این روزها هتک حرمتهایی که بیشتر و پیشتر در محافل خصوصی موسیقی شنیده میشد، فراتر رفته و در قالب نامههای سرگشاده و البته در رسانههای جمعی منتشر میشود؛ روندی که با توجه به اهمیت عزت، آبروداری و احترام به هنرمندان، مسؤولان و پیشکسوتان این حوزهها، نگرانکننده بهنظر میرسد.
به گزارش ایسنا، 17 اسفندماه 94 یکی از روزهای تلخ موسیقی ایران بود که بوی احترام، خویشتنداری و خیلی صفات خوب دیگر نمیداد. انتشار دو نامه به فاصلهی چند ساعت، فضای موسیقی را کدر کرد. فضایی که اصلا به نفع موسیقی کشور نبود.
علی رهبری از ارکستر سمفونیک تهران با انتشار نامهای استعفا کرد و پس از 12 ماه تلاش فراوان، این ارکستر زخمخورده را کنار گذاشت. رفتنی که میتوانست به برگزاری یک مراسم با شکوه تجلیل از مقام هنری این هنرمند پیشکسوت منجر شود، به فضایی مسموم و بغضآلود تبدیل شد.
علی رهبری در نامهی سرگشادهای که در راستای استعفایش منتشر کرده، دست به افشاگریهایی زد و نام چهار شخصیت حقیقی و حقوقی را بهصورت کامل در نامهاش آورد و به آنها اتهامهایی را زد که قضاوت دربارهی آنها برعهدهی ما نیست، یعنی آبروی افرادی را در نامهاش میبرد که به هیچوجه در عرف، شرع و فرهنگ ما جایز نیست.
آقای رهبری قطعا میداند که حسن روحانی اولین رییسجمهور ایران است که نهتنها نام ارکستر سمفونیک تهران را بر زبان آورد؛ بلکه برای برای بازگشایی ارکستر، دستور مستقیم هم داد. در این شرایط، آیا بهتر نبود به احترام دستور رییسجمهور کشور، کمی خویشتنداری و از خودگذشتگی به خرج داده میشد؟ آیا مردان سیاست کشور حق دارند دربارهی اهالی هنر اینگونه فکر کنند که اهالی فرهنگ خودشان با هم مشکل دارند، چرا ما سنگشان را به سینه بزنیم؟
همهی ما شاهد تلاشهای بیوقفهی آقای رهبری برای پویایی و پیشرفت ارکستر سمفونیک تهران بودهایم، هنوز یادمان هست که با دلسوزی فراوان، شبها تا دیروقت در دفتر ارکستر سمفونیک میماند و کار میکرد. یادمان نرفته که به اعتبار نام او، نام ارکستر سمفونیک تهران در چند کشور اروپایی هم پیچید، اما او هم نباید فراموش میکرد که در نامهاش، نام افرادی را آورد که برخی از همانها برای از بین رفتن مشکلات حضورش در ایران، تلاش کردند و اتفاقا بارها در مصاحبههایشان از او حمایت کردند. حضوری که با موانع جدی مواجه بود.
ای کاش علی رهبری میماند تا ارکستر سمفونیک، ضربهای عمیقتر نخورد و حداقل اگر عزم سفر کرده بود، استعفا نمیکرد، آن هم آنقدر تند و خشن.
از سوی دیگر،آیا در نامهای که با سربرگ بنیاد «فرهنگی - هنری» رودکی منتشر شد، استفاده از واژهی «کف خیابانی» آن هم برای یک هنرمند پیشکسوت از سوی یک بنیاد فرهنگی - هنری کار زیبندهای بود؟ آیا آقای رهبری مشغول راه رفتن در کف خیابان بود و از بنیاد خواهش کرد که او را رهبر ارکستر سمفونیک کند؟ آیا او مبلغی را که دربارهاش افشاگری شد، بهزور گرفت یا قراردادی امضا نشده بود؟
آیا کمترین وظیفهی یک بنیاد فرهنگی - هنری حفظ شأن هنری هنرمندان نیست؟ با استفاده از این ادبیات دقیقا چه کسی رسوا شد؟
و کاش صبوری رییس بنیاد رودکی همچنان ادامه مییافت.
علی رهبری ایران را ترک کرد. بنیاد رودکی هم جواب نامه او را داد و عصبانیتش را تخلیه کرد؛ اما آیا وقتی همه خیلی عصبانی بودند، اصلا به نوازندگان جوان فعال در ارکستر سمفونیک فکر کردند؟ اگر این ارکستر باز هم زمین بخورد، چگونه دوباره سرپا میشود؟