فرارو- 16 اردیبهشت مصادف با درگذشت یکی از سه تصنیف ساز بزرگ موسیقی ایرانی است؛ امیر جاهد (۱۲۷۵ در تهران - ۱۳۵۶ تهران). تصانیف او را خوانندگان به نام دوران خوانده اند.
سابقه «تصینف» در موسیقی ایرانی را مورخان به پادشاهان کیانی می رسانند که نمونه اولیه اشعار پهلوی بوده است. اما آنچه به طور مستند مانده است مربوط به دوران قاجار می شود. علی اکبر شیدا، عارف قزوینی و امیر جاهد از پیشگامان تصنیف سازی در دوران جدید موسیقی ایرانی هستند.
قدیمیترین تصنیف در دوران جدید که ثبت شدهاست تصنیفی است که ۶۰ سال پیش از تولد شیدا سروده شدهاست. این تصنیف که در میان مردم جنوب ایران و فارس رواج داشته یک روایت عامیانه از خیانت به شاهزاده زند، لطفعلی خان زند است که با همه شجاعت راه به جایی نمیبرد و حکومت را به آغا محمدخان قاجار واگذار میکند.
علی اکبر شیدا احتمالا نخستین تصنیفساز شناخته شده موسیقی ایرانی است. تقریباً ۲۲ تصنیف سروده شده از شیدا در اختیار داریم که از نظر مضامین، زبان شعری و نوع آهنگها دارای مشخصات سبکی خاص شیدا هستند.
تا پیش از وقوع نهضت مشروطه در ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۹۰۶ میلادی)، موسیقی رایج در شهرهای بزرگ غالباً مضامین عاشقانه، سرگرمکننده و گاه بسیار بیارزش داشت. چنان که عارف قزوینی تصنیفسرای نامدار عصر مشروطه در کتابش مینویسد: «وقتی من به ساختن تصنیفهای میهنی روی آوردم، این هنر چنان تنزل یافته بود که حتی برای گربه شاه نیز تصنیف میساختند».
محمدعلی امیر جاهد، شاعر و تصنیفساز بود. اشعار او بیشتر دارای مضامین میهنی، اجتماعی، عشقی، سیاسی و فلسفی داشت. در سال ۱۳۰۸ تصنیفهای او با صدای قمرالملوک وزیری و تار ارسلان درگاهی و مرتضی نی داود بر روی صفحات ۷۸ دور ضبط شد.
از میان تصانیف او می توان به تصنیف هزار دستان اشاره کرد که محمدرضا شجریان آن را با گروه پایور در البومی به نام خزان اجرا کرده است. جاهد در سال ۱۳۵۶ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
هنرمندان ارزشمند و ورجاوند که همه عمرشان را برای فرهنگ و هنر ایرانی صرف کردند. شایسته است مسئولان فرهنگی کشور بدانند بر چه مسندی نشسته اند.
با سپاس از همه هنرمندان والامقام این مرز و بوم.
که ای خسته از رنج دی ببین جشنگلهای من
بکن دل ز نقدینه جان بنه درکف می فروش
نارگل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منت آسمان بهدوش
مده دست و با دست بینمک
نمک جز لب با نمک
جزایکردار ستمپیشهگان دهد نفخه صور
دوای درد دلدلدادگان بود شور و نشور
بسوزد از شر بشر یکسر خشک
و تر نماند آخر زین حیوان اثر
نیرزد این جهان بدین که بهر دل ، دل شکنی
برون کنی پیراهنی از تنی
مکن این طنازی با ما عبث به خود مینازی جانا
از این بلند پروازی دانم کاخر شکار بازی جانم
همه شب سر بردن به یک دل دوجا
نگرانکین دوران نماند بهجا
ومشو مایه آوارگی دست من و دامان تو
بنما چاره بیچارگی ما و عهد و پیمان تو
ریشه گر حاصلش این با نیست
تو مده لاله دگر خار چیست
جاهد این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست
به عشق استاد این تمام این تصنیف رو هنگام زمرمه تایپ کردم