فحشهای رکیک، شوخیهای زننده، پیگیری فیش حقوقی اوباما، کاریابی و برگرداندن پولهای بلوکهشده ایران از جمله موضوعاتی هستند که کاربران ایرانی در صفحه مالیا اوباما دنبال میکنند. یک حرکت جمعی و خودجوش عجیب که فقط دامن دختر باراک اوباما را نگرفت. اردوغان، نتانیاهو، اوباما، مسی، بازیکنان فوتبال، لئوناردو دیکاپریو و حتی بازیگران ایرانی نیز از این حرکت جمعی مصون نماندند.
به گزارش ایسنا، «روزنو» در ادامه به قلم متین مهدیان مینویسد: این حرکت از آن دست اهمیت دارد که بیانگر نوعی خلق و خو و فرهنگ جامعه ایرانی است. برای تحلیل این موضوع مایلم بخشی از نظریه یکی از فیلسوفان جدید به نام میخائیل باختین را استفاده کنم. باختین در فلسفه خود موضوعی با نام کارناوال را مطرح میکند. کارناوال مفهومی در فرهنگ رومی - کاتولیک است که معنای رژه همگانی در خیابان را میدهد.
این رژه همراه با شوخی، طنز و زیرپا گذاشتن عادات و فرهنگ روزمره است. وی عنوان میکند: افردای که در یک کارناوال شرکت میکنند به مثابه یک کل دیده میشوند و این کل در فرایند کارناوال به نوعی سازمانیافته میشود که ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را به مبارزه بطلبد. در هنگام حضور در کارناوال افراد بخشی از یک جمع میشوند و فرد بودن خود را متوقف میکنند.
حرکت خودجوش جمعی به صفحه اینستاگرام افراد مشهور میتواند یادآور چنین مفهومی باشد. افرادی که در پی تخلیه هیجانی، به سخره گرفتن نوعی فرهنگ رسمی و اعتراض به ساختارهای اجتماعی خود هستند و به نظر میرسد افراد در این حملههای مجازی احساس رضایت و شادمانی از رفتار خود دارند و از حرکت جمعی، متحد شدن، همصدا شدن، تاثیرگذار بودن و شکستن ساختارها لذت میبرند؛ صرف نظر از اینکه این جمع چه کسانی باشد و این ساختارها چه ساختارهایی باشند.
تجربه نشان داده اصولا مردم ایران موجسواران خوبی هستند و هرجا ببینند جمعیتی وجود دارد، با آنها بدون هیچگونه تحلیلی از درست یا غلط بودن کارشان همراه میشوند و این به دلیل فرهنگ تودهای ایرانیان است.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که صفحات اجتماعی راهی آسان برای سخن گفتن بیپردۀ مردم است. ایرانیهایی که نیاز دارند اعتراض کنند، حرف خود را به گوش دیگران برسانند و تاثیرگذاری خود را در جامعه نشان دهند.
متاسفانه این بستر در جامعه ایرانی به شکل قابل قبولی مهیا نیست و صفحات مجازی بهترین مکان برای بیان نظرات این افراد است.
در انتها نگارنده برای حل این معضل پیشهاد میکند برای حل این معضل اجتماعی، احزاب به معنای واقعی تشکیل شوند تا افراد بنا بر سلایق خود در آن ها عضو شده و این احزاب بتوانند واسطه بین شهروندان و حاکمیت باشند؛ شهروندانی که شاید دچار نوعی کمبود توجه شده باشند؛ عضویتی که به این منجر شود که افراد بدون لکنت زبان بتوانند سخن بگویند و انتقاد کنند. شاید «سوپاپ اطمینان» واژه مناسبی نباشد اما احزاب میتوانند انرژیهای زیادی را که در اثر ساختارهای جامعه در افراد ذخیره میشود به شکلی کمهزینه تخلیه کنند.
:D
حالا شايد كمي قابل درك باشد اين مفهوم.