یادداشت دریافتی- مهران صادقیان؛ معروف است که رویدادهای تاریخی، در زمانهای مختلف تکرار میشوند و فقط بازیگران آن، عوض میشوند.
تا آنجا که با اشراف و آگاهی به تاریخ و رویدادهای گذشته، میتوان تا حد زیادی، وقایع آینده را نیز پیش بینی کرد.
میگویند جوان بیست سالهای که به صدسال از تاریخ معاصر خویش اشراف داشته باشد، صدسال تجربه زندگی اجتماعی خواهد داشت.
در تاریخ آلمان میخوانیم زمانی که آدولف هیتلر اسم و رسمی پیدا کرد و در راس حزب فاشیست نازی قرار گرفت، برای پیروزی در رقابتهای حزبی و حذف رقیبان، گروهی وفادار از جوانان فرودست را تشکیل داد.
ایده اولیه تشکیل این گروه متعلق به فردی به نام ارنست روهم بود که یکی از خشنترین اشخاص زمان خود بوده و وفاداری خودش را به حزب و شخص هیتلر، به عناوین مختلف نشان داده بود.
آنها پیراهن قهوهای و شلوار تیره میپوشیدند و کلاه کاسکت فلزی بر سر میگذاشتند. یک گروه ضربت مخوف و خشن که گاهی SA نیز نامیده میشدند.
گروهی سرکوبگر که در مکانهای مخفی حزب نازی، سازمان دهی و آموزش داده میشدند و کار اصلی آنها، فشار بر حزب رقیب از طریق اخلال در فرآیندهای مردم سالارانه همچون سخنرانیها و تجمعات آنها بود.
گروهی متشکل از چهار میلیون نفر که هیچ کس حاضر به پذیرش مسولیت اعمال غیرانسانی آنها نبود.
هیتلر، آنها را جوانان وطن پرستی میدانست که (تحمل اعمال مشتی وطن فروش خودفروخته را ندارند)
و گاهی نیز مزورانه در سخنرانیهای عمومی، به این اوباش توصیه میکرد که احساسات خودشان را کنترل کنند.
هیتلر به افراد SA افتخار میکرد و لاف میزد که آنها مانند (سگ تازی چابک، مانند چرم مقاوم و مانند فولاد، سختند).
اما ماجرای این نیروها به ستایش هیتلر از آنها ختم نشد. سازمان دهی و جرات لباس قهوهایها به حدی رسید که امکان عمل برخلاف اراده سران حزب نیز پیدا کردند.
بقول حافظ
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
و از آنجا که در گروهها واحزاب تمامیت خواه، هیچ رقیبی نباید وجود داشته باشد، پس موعد حذف آنها هم فرا رسید و در ژوئن ۱۹۳۲ نیروهای SA در عملیاتی بنام (شب خنجرهای خونین) قلع و قمع شدند و سرانشان نیز به قتل رسیدند.
******************************************************************
در سیاست، معروف است که: (در جهان، هیچ دموکراسی کامل نیست و هرچه هست، تمرین دموکراسی است.)
بدین مفهوم که در تمرین دمکراسی، هر فرآیند سیاسی مانند اتنخابات و امثال آن بسان یک تمرین جدی و واقعی است که بایستی مردم و ساختار سیاسی را گام به گام به بلوغ سیاسی و رشد اجتماعی نزدیک نماید.
یکی از مهمترین مولفههای دموکراسی، نیروها مردمی داوطلب و تشکلهای مردم نهاد میباشند که نقش آنها کمک به مردم و دولت مرکزی در زمان وقوع بلایای طبیعی و بحرانهای اجتماعی است که دولت مرکزی به تنهایی از عهده مهار آن برنیامده و به صورت رسمی و قانونی، از نیروهای داوطلب درخواست کمک مینماید.
در چنین مواردی، سازمان دهی این نیروها نیز بر عهده نهادهای امنیتی بوده و حوزه عمل آنها و وظایفشان بطور شفاف در منظر افکار عمومی خواهد بود.
ولی بنا برشهادت تاریخ، این گروهها نیز گاهی ملعبه دست گروههای تمامیت خواه شده و خود به عنصری ضد اجتماع و ضد امنیت و ثبات تبدیل شدهاند.
همان گروهای تمامیت خواهی که دستشان از هرگونه استدلال عقلی و منطقی تهی بوده و با سازوکارهای رایج مدنی و دموکراتیک از جمله انتخابات و امثال آن خود را از پیش باخته میدانند و از طرفی با وجود این گروههای به ظاهر خودسر، دیگر ناگزیر به پاسخ گویی به افکار عمومی و هواداران خود نخواهند بود.
موجودیت و میزان عمل این نیروها، به نسبت افزایش تحرک و نشاط سیاسی جامعه، افزایش پیدا کرده و در انتخاباتها به حداکثر خود میرسد چرا که یک عملیات خشن و مرعوب کننده چنان اثر سریع و قاطع دارد که میتواند اثر دهها همایش و سخنرانی گروه رقیب را خنثی و بی اثر نماید. چون مردم وحتی سیاسیون، در شرایط رادیکال از بین گزینههای توسعه سیاسی، انتخابات و آزادیهای مدنی و امنیت، بدون شک امنیت را انتخاب کرده دچار خودسانسوری شده و همچون رقیبی دست بسته به کسب حداقلها رضایت خواهند داد.
ابزارها و روشهای فریب و تهییج این گروههای بعضا ساده دل، چنان نافذ، قاطع و آراسته به ظواهر مقبول میباشد که گاهی وطن دوستی و حتی باورهای مذهبی نیز به تنهایی توان مقابله با آن را نخواهند داشت هم چنان که بسیاری از نیروهای SA از وطن پرستان دوآتشه بوده و همچنین شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ بنا به روایت اطرافیانش دارای اعتقادات شدید مذهبی بوده و تا زمان مرگش در کالیفرنیای آمریکا، نماز و روزهاش ترک نشد.
رسول مهربانیها (ص) چه زیبا میفرمایند: (المومن کیس الفطن الحذر یعنی: مومن، زیرک و محتاط است.)
بپذیریم که هیچ گروهی خودسر نیست و بدون پشتیبانیهای سخت افزاری و نرم افزاری و یا حداقل، عقبه فکری و شارژ روحی و ایدئولوژیک، گردآمدن گروهی محدود نیز تقریبا ناممکن خواهد بود.
هرچند بحمدالله شرایط امروز کشورمان به هیچ عنوان قابل قیاس با آلمان دهه چهل میلادی نیست ولی به مصداق اینکه:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل
چو پرشد نشاید گرفتن به پیل
علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد و همانا بهترین درمان، پیشگیری است.
عبرت گرفتن از تاریخ و تجربه سالهای اخیر و بخصوص تحرکات ایذایی در مقابل دولت اصلاحات نشان داده است که تنها راه حل موجود، التزام عملی همگان به قانون است به نحوی که در دایره قانون، هیچ کس حاشیه امن نداشته و همه افراد جامعه، خود را مخاطب قانون بدانند.
پس در صورت ضرورت، فراخوان گروهای مردمی فقط از طرف رهبری عالی نظام و با سازمان دهی نهادهای مسول امنیت انجام گرفته و رقابتهای سیاسی فقط از سازوکارهای آرام مدنی انجام خواهد پذیرفت.
و چه خوب است که در چنین حالتی هرگونه تهییج افکار عمومی از تریبونها و رسانههای خاص، و ایراد سخنانی از این دست که:
ملت ما آنها را در زیر پای خود نابود خواهند کرد یا مردم غیور ما جواب آنها را در کف خیابانها خواهد داد.
و سخنانی از این دست، به عنوان دعوت به قانون شکنی تلقی شده، تقبیح گردیده و حتی مورد پیگرد قرار گیرد.
وای کاش بکار بردن واژه (مردم) فقط با اخذ مجوز رسمی امکان پذیر باشد.
تجربه تلخ غرب در آموزش و بکارگیری طالبان و القاعده به ما آموخته است که تربیت گروهی مسخ شده که تکفیر، مهمترین باورشان و هرج ومرج و خشونت، عالیترین هنرشان است، همانا پرورش مار در آستین و انداختن آتش در کاهدان خودی است.
یعنی
خسارتی آرام
بیصدا
ولی حتمی و گریزناپذیر
فاعتبرو یا اولی الابصار