان‌ها هم از لحاظ سنی فراگیر نبوده بلکه معترضین عموما جوانان زیر ۲۵ سال بودند یعنی کسانی که طبعا دوره پیش از انقلاب را ندیده اند و بریده از تاریخ و پیوسته به یک فانتزی شعار‌های سلطنت‌‏دوستانه سر دادند. به نظر می‌رسد طبقه متوسط و متوسط به بالا که عمدتاً در کلان شهر‌ها جا خوش کرده اند حاضر نشدند با معترضان همراهی نشان دهند. در برابر این بحران دو نگاه صرفا امنیتی یا سیاسی مفروضات و سوال‌هایی مطرح می‌‏کند که در سطح خود اهمیت دارند، اما عموما جواب دادن به آن‌ها ما را از مرحله چگونگی و توصیف بخشی از حقیقت بالاتر نمی‌برد و تبیین جامعه ‏شناسانه درباره چرایی و اندیشیدن به زیر ساخت‌های آن به دست نمی‌دهد.


در عین اینکه پاسخ دادن به اینکه دست‌های خارجی در این تحریک یا انحراف این اعتراضات چه نقشی داشته است یا اینکه آیا اعتراضات اولیه از مشهد با ساماندهی جریان ضد دولت متمرکز در آن شهر به شهر‌های دیگر سرایت کرده و توسط جریان ضد انقلاب احاطه شده و شعار‌های اپوزیسیونی جای شعار‌های ضد دولت را گرفته‌اند یا نه، حقایق جالبی نهفته، اما دو سوال بینادی‌تر این است که چرا در این دور از اعتراضات با این که شروع تحرکات از یک کلان شهر بود، اما عمدتا شهرستان‌ها محل وقوع ناآرامی‌ها شدند و کلانشهر‌ها در این دور به شکلی انعکاسی و در مقیاسی بسیار کوچکتر در پس شهرستان‌ها قرار گرفتند اینکه چرا عمدتا جوانان شهرستانی آنهم به شکلی خشن میاندار این معرکه شدند؟


تا پیش از وقوع اعتراضات اخیر مهمترین جریان سیاسی تلاطم‏ برانگیز در صحنه سیاسی کشور به رهبری کسی بود که زمانی تمام ظرفیت‏های نظام پشت او قرار گرفت تا سوء‏تفاهم ناشی از رفتار سیاسی وی با بخش‌های مهمی از جامعه حل شود. احمدی نژاد از همان بدو ظهور خود در صحنه سیاست به سرعت دوقطبی سیاسی در حال فرسودگی اصولگرایی-‏اصلاح‏طلبی را به دو قطبی خطرناکتر دزدها- دزدزده‏ ها تبدیل کرد و از اشتباهات دولت‌های بعد از جنگ در بی توجهی به اقشار آسیب ‏پذیر بهانه ‏ای برای مخاطب قرار دادن آن‌ها بهره جست و فضایی فراهم شد تا عموم این اقشار راه برون رفت از فشار مالی و بار روانی ناشی از تحقیر اعمال سیاست‌هایی دول قبلی را در اظهارات رابین هودی وعوام‏پسندانه این مهندس ترافیک جستجو کنند سیاست‌های دو دولت قبلی عملا به نام کوچک سازی دولت، خصوصی‏ سازی، بهبود فضای کسب و کار نه تنها حل مشکلات اقتصادی از جمله بیکاری رو به گسترش را نوید نمی دادند، بلکه به نام سپردن امور دولتی به مردم خوان انحصار و رانت را در میان تکنوکرات‌ها و بروکرات‌ها می گستردند و طبقه ای از نوکیسگان را رشد می داند که در چشم مردم طبقه متوسط و متوسط به پایین که هر روز تهیه کالا‌ها و خدمات بسیار ضروری (مشخصا مسکن، آموزش و درمان) برایشان سخت‌تر می شد، مظهر گسترش فساد بودند.


دولت هاشمی به نام لزوم تمرکز بر سازندگی هرگونه انتقاد را در نطفه خفه می کرد و در دولت اصلاحات انتقادات اساسی به رویکرد‌های اقتصادی لابه لای دعوا‌های سیاسی دو جناح گم می شد. هر دو دولت به ظاهر متفاوت یک ویژگی مشترک داشتند و آن اینکه با توجه به سطح پایین سواد کابینه و مشاوران رییس جمهور و عدم مشاوره از جامعه شناسان و اقتصاد دانان مستقل عملا اسیر دست اقتصادانی بودند که ترجمه سیاست‌های تاچریستی-ریگانیستی در حوزه اقتصاد سرریزی را با سرعتی رعب آور پیش می‌بردند و کمترین تهمتی که به منتقدان می‌زندند داشتن گرایشات سوسیالبیستی بود که البته این تهمت عامدانه انتخاب شده بود. سوابق تاریخی پیگیری مفهوم عدالت توسط کمونیست‌ها و همپوشانی برخی مفاهیم کمونیسم و سوسیالیسم ذهنیت انقلابی-دینی عمده ایرانیان را به شکلی تحریک میکرد که منتقدان طرفدارِ در نظر گرفتن منافع عموم جامعه دربرابر بدنه رانت خوار رو به شد و نوکیسه، عده‏ای بی دین یا حداقل واپسگرا نمایش داده میشدند. نبود سندیکا‌های مستقل کارگری-کارمندی و نگاه امنیتی به این سندیکا‌ها هم رابطه بدنه نیروی کار ایران را با روسای خود عملا قطع کرده بود و روسا بازخورد عملکرد خود را از آثار اجرای اقتصاد سرریزی نه از مردم که از خلال آمار فریبنده تهیه شده از سوی اقتصادانان توجیه گر این نوع اقتصاد دریافت می کردند. چیزی که دولت فعلی هم البته گرفتار آن است.

در چنین فضایی احمدی نژاد با شعار اوردن نفت بر سر سفره مردم و مبارزه با فساد پا به میدان نهاد و دو قطبی غارت زده و غارت گر را به جامعه سیاسی ایران تحمیل کرد. از همان دور اول انتخابات سال ۸۴ یکی از مظاهر این دو قطبی در قالب ارای شهرستانی دربرابر کلان شهر‌ها خودنمایی کرد. اما از آن دوران که بگذریم در چند ماه گذشته احمدی ‏نژاد همان دوقطبی سازی را با تمرکز بر انتقاد از قوه قضاییه و خانواده لاریجانی کلید زده و آن را با کلمات جدید صورتبندی کرده است.


تنها احمدی نژاد که روی شکاف دارا- ندار برنامه ریزی کرده و حساب باز کرده است. در شرایطی که دولت حسن روحانی در طول دولت‌ اول و حالا در همین دولت هم در حال تکرار مجموعه‏ ای از اشتباهات دولت سازندگی- اصلاحات در بی توجهی به طبقات کمتربرخوردار بوده و از طرف دیگر توافق هسته‌ای چه روند شکل گرفتنش و مشکلات بعد از آن انتظارات دولت را فراهم نکرده است، رسانه‌های اپوزیسیون در طول چند سال گذشته مداوم و هدفمندانه به پوشش اعتراضات متعدد کارگری صنفی و همینطور اعتراضات ناشی از ورشگستگی بانک‌های دولتی پرداخته اند و در همین مسیر به طرز عجیبی در یکی دوسال گذشته برخی رسانه‌های اصولگرای مخالف دولت هم با آن‌ها همراهی کرده اند.


به نظر می رسد مهندسان و اقتصادانان دولت روحانی مانند عمده هم صنفان خود چندان علاقه به جامعه شناسی جریان‌های اجتماعی ندارند و درک درستی از اینکه دولت هشتم و نهم در چه شرایطی ظاهر شد، ندارند. آن‌ها فراموش کرده اند که احمدی نژاد در راستای تثبیت هیبت رابین هودی خود خیلی زود دوقطبی دارا و ندار را با سفر‌های متعدد به شهر‌های کوچک و روستا‌ها و نامه گرفتن و وام دادن و اجرای مسکن مهر در شهرستان‌ها در قالب رویارویی شهر‌های کوچک دربرابر شهر‌های برزگ بازسازماندهی کرد. طرح مسکن مهر در بیشتر کلان شهر‌ها توفیق شهر‌های کوچک را نداشت. شهر‌های بزرگ همچنین در اثر اجرای هدفمندی یارانه و تحریم‌های شدید بین‏ المللی که چندی بعد از آن اجرا شد، عوارض تورمی شدیدتری را نسبت به شهر‌ها کوچکتر تحمل کردند که همین دو قطبی شهر‌های کوچک و روستا‌ها را در مقابل مراکز استان‌ها تعمیق کرد و در نهایت این وضعیت در سال ۸۸ به شکل واکنش عصبی طبقات متوسط برخی شهر‌های بزرگ علیه احمدی نژاد خودنمایی کرد. جالب اینکه اجرای هدفمندی یارانه‌ها توسط احمدی نژادی که علی الظاهر در برابر سرمداران نئولیبرالیسم اقتصادی موضع داشت، توجیه و تحسین می شد. اما تا به امروز به هر حال احمدی‏ نژاد هیچ گاه ژست اپووزیسیون بودگی را رها نکرده و فقط قالب ظهورش را عوض کرده است.


اپوزیسیون خارج از کشور هم با تشخیص همین دو قطبی به خصوص با تاسیس یک شبکه خاص و برنامه سازی حرفه ‏ای توانسته است بذر ناامیدی ناشی از احساس فقر و فراموش شدگی از سوی دولت را در جان جوانان با دامن زدن به افسانه سرخوشی و رفاه رژیم سابق و تطهیر چهره سلطنت آبیاری کند و بخشی از پتانسیل این دو قطبی را به خود جذب کند و در واقع به عنوان لبه دیگر قیچی جداسازی شهرستان‌ها از کلان شهر‌ها عمل کرده است.


البته مشارکت جوانان در اعتراضات خشونت بار را صرفا نباید حاصل ترکیبی از این جداسازی با هیجان جوانی آمیخته به تاثیر فضای نزدیک (به زبان خود جوانان جو زدگی) دانست. دوگانه تاریخی سیاست گریزی-انقلابی‏گری و در نتیجه عدم آشنایی کافی با جنس رفتار سیاسی متعادل و دموکراتیک و همینطور الگو‌های ریشه ‏دار فرهنگی مروج خشونت برای تثبیت یا تغییر ساختار قدرت به عنوان دو عامل دیگری هستند که هرچه از کلان شهر‌ها به سمت شهر‌ها و روستا‌ها میرویم، بروز وظهور بیشتری نشان میدهند؛ این‌ها عواملی هستند که طبعا معترضین جوان شهرستان‌ها را در اولین تجربه اجتماع خیابانی برای واکنش‌های عصبی و خشن آماده‌تر می‌سازند.


نگارنده این سطور برای شبکه‌‏های اجتماعی هویت و عاملیتی مستقل و بنیادی در تحریک قائله‏‌های سیاسی قائل نیست و نهایتا آن را عامل تشدید کننده بحران‌ها می‌داند. نگاه کوته‏ بینانه به شبکه‏ های اجتماعی تهدید دیدن و خطرناک معرفی کردن آنهاست. شبکه‏ های اجتماعی محل ظهور افکار عمومی است و از این نظر باید آن را رصدخانه یا به تعبیر دیگر آزمایشگاه تشخیص گرایشات و نظرات گروه‏های اجتماعی دید. برای اینکه شمشیر دو دم شبکه اجتماعی به فرصت تبدیل شود، باید حکومت‏ کنندگان عینک نگاه صرف امنیتی را بردارند؛ این شبکه‏ ها وسیله پایش و سنجش افکار حکومت ‏شوندگان در اقصی نقاط کشور و در نهایت ابزار برقراری رابطه مستقیم و تعامل بی‏واسطه خود با آنان می ‏تواند باشد. اگر در کنار اصلاح روند فعلی در سیاست‌های اقتصادی و در پیش گرفتن مجموعه دوراندیشانه ‏ای از سیاست‌های فقرزدایانه در مناطق کمتر برخوردار، نتوانیم از ظرفیت‌های شبکه‌های اجتماعی برای توزیع عادلانه‌تر اطلاعات سیاسی- اقتصادی به نفع گروه‌های کمتر‏برخوردار و همچنین برای تعامل و بازخورد‏گیری از عوارض تصمیمات سیاسی- اقتصادی دولت بر آحاد این گروه‏ها بهره بگیرم، طبعا در آینده بخش‌های بیشتری از جامعه بعد از سرگیجه ناشی از گرفتاری در چرخه فقر اقتصادی- فرهنگی در چنگال دو قطبی خطرناک پوپولیسم- سلطنتگرایی گرفتار خواهند آمد.

به خصوص که ذات هر دوی این جریانات بر نوعی از سبعیت غیردموکراتیک بنا نهاده شده است که طبعا جوان‌های پرانرژی ناامید را می‌تواند به راحتی دوباره به مسلخ خشونت‏ ورزی بکشاند. هرچه راه‏کار ظاهرا بی ‏دردسر فیلتر کردن شبکه‌های اجتماعی سریعترین واکنش ما به بحران‌های سیاسی باشد، به همان نسبت باید خود را آماده نزدیکتر شدن فواصل بحرانها، تشدید شدن آن‌ها و سرانجام غافلگیرترکننده‏ شدن آن‌ها کنیم.

ارسال نظرات
ناشناس
۱۰:۳۶ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
میتوانید این سوال ها را هم بپرسید
چرا آقازاده ها ؟ چرا رانت ها ؟
چرا نهاد های خاص؟ چرا بودجه های خاص؟
چرا بیکاری ؟! چرا تنگدستی ؟! چرا دهه هفتادی ؟!
چرا فقر ؟! چرا پورشه میلیاردی ؟! چرا منفعت طلبی ؟!
چرا مردمنداری ؟! چرا بیگانه پرستی ؟!
bety
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
بیکاری گسترده در شهرستانها و گرانی در کشور عامل اغتشاشات اخیر هستش.
2222
۰۹:۲۸ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
ميتوان از جوانان نااميد خشمگين پرانرژي داعشي ديگر ساخت
ناشناس
۰۲:۲۰ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
پونزده میلیون نفر رای ندادن و 24 میلیون نفر رای به روحانی اینا همه خواستشون ازادیه راه روش ها فرق میکنه ولی هدف یکیه
ناشناس
۰۰:۴۰ - ۱۳۹۶/۱۰/۱۶
چون از همه چیز بی نصیب اند