وقتی به خانه مادربزرگش رسیدند که دیگر دیر شده بود. مادربزرگ فوت شد. رحمان افراد دیگری را هم در بافت تاریخی یزد میشناسد که به همین وضع دچار شدند. «سنوسال آدمهای این منطقه بالاست. جوونها اینجا نمیمونن. برای همین هم تعداد افراد مسنی که تو این منطقه ساکنند، خیلی زیاده». بسیاری از سالخوردگان ممکن است به اورژانس نیاز پیدا کنند اما اورژانس دیرتر از زمان معمول به آنها میرسد. نه آنکه در ترافیک شهر گیر افتاده باشد، در این منطقه از شهر یزد، آمبولانس اورژانس اسیر دیوارهای کاهگلی و کوچههای تنگ است.
«ماشیناشون اغلب تا میدون زندون اسکندر میان. بعضی جاها هم هست که میشه خودرو جلوتر بیاد اما باقیش رو پیاده میان یا برانکارد میارن با خودشون». حدود ٦٠سال سن دارد. چادر گلدار صورتش قاب گرفته. «همین چند وقت قبل برای همسایمون اومدن. خونه ما جای خوبیه. خونههایی تو بافت هست که رسیدن بهشون خیلی سخته».
اما آنچه برای مأموران اورژانس این منطقه حیاتی است، شناخت دقیق کوچه پسکوچههای بافت است، برای محمود چاکری که سالها در اورژانس این منطقه فعال بوده، هم این موضوع اهمیت زیادی داشته است. «تمام قسمتهای بافت رو میشناختیم. منطقهای که ما بودیم، شامل خیابان مهدی، یخکوبی، امامخمینی و خیابانهای اطراف میشد. درحدی محل را خوب بلد بودیم که بدونیم کدوم مسیر نزدیکتره یا میانبر برای رسیدن به خونه مورد نظر کجاست. با خودرو تا نزدیکی محل حادثه میرفتیم و بعد با خودمون برانکارد میبردیم، اما تمام عوامل اینطور نیستن. ممکنه خیلیاشون بلد نباشن.»
به گفته چاکری، اورژانس خودروهای کوچکی ندارد که بتوان به وسیله آنها از کوچههای تنگ گذشت اما در سال ٩٠ طرحی توسط اورژانس اجرایی شد که در آن تکنیسینها با استفاده از پیک موتوری به محل حادثه اعزام میشدند. «این طرح به نسبت طرح خوبی بود. در آن زمان تکنیسینها آموزش لازم رو دیدن و به وسیله موتور به کوچههایی رفتند که امکان رفتوآمد خودرو در آنها ممکن نبود و همین هم باعث شد تا مقداری از تلفات کم بشه. به موقع رسیدن بر سر بالین مریض، نخستین و مهمترین اصل اورژانسه». دستيابي اورژانس از خيابانهاي اصلي بافت به محل حادثه فرضي در وضع فعلی حدود١٠دقيقه زمان میبرد كه از مدت زمان استاندارد جهاني (٣دقيقه) و حتي استاندارد رايج در ايران (٨دقيقه) بيشتر اسـت.
به این ترتیب براساس تحقیقی که توسط مرتضی خلیلی و با «عنوان ارزيابي وضع موجود و طرح پيشنهادي بافت تاريخي يزد از نظر دسترسي به خدمات اورژانس با استفاده از تحليل شبكه» انجام گرفته، قسمت اعظـم بافت تاريخي (بيش از ٧٠درصد)، از نظر دسترسي به مراكز خدمات اورژانس با استاندارد جهـاني فاصـله زيادي دارد و همچنين بسياري از مناطق (حـدود ٥٠درصد)، در مدت زمان بسيار بيشتري نسبت به مـدت مرسوم در ايران به اين خـدمات دسترسـي پيـدا ميكنند که این مورد درخصوص بروزحوادثی چون زلزله هم نگرانیهای بسیاری را ایجاد کرده است. چاکری میگوید: «ایده پیکهای موتوری اورژانس، ایده مناسبی بود اما درنهایت مشکلی که بود و هست، این است که این پیکها نمیتوانند برخی از خدمات را ارایه کنند. به امکانات بیشتری نیاز است که این امکانات در خودروهای اورژانس وجود دارد».
«تا حالا مشکل اورژانسی نداشتیم اما چون کوچه تنگه یه وقتایی پیش میاد که بترسیم. هرچند اینجا مأمور زیاد داره و امنه اما باز هم ترس میفته به جون آدم» جوان است. دست دختر چهارسالهاش را گرفته «بچهها هم تو خونه بازی میکنن. اینطوری هم امنیتش بیشتره و هم جلوی دست و پای آدمهای دیگه نیستن که میخوان از کوچه رد بشن».
درحال حاضر ٨/٤٠درصد از قطعات بافت تاریخی به معابر كمتر از چهارمتر دسترسي دارند كه اين مورد نشاندهنده عدم دسترسي اين قطعات به خدمات اورژانس در زمان حادثه است. برهمین اساس پيشنهاد عریضکردن معابر در دستورکار قرار گرفته است. طرحی که چند سالی است مورد بررسی است و همین هم باعث شده در سالهای اخیر براساس تلاش مرکز حفاظت جامع بافت تاريخي يزد، حدود ٢٠درصد از معابر تا حدودی عریض شوند، با این وجود هنوز هم قسمت بزرگی از بافت تاریخی کوچههای کمعرض دارد.
محمدحسین بحرالعلومی، کارشناس میراث فرهنگی اما معتقد است «مرمتگرانی که در بافت تاریخی کار میکنند، سعی دارند تا بهترین کار را انجام دهند؛ چراکه این افراد ازجمله متخصصان بسیار قوی این عرصه هستند و به همین دلیل هم سعی کردهاند تا الگوهای مناسبی را برای حل مشکل این منطقه پیدا کنند اما هنوز هم بخش عمدهای از خانههای این بافت درکوچههایی قرار گرفته که تلاشی برای عریضشدنشان نشده».
براساس طرح پيشنهادي تهيهشده توسط مهندسان مشاور برای ساماندهي و عریضکردن بعضي از خيابانهاي بافت تاريخي، زمان دسترسي به کوچههای تنگ و میانی بافت به ٦دقيقه میرسد که این مدت زمان دسترسی برای وقتهایی که آتشسوزی هم رخ دهد، بسیار مهم خواهد بود.
آتش در کوچههای آشتیکنان
آتش که زبانه گرفت سر کار بود، توی نانوایی لواشی بازارچه. «اصن نِفهمیدیم چطور شد. تا اون موقع اصن یادم نمییاد اینجا خونهای آتیش گرفته باشه. خونمون داخل بافت تاریخیه.کوچمون هم تنگه» ٦سال قبل خانه احمد آتش گرفت. آتشنشانی آمد اما گذر از کوچههای تنگ بافت تاریخی برای خودروهای بزرگشان دشوار بود. برای همین هم شلنگ آب را به سختی از کوچهها رد کردند. «از حوض همسایه هم آب گرفتن و پمپاژکردن تو خونه ما».
بسیاری از اهالی بافت تاریخی، هرگز شاهد آتش گرفتن خانه خود یا اطرافیانشان نبودهاند. حتی محسن ذاکرینیا، معاون میراث فرهنگی شهر یزد که ما را در دفترش پذیرفته، هم بر این مورد تأکید دارد؛ «سالهای زیادی است که شاهد حادثه خاصی نبودهایم. اگر هم بوده، خیلی جزیی بوده و برطرف شده و برای همین هم نمیشود خیلی آن را بزرگ کرد». اما آتشسوزی در خانههایی قدیمی که حتی بسیاری از آنها خالی از سکنه هستند، میتواند تبعات بسیاری داشته باشد. آن هم خانههایی که به گفته بحرالعلومی، منحصر بهفرد هستند. «درهیچ کجای دنیا نمیتوان چنین بافتی را پیدا کرد. این بافت از هر نظر منحصربهفرد است. اما اگر بخواهیم نمونه نزدیک به این نوع معماری را نام ببریم، میتوان به محلی تاریخی و قدیمی در پراگ اشاره کرد که آنجا هم کوچههای بسیار تنگی دارد که به کوچههای طلایی مشهور است، اما درنهایت خانههای آن منطقه هم مانند بافت تاریخی یزد در هم تنیده و با معماری خشتی نیستند».
در همتنیدگی خانههای این بافت خود عاملی است که درصورت آتش گرفتن یک خانه به راحتی آتش به خانههای دیگر هم سرایت کند و در نتیجه منطقه گستردهای را تحتتأثیر قرار دهد. برای همین هم آتشنشانی خودروهای نیسان کوچکی را به بافت تاریخی داده تا این خودروها بتوانند وارد برخی از کوچهها شوند اما همچنان کوچههای آشتیکنان در معرض آسیب جدی هستند. کوچههایی باریک که تنها یک نفر را در خود جا میدهند. حکیمی سرپرست کارگاه یکی از شرکتهای خدماتی در بافت تاریخی میگوید: «کوچههای آشتیکنان ازجمله کوچههایی هستند که باید مورد رسیدگی جدی قرار گیرند. در بافت تاریخی بیش از ٣٠ کوچه وجود دارد که تنها یک نفر میتواند از آنها عبور کند. البته اغلب کوچههای دیگر بافت تاریخی هم وضع بهتری ندارند. یکی، دومتر بزرگتر از کوچههای آشتیکنان».
حکیمی همچنین از خیابان مسجد جامع میگوید که تعداد زیادی خیابان فرعی در آن وجود دارد و اغلب افراد هم تمایلی به بازسازی خانههایشان ندارند. «درآمدشان کم است. بیشترشان هم مستأجرند و برایشان اهمیتی ندارد که چه بلایی سر خانه میآید». هرچند میراث فرهنگی تا حدود نیمی از هزینه بازسازی خانه را پرداخت میکند، اما همچنان بسیاری برای بازسازی به میراث نمیروند. ذاکرینیا میگوید: «خانههایی که به ثبت آثار ملی اهمیت زیادی دارند اما برای سایر خانههای موجود در بافت هم بخشی از هزینه را تقبل میکنیم و همچنین کارشناس مرمت هم میفرستیم تا خانه را اصولی بازسازی کنند و تغییری در مصالح مورد استفاده ایجاد نشود». خانهها باید با کاهگل بازسازی شوند و تغییری هم در شکل ظاهری و داخلی خانه ایجاد نشود.
درکنار خودروهای کوچک آتشنشانی، طرح دیگری هم برای مواجهه با آتشسوزی در بافت تاریخی پیشنهاد شد که براساس آن ابتدای بعضی کوچهها که شریان اصلی هستند و از طرفی به کوچههای تنگ هم راه دارند، شیرهای آتشنشانی تعبیه شود. طرحی که هنوز عملی نشده، چراکه «آب منطقهای برایش هزینهای نکرده و در نتیجه آتشنشانی هم نتوانسته شیرهای آب مخصوص را در این منطقه ایجاد کند» طرحی که به نظر میرسد با توجه به نزدیکی شیرهای آب به محل حادثه بتواند در هنگام وقوع حادثه بسیار موثر باشد و اما برای عملیشدن آن هنوز راهی طولانی پیشروست و به همین خاطر همچنان نگرانی برای بسیاری از کوچههای بافت تاریخی بهویژه کوچههای آشتیکنان وجود دارد.
ساکنانی که دل نمیسوزانند
«ضیف». فامیلیاش را دوبار تکرار میکند. «یعنی میهمان». لهجه عربی با لهجه یزدی قاطی شده اما حالا بعد از ٣٥سال که میهمان یزد است، لهجه مادری غالب است. خانه ضیف در انتهای خیابان بازارچه در محله فهادان است. خیابانی که جزو خیابانهای اصلی بافت قدیمی به حساب میآید و برای همین هم مشکل رفتوآمد در آن وجود ندارد. خودرواش را هم اغلب مقابل در خانه پارک میکند. خانه درست مقابل ساختمان یگان حفاظت میراث فرهنگی قرار گرفته است. ساختمانی که به گفته ضیف چند وقتی است خالی شده و اعضای آن به ساختمان اصلی میراث فرهنگی کوچ کردهاند. «نیروهای یگان حفاظت همیشه در بافت میچرخن. اجازه ساختوساز هم نیست. من الان مدتیه میخوام راهروی خونه رو موزاییک کنم اما اجازه نداریم. اگر مصالح رو ببینن برخورد میکنن.» اوایل سال ١٣٥٩ از عراق به ایران آمدند. همراه تعداد بسیاری از شیعیانی که صدام آنها را از عراق اخراج کرد. «هنوز بعد این همه سال عادت نکردیم.
ولی یزد رو خیلی دوست دارم. اینجا فقط چند خانواده عرب سکونت دارن. بقیه تو شهرهای دیگه هستن. ما هم از اول اومدیم تو بافت تاریخی». بنیاد جنگزدگان خانه را دراختیارشان قرار داده. بزرگ است آنقدر که عشرت همسر یزدی ضیف از تمیزکردنش خسته میشود «اغلب خونههای بافت تاریخی بزرگن و چون نوسازی هم نشدن تمیزکردنشون خیلی سخته.» ضیف درکنار مهاجران افغانستانی بخشی از ساکنان بافت تاریخی را تشکیل میدهند. کسانی که اغلب سالیان طولانی است، در این محله ساکن شدهاند و به گفته ذاکرینیا، تنها ٥درصد از ساکنان بافت تاریخی را شامل میشوند. «سرشماری مهاجرها با سازمان میراث فرهنگی نیست اما ما معمولا در محلات ثبت جهانی که بحث مالکیت در آنها مهم است، تحقیقاتی را انجام دادهایم.
براین اساس درمحلات شاهابوالقاسم، چهار منار و مسجد، اصلا مهاجری ساکن نیست و این مناطق حتی مهاجرانی از شهرهای دیگر ایران هم ندارند و اغلب مهاجران درمحله فهادان ساکنند که تعداد آنها هم زیر ٥درصد است.» ذاکرینیا همچنین از صحبتهایی که درباره افزایش تعداد مهاجران در بافت تاریخی میشود و اینکه مهاجران بافت تاریخی را گرفتهاند، گله دارد «مهاجران این بافت اغلب قدیمیاند و سالیان طولانی در این منطقه زندگی کردهاند. به همین دلیل نمیتوان از بحران حضور آنها سخن گفت. از طرفی اغلب این مهاجران در بافت فرسوده ساکنند. درحاشیه نزدیک بافت تاریخی یزد، خانههایی وجود دارد که جزو بافت فرسوده به حساب میآیند و بسیاری از مهاجران در آن مناطق ساکن هستند».
ذاکرینیا هم تا حدودی با نظر کارشناسان موافق است که این خانهها باید در دست افرادی باشد که برای این آثار اهمیت کافی قائلند. این درحالی است که بسیاری از ساکنان اصیل و قدیمی بافت تاریخی به دلیل قدیمیشدن خانههایشان این محل را ترک کردهاند. «خانههای ارزشمندی دربافت تاریخی وجود دارد که خرابه شدهاند. ساکنانش آن را رها کرده و رفتهاند. خانه مربوط به دورههای تاریخی بسیار قدیمی است، حتی خرابههای این خانهها هم برای میراث فرهنگی دارای ارزش و اعتبار است و به همین دلیل ما مایلیم حتی آنها را خریداری کنیم اما بعضا با مالکان از جهت قیمت به توافق نمیرسیم و بسیاری از این خانهها به قیمت ارزان اجاره داده میشود».
خانه ضیف درجایی قرار گرفته که محل گذر است و ازسویی به میدان زندان اسکندر هم نزدیک. «تو این سالها خاطرم نمییاد که آتشسوزی پیش اومده باشه یا کسی از اطرافیان به اورژانس نیاز پیدا کرده باشه اما یادم میاد چندبار خودروی اورژانسرو تو میدون دیدم و با برانکارد کسی رو میبردن». روبهروی خانه ضیف، خانهای است بزرگ با دو در و بادگیری بلند. خانه محل اقامت چند خانواده اهل افغانستان است.
کریم که در را باز کرده، این را میگوید و همزمان صدای مادرش از داخل میآید که میگوید: «بگو بابات نیست و ما نمیتونیم صحبت کنیم». ١٤ساله است و متولد ایران. خانوادهاش ٣٠سالی میشود که کوچ کردهاند و از ابتدا هم در یزد ساکن شدهاند. «میگن خونهای که اجاره کردیم قدمتش زیاده. تو خونه بادگیر هم داریم. ما که خیلی سر درنمیاریم از این حرفا». خانه را با ١٥میلیون پول پیش و ماهی ٥٠هزارتومان اجاره کردهاند. کریم اجازه واردشدن به داخل را نمیدهد و زیر هشتی ایستاده. طاق هشتی بلند است با مقرنسهایی گچی. به سقف که نگاه میکنیم، میگوید: «صدای رفتوآمد همسایمونه. اتاق رو اجاره دادیم.» مقرنسها با هر گام مستأجرها میلرزند.