سعيد حجاريان در يادداشتي به تحليل نتايج انتخابات ۹۶ پرداخته است.
بخشي از اين يادداشت که در «ايلنا» منتشر شده، در ادامه ميآيد:
۱. تغيير در سبد رأي: نخستين اتفاقي که در اين انتخابات تعجب کنشگران و تحليلگران را برانگيخت، تغيير حجم سبد رأي دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا بود. مطابق با آمار رسمي منتشرشده ميدانيم که در انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، سيدمحمد خاتمي و علياکبر ناطقنوري بهترتيب با ٢٠ ميليون و هفت ميليون رأي نفر اول و دوم انتخابات شدند.
همچنان واقفيم که در انتخابات دوره دوازدهم آراي نفرات اول و دوم اينگونه اعلام شد؛ حسن روحاني ٢٤ ميليون رأي و ابراهيم رئيسي ١٥ ميليون رأي. مشاهده ميکنيم که مطابق آمار رسمي منتشرشده از دوم خرداد ۱۳۷۶ به اينسو آراي جناح اصولگرا بيش از هشت ميليون افزايش داشته و در مقابل به آراي اصلاحطلبان تنها چهار ميليون افزوده شده است و اين در حالي است که در اين فاصله به تعداد کساني که حق رأي داشتند ٢٠ ميليون اضافه شده است که نوعا قشر جوان هستند و طبعا به سمت تحولخواهي گرايش دارند. براي اين پرسش که چگونه آراي اصولگرايان تا اين حد افزايش داشته و همزمان آراي اصلاحطلبان افزايش اندک داشته چند پاسخ متصور است:
۱-۱: در نخستين پاسخ ميتوان ادعا کرد که در انتخابات تخلف صورت گرفته است. مبناي اين گفته خبر سايت و کانال قرارگاه سايبري عمار است؛ قرارگاه عمار در خبري روحاني را با ۲۵ ميليون رأي نفر اول و رئيسي را با ۱۲ ميليون رأي نفر دوم دانسته بودند و در ادامه چنين نوشته بود: «بنا به گفته منابع مطلع، تعداد قابلتوجهي (حدود پنج ميليون) برگ رأي از آراي رئيسي مهر نخورده و وزارت کشور اصرار به ابطال آنها دارد، از طرفي مسئولين ستاد رئيسي مخالف اين کار هستند زيرا معتقدند اين امر ناشي از کوتاهي مسئولين وزارت کشور بر سر صندوق آرا بوده و بايد شمارهسريالهاي برگههاي مذکور بررسي و در صورت درستبودن، ابطال نگشته و در شمارش نهايي لحاظ گردند.»قرينه ديگر، آراي تعجببرانگيز شهر مشهد است.
در اين شهر مردم به حوزههاي اخذ رأي رفتند و دربست به ليست اصلاحطلبان رأي دادند يعني فرصت گذاشتند و به دقت نام ١٥ نفر از کانديداهاي اصلاحطلب را نوشتند، اما در صندوق بغل به آقاي رئيسي رأي دادند، آنهم با نسبت ٧٠ به ٣٠ به نفع رئيسي.
۱-۲: پاسخ ديگر به آمار و ارقام روز انتخابات مربوط نميشود؛ برخي معتقدند جناح راست در هشت سال (۸۴-۹۲) که قوه مجريه را هم در دست داشت، با بستن احزاب و سمنها، اصلاحطلبان را سازمانزدايي کرده و برعکس به نيروهاي خود سازمان داده است.
۱-۳: سومين پاسخ جنبه اقتصادي و جامعهشناختي دارد؛ در ٢٠ سال گذشته، درآمد سرانه کمتر و مردم فقيرتر شدهاند و فقر بهوجودآمده باعث ازبينرفتن طبقه متوسط يا ضعف آن شده و همين امر گرايش مردم به پوپوليسم و يارانه و کارانه را به دنبال داشته است. واقعيت اين است که دستاورد مهم دولت نهم و دهم فقر بود و همين موضوع باعث شد مردم به پوپوليسم روي بياورند و بنابراین آنها در اين انتخابات، رئيسي را چهره معمم احمدينژاد دانسته و با رأي بالا از او استقبال کردهاند.
۱-۴: چهارمين پاسخ که شايد بتوان آن را شِق دوم پاسخ سوم تلقي کرد، به مقوله روستا و حاشيهنشيني مربوط ميشود. در طول سالهاي پس از انقلاب، اهالي روستا به اين نتيجه رسيدند که براي زندگي صرفا نميتوان به وجود پايگاه سلامت و خط لوله گاز اکتفا کرد و به همين جهت و به دلايل اقليمي که مهمترين آن کمآبي باشد، براي اشتغال نخست جوانان و سپس تمام خانواده روستايي به شهر آمدهاند. در اين فرايند جابهجايي، به دليل ساختارهاي موجود، روستایيان در حاشيه شهرهاي بزرگ ساکن شدهاند و همين امر سبد رأي جناح راست را فربه کرده است.
۲: ضرورت عاديسازي: پس از رويکارآمدن دولت يازدهم براي چارچوب تئوريک فعاليت دولت از عاديسازي نوشته بودم و اعتقاد دارم در اين انتخابات هر فرد يا جناحي که خلاف اين مسير حرکت کرد، بازنده بود، چراکه اساسا در وضعيت گذار به شرايط نرمال (يا زيست در شرايط نرمال) هر که بخواهد اوضاع را آشوبناک کند، بازنده است. مطابق اين تحليل بايد گفت که بازنده اول، محمدباقر قاليباف بود، چراکه وي نخستين فردي بود که در مناظرهها ايجاد آشوب کرد و بازنده دوم حسن روحاني بود که وارد زمين بازي جناح راست شد، بهخصوص در چند سخنرانياش در سفرهاي انتخاباتي از جمله استان آذربايجانغربي.
واقعيت اين است که مردم بنا بر تجربياتشان نميخواهند از شرايط نرمال خارج شوند، چراکه تحمل شوک ندارند و ميدانند کمترين نوسانی زندگيشان را بههم ميريزد. پس بنابراین دولت دوازدهم ميبايست به درس اين انتخابات توجه کند و وارد فضاي شعاري نشود و هر روز با يک قوه يا نهاد صاحب قدرت درگير نشود. در گفتوشنودهاي پس از مناظرات يا سخنرانيها شنيديم و خوانديم که مردم ميگفتند: «روحاني از اصلاحطلبان هم جلو زده است»، اين در حالي است که اصلاحطلبان چنين خواستهاي نداشته و ندارند و حتي خودشان هم بعضا از شعارهايشان عدول کردهاند.
۳: عدالت اجتماعي: رقيب نهايي روحاني، در سفرهاي استاني و مناظره اقتصادي- اجتماعي چندين شعار محوري مطرح کرد که شايد مهمترين آنها برپايي عدالت اجتماعي و ازبينبردن فاصله طبقاتي بود. اين شعارها چنانکه ميدانيم از ابتداي آن متعلق به جناح چپ بوده است و به همين دليل اين پرسش در اذهان به وجود آمده که جناح راست را چه شده، آيا آنها همچون چپها شدهاند؟ در پاسخ بايد گفت محال است راست، چپ شود، چراکه چپبودن ملزومات تئوريکي دارد که اصولگرايان از آن بيبهره بودهاند. اهالي اين جناح درواقع چپنما هستند و تنها تعريفشان از مفهوم عدالت، صدقهدادن است، چنانکه شاهد بوديم کانديداي اصلي اين جريان در بُعد ايجابي تنها از پرداخت پول سخن گفتند.
البته بايد توجه داشت که اصلاحطلبان نيز آنگونه که بايد به بحث عدالت نپرداختهاند. جريان اصلاحات در مقاطعي عدالت را برابر تعادل دانسته و مسئوليت رسيدن به رهيافتهاي عدالتخواهانه را بر دوش احزاب محافظهکار اردوگاه خود گذاشته است. در جريان اصلاحات، برخلاف جريان مقابل، پايه علمي وجود داشته و دارد چنانکه ديديم در دولتهاي هفتم و هشتم وضعيت اقتصاد بهبود يافت اما پايان فعاليت دولت اصلاحطلبان و تأثيرگذاري موضوع «جهانيشدن» باعث شد که ما هم تقريبا نتوانيم مسائل تئوريکمان را به عرصه عمل بکشانيم.
۴. رأي ليستي: از انتخابات اسفند ۹۴ به اين سو، شاهد سه دستاورد مهم در زمينه رأي به فهرست اصلاحات و اعتدال بودهايم. درباره تداوم کارايي مثلث (اجماع بزرگان-ليست واحد-تَکرار) بايد گفت ماداميکه در کشور قطب سومي بهوجود نيايد و اتفاق پيشبينينشدهاي رخ ندهد، آلترناتيوي متصور نيست و حتي بر کيفيت رأيآوري جريان اصلاحات نيز افزوده خواهد شد.
۵. توزيع جغرافيايي آرا: آقاي روحاني بهجز سه استان خراسان که طبعا در اختيار جناح راست است، در استانهاي زنجان، سمنان، قم، همدان و مرکزي نيز رأي کمتري آورد. بعضي از اين استانها واقعا توسعهنيافتهاند و طبيعي است که به سمت پوپوليسم کشيده شوند اما در بعضي ديگر اصلاحطلبان بايد سازمان رأي خود را ملامت کرده و آن را بهبود بخشند. در ساير کشورهاي دنيا هم احزاب به ايالتها و استانها عطف توجه دارند و در آنجايي که رأيشان نامشخص است بيشتر سرمايهگذاري ميکنند پس به همين منظور اصلاحطلبان بايد مکانيسم انتخاباتي ايالتي را در نظر بگيرند، مرکزگرايي را کنار نهاده و به حوزههايي که از پايگاه رأيشان احساس خطر ميکنند، توجه بيشتر نشان دهند.
۶. رأي پايتخت: از شمال به جنوب پايتخت که حرکت ميکنيم، نسبت آراي روحاني به رئيسي از هفت به يک آغاز، در مرکز شهر چهار به يک رسيده و در حاشيه شهر يک به يک شده است. اين تغيير نشاندهنده فضاي نابرابر شهري و آثار و عوارض حاشيهنشيني است. علاوه بر اين هرچه به سمت جنوب حرکت ميکنيم تعداد آراي مأخوذه کمتر شده يعني مشارکت پايين آمده است.
اصلاحطلبان نبايد فراموش کنند که هم بايد به نرخ مشارکت توجه داشته باشند و هم به حضور در صحنههايي که آنها را خالي کردهاند چراکه سابق بر اين پايگاه رأي جناح چپ در مناطق پايينتر بود و اکنون اين موازنه به هم خورده است. واقعيت اين است که نميتوان به مسائل سياسي و فرهنگي توجه کرد و از معيشت و اشتغال و زندگي روزمره مردم غافل شد چراکه اينگونه حاشيه بر متن غلبه ميکند و با توجه به مهاجرتهاي داخلي اين امر تشديد خواهد شد.
۷. اقليتها: رأي اقليتها در اين انتخابات مانند هميشه به سود اصلاحطلبان بود. جريان اصولگرا با دامنزدن به شيعيگري مبالغهآميز خود را بهکلي از چشم اقليتهاي مذهبي و ديني انداخته و محال است که به اين زودي بتواند اين ضعف خود را مرتفع کند. اما بايد توجه داشت که اصلاحطلبان نيز تا حدي ميتوانند روي اين برگ برنده حساب باز کنند چراکه مناطق سنينشين ايران جزء مناطق محروماند و اگر اقدامي براي آنها صورت نگيرد ممکن است روزي آنها بهکلي از مشارکت سر باز زنند.