در ایران ما از رشد و تعالی سه نسل سخن گفته میشود که هرکدام فصول و حوادث جذابی را بهدنبال دارد. در این مقال به جمعیت و نحوه تعامل با مسئله فرزند در هر یک از سه نسل میپردازیم.
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۸ - ۱۳ اسفند ۱۳۹۴
محمدحسن مرادی در روزنامه شرق نوشت:
در ایران ما از رشد و تعالی سه نسل سخن گفته میشود که هرکدام فصول و حوادث جذابی را بهدنبال دارد. در این مقال به جمعیت و نحوه تعامل با مسئله فرزند در هر یک از سه نسل میپردازیم.
نسل اولی: در بیان ویژگیهای منحصربهفرد نسل اول، که سلسلهجنبان نسلهای بعد از خود است، ناگزیر به دوران اساطیر و افسانه وارد میشویم. دوران تسلط اهریمنان و فرمانروایی آژیدهاک. قیام مردمی کاوه و جانشینی صالحان. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. نسل اول بیگمان به نسلی اطلاق میشود که در مقابل رژیم خودکامه و ستمشاهی پهلوی به مبارزه برخاستند و با بسیج نیروهای خود به دفاع از نهال انقلاب در مقابل تجاوز بعثیون صدامی همت گماشتند و آن حماسههای مقاومت و پایداری را به وجود آوردند. والفجر و لیال عشر. آنان که فارغ از تمام محاسبات بشری عمل میکردند و به کرشمهای جان ناقابل را در طبق اخلاص مینهادند؛ همان نسلی که پس از سدههای ظلمانی حکومت طاغوت به مبارزه با آن قیام و در بهار آزادی جای شهدا را خالی میکرد؛ نسلی که امامخمینی به داشتن آن به ملت حجاز در صدر اسلام تفاخر میفروخت.
نسل دوم: نسل میانی: نسل پخته نسل دوم، فرزندان خلف نسل شجاع اولی هستند. کودکانی که بر دوش پدران خود در تظاهرات و راهپیمایی مشارکت فعال داشتند و بر سپاهی لشکر میفزودند. گردوغبار جنگ تحمیلی را بر شانههای خود احساس کردند و سیلی جنگ را بر گونهها. روشنفکران این دوره شیطان بزرگ را به بند کشیدند و انقلاب دوم را به نام خود رقم زدند. فهمیدههای این نسل خود را به زیر تانک دشمن انداختند و رهبری نسل دوم را به دست گرفتند. نسل دوم همان فرزندان در گهواره بودند که امام به پشتگرمی و امید آنان پای در تبعید گذاشت.
با فروکشکردن جنگ و جهاد، شعله وجود آنان در همان التهاب انقلاب و حماسه میسوخت. قاطبه این نسل، انرژی و حرارتی به ارث برده بودند که نیروی گریزان آن را در امور تحصیل و آموزش و استقلال کشور یا سایر امور مثبت سرمایهگذاری میکردند. ازهمینرو چندشغلهبودن با فراوانی بیشتری در این نسل مشاهده میشود. خودباوری و خوداتکایی به اندکداشتهها از مشخصههای آنان بود. نسلی کمتوقع و پرجنبوجوش که کولهبار تجربه خود را از حوادث ریزودرشت دهههای پیش انباشته بودند.
نسل سوم: نسل آخری: نسل سوخته این نسل، فرزندان نسل دوم و نوههای نسل اول است. بهطورکلی نسل سوخته را در حال تضاد و کشمکش با نسلهای بالایی مشاهده میکنیم. با اینکه در هیچکدام از شرایط التهابات انقلاب و جنگ نبودهاند اما فریاد اعتراضیشان بیش از همه بلند است. از مشخصههای این نسل، گویش نامفهوم در گفتار و ناهنجاریهای رفتاری در کردار است که خشم مربیان و والدین را در پی دارد و چارهای جز سکوت برای خود نمیبینند.
نسل سوخته تهمت بیملاحظگی به نسل اول و دوم میزند و متقابلا انگ بیلیاقتی را برای خود میشنود؛ نسلی پرهزینه و کمبازده مثل موتورهای گازی که صدای گوشخراش و سرعت آهستهای را به نمایش میگذارد؛ نسلی که حتی زحمت تولد را هم به خود نداده و همگی با عمل سزارین پا به عرصه گیتی میگذارند؛ نسلی که گویا نافشان را با هزینههای سرسامآور بریده باشند؛ نسلی که کوچکترین حرکت آنها مستلزم صرف مبالغ هنگفتی است که با خون جگر فراهم آمده است؛ نسلی که فقط درسهای ابتدایی بابا آب داد و نان داد را به خاطر میسپارند و در مدرسههای غیرانتفاعی و دانشگاههای پولکی و آبکی آزاد به ادامه تحصیل میپردازند. پهلوانپنبههایی که سرخوشانه خود را به پفک و پففیل بسته و بهمجرد گرفتن دماغشان نفسشان بند میآید؛ نسلی که قهرمانان خود را در بازیهای کامپیوتری و بیگانههای فضایی و مجازی میبینند.
مروری دوباره بر داستان: روند تاریخی و تغییر و تحولات بشری یکشبه به وجود نمیآیند، بلکه گذشت زمان و شدت و ضعف آن، اثرات گونهگونی بر سه نسل حاضر در جمهوری اسلامی بهجای گذاشته است. بهطورمثال متولد ١٣٥٠ چهبسا از لحاظ ویژگیهای رفتاری از اثرات نسلاولی بو برده باشد یا خود را به لباس نسلسومی درآورده باشد. به قول حکما سال تولد تنها میتواند علت لازم برای وقوع این انتساب باشد ولی علت تامه نیست. پیش از همه به فریاد نسل بهاصطلاح سوخته میپردازیم چه طاقتشان اندک است و با سوزش مختصری سپندوار برمیجهند.
لفظ سوخته به متولدین سالهای پس از جنگ تحمیلی اطلاق میشود که بهیکباره بند جمعیتی گسسته شد و سیل جمعیتی در ایران به راه افتاد که بیسابقه مینمود. اگر چه انگشت اتهام بروز سیل جمعیتی به طرف نسل دوم نشانه رفته است اما اگر سرنخ قضایا را دنبال کنیم به ٢٠ و ٣٠ سال گذشته میرسیم که دست نسل اول را به برافروختن شعله جمعیتی مشاهده میکنیم.
در ابتدای دهه ٤٠ خورشیدی که قاطبه نسلاولی در ابتدای عنفوان جوانی بهسر میبرد، طبق سرشماری نفوس و مسکن جمعیت ایران چیزی حدود ٢٠میلیوننفر برآورد میشد و پهنه گسترده و سرسبز ایران خانه سوتوکوری را میمانست که جمعیت بیشتر شادی را برای مادر میهن به ارمغان میآورد. مام میهن در آن برهه زمانی به جبران عقبماندگی، با آغوش باز فرزندان بیشتری را از ساکنان این بوم و سرزمین میپذیرفت. آموزههای دینی هم بر این امر صحه میگذاشت و بنیه قوی مردانی که در طبیعت پاک پرورش یافته بودند و از روغن زرد بهعنوان خورش نان و غذا استفاده میکردند نسلی را به وجود آورد که به داشتن فرزندان بیشمار افتخار میکرد؛ نسلی که تفاوت سنی پدر و فرزند را به بیش از نیمقرن میرساند و گاه شمار فرزندان از تعداد انگشتان دو دست فزونی میگرفت.
نسل دوم مظلومترین نسل حاضر در بین نسلهای یادشده است. آنان پایه الاکلنگی هستند که بازیگران آن نسلهای اول و سوم به هنرنمایی مشغولند و تمام فشار بازی دو طرف بر دوش آنان افتاده است. نسل دوم مرکز ثقل و گرانیگاه وزنههای سنگینی هستند که تکالیف نسل اولی و مصائب نسل آخری بر دوش ایشان سنگینی میکند. نسل دوم همانهایی هستند که در دوران کودکی خود پدرسالاری را تجربه کردند و چون به آن ورطه درافتادند با پدیده فرزندسالاری مواجه شدند. کمترین هزینه برای آنان صورت گرفت ولی خود بیشترین هزینه را بدون هیچگونه چشمداشتی برای نسل آخری میپردازند. بازیهای کودکانه آنان در کوچههای خاکی و با گروه همسالان خود انجام میشد. آنان فلکزدههایی بودند که خود را به افلاک رسانیدهاند.
با اینکه نامگذاری و ازبرکردن نامشان تکلیف سخت والدین بود ولی بیشترین جامعه اندیشمندان و بزرگان را به خود اختصاص داده است. اغراقی نیست اگر گفته شود که دردسر یک دوجین از آنها به اندازه رنج و عذاب داشتن یک جفت نسلسومی نبوده است. نسل آخری داعیه این را دارند که ما عدم بودیم و تقاضامان نبود و خواست والدین باعث بروز این شرایط شده است و ازاینرو خطاب و عتاب بیشتری به والدین بلافصل خود معطوف میدارند. با اینکه تندروترین نسل دوم با تحدید موالید خود به کمتر از چهار فرزند از وقوع سیل خروشان جمعیتی جلوگیری کرده است اما اقتضائات زمانه و طبیعت زندگی شهرنشینی آنها را مجبور به زندگی در آپارتمانهای کندوواری کرد که اجازه داشتن بیشتر از یک کودک را نمیداد.
نادیدهگرفتن مسئله اشتغــال برای سیل جمعیتی که به بازار کار رسیده، نابهنجاریهایی را به وجود آورده است که خود را به صورت عصیان در برابر هنجارهای نسل اول و دوم انقلاب عیان کرده است. از عوارض بلندمدت که بر نسل سوخته پیدا شده است گریزانی از ازدواج و تابوی تشکیل خانواده است و خود را تا سنین میانسالی گردنآویز نسل سلف خود میکنند که ناخنکشیدن روی سینه والدین را در پی دارد. به نظر میرسد که اشتغــال نتوانسته جوابگوی همین تعداد جمعیتی باشد.
از این دیدگاه اگر به رفتار نسل سوم بنگریم حرج و گناهی بر آنان نیست که چنین از وقوع دوباره سیل جمعیتی هراسان و اندوهناک باشند و مخاطرات ناگزیر ازدواج را بر خود روا نمیدارند. اشتباه مهلک و خطرناکی که نسل دوم به جبران سهو و خطای گذشته انجام میدهند این است که تمام وسایل رفاه و ضروریات زندگی که خود در حسرت آن میسوختهاند، از روی آیندهنگری و با دریغ آرامش و آسایش خود برای نسلآخری فراهم میآورند که پیامد آن نسلی کمتحرک و خالی از شور و نشاط برای جامعه است. نسل انقلابی با این ازخودگذشتگی، فشاری مضاعف به اعصاب و روان خود وارد کرده و اضطراب و ناپایداری را به فرزندان منتقل میکنند که در نهایت زیان اصلی متوجه میهن عزیز میشود.
با تمام احترامی که برای نسل اول قائل هستیم و بدون اینکه بخواهیم بر تواناییهای کتمانناپذیر آنها سرپوش بگذاریم اما اکثر التهابات جامعه امروزی ریشه در تحولات فکری و اجتماعی خاص دوران نسلاولی دارد. اگر نسلاولی به داشتن چهار فرزند – همچنانکه نسل پخته عمل کرد- قناعت کرده بودند شاهد اینهمه نوسانات و بگیروببند و ... نمیبودیم. اصرار و پافشاری در بیان گفتههای بالا برای محاکمه نسل اولی نیست چون امکان بازگشت به گذشته و جبران مافات نیست بلکه خاطرنشان ميکنیم که نسل سوم چندان بیراهه نرفته و نباید مورد سرزنش واقع شوند.
گفته میشود که جامعه ایران به سمت پیرشدن میرود و عنقریب شاهد رشد منفی جمعیت خواهیم بود و برای جلوگیری از این بحران، جمعیت جوان را به فرزندآوری تشویق میکنند. فرزندآوری به صورت بالفطره در نهاد و طبیعت افراد بشری وجود دارد و اگر کارها به روال طبیعی جریان داشته باشد نیازی به سیاستهای تشویقی نیست. ناگزیری نسل سوم که حتی مجال نفسکشیدن را هم از آنان گرفته آثار روحی و روانی گستردهای را به وجود آورده که خودداری برای داشتن فرزند یک مورد آن است. میتوان گفت که رفتار نسل سوم در قبال فرزندآوری نتیجه طبیعی و عواقب ناخوشایندی است که نسل اولی بر جامعه تحمیل کرده است. پیرشدن جمعیت گرچه صورت خوشی برای جامعه تلقی نمیشود اما نمیتواند جوانان را به فرزندآوری تشویق کند.
بهتر آن است که بیش از نگرانی در مورد پیری جمعیت به فکر ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر برای جوانان و برقراری موازنه بین این دو چرخه مهم اقتصادی باشیم. کشور ژاپن که پیرترین جامعه جهانی را تشکیل میدهد، قدرتمندترین اقتصاد آسیا را دارد و در ردیف کشورهای پیشرفته جهانی است. میتوان به سازوکار این کشور در حصول به این نتایج درخشان مراجعه کرد. مسئله کلی و دیگری که برای جامعه ایرانی مطرح است، حتی پس از رسیدن به مدینه فاضله اشتغال صددرصدی، دست طبیعت ایران با همه بخشندگی و سخاوت چندان گشوده نیست و نمیتواند پذیرای اینهمه نفوس میهمان در میهن عزیزمان باشیم. گنجایی بیشتر از این، خستگی و رنجوری و چهره زرد را برای مادر مهربان و طبیعت رنگارنگ ایران به ارمغان دارد. چهره طبیعی و زیبای ایران در حال رنگباختن است و صورت خشک و چروکیده که متعاقب خشکی و نارسایی پیوند رگهـای آبــــی است پدیدار شده است. میتوان به رفتار نسل آخری در تحدید موالید و جلوگیری از تهدید جمعیتی و در راستای حمایت از مادر طبیعت به دیده احـســـان نگریست.
به ضرسقاطع میتوان ادعا کرد چنانچه در شرایط یکسان، جای هر یک از سه نسل یادشده جابهجا شود دوباره شاهد همین رفتار و کردار آنها خواهیم بود. چنانچه اکثریت نسل اولی در پی فرزند بیشتر و نسل دومی به محدودکردن فرزندان و نسل سومی به حداکثر دو تای آن قناعت کرده که نشان از حاکمیت مطلق شرایط زمانی در هر برهه بر نسلهای مذکور دارد. کلام آخر به این معنی خواهد بود که نسل سومی از کره مریخ به این سرزمین وارد نشدهاند و همه برآمده از همین آب و خاک هستند، اما اقتضائات زمانه و شرایط محیطی آنها را بهگونهای رهنمون شده که به صورت بیگانه و ناآشنا در چشم نسل اول و دوم درآورده است. با اینکه نسل اولیها دهها فرزند خود را در کوچه و خیابان رها و گنجهای پنهان بازی با خاک را به فرزندان خود هدیه کردند ولی تجویز دوباره آن در شرایط کنونی بههیچوجه امکانپذیر نیست.
چه توقعی از نسل سوم میتوان داشت که در قوطی کبریتهایی به نام آپارتمان بزرگ شدهاند که کوچکترین سروصدا باعث آزار و اذیت همسایگان میشود. آیا میتوان دوباره یک تیم فوتبال از بچهها را در کوچه و خیابان یله کرد که لعن و نفرین دیگران را بهدنبال نداشته باشد. چه زیبا بود اگر دوباره میشد به همان دشت و کوه پناه برد و انرژی طبیعت را جذب کرد. چه توقعی از بچههای شیر پاکتی و پاستوریزهای میرود که در حصار مهدکودک و قفس آپارتمانهای لغزان بزرگ شدهاند و جسارت و مقاومت شیران بیشه و دستپروردههای دامان طبیعت را ندارند.
آیا واجب است که با سیاستهای تشویقی، وادار به فرزندآوری شده و فضای تنفس و آسایش را بر خود و طبیعت ایران حرام کنند. با نبود فرصت شغلی چه تضمینی هست که همچنان تحت پوشش کمکهای والدین و دولت خدمتگزار باقی بمانند. این سؤال مطرح است که آیا رشد منفی جمعیت نمیتواند تهدیدی برای جامعه و امنیت کشور تلقی شود وقتی که فرصت بازسازی اقتصاد و فرصتهای شغلی را فراهم میکند؟ درواقع پیشنهاد برخی این است باید به استقبال این روند رفته و خود را برای شرایط ایدهآل جمعیتی آماده کنیم.