صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۲۶۷۹۴
حجت الاسلام دکتر محسن الویری
دعوت دوستان اتحادیه بین المللی امت واحده برای حضور در یک کاروان دوستی موسوم به سرزمین برادری با وجود همة ابهام‌هایی که داشت آن قدر پرجاذبه بود که کلاس‌های پنجشنبه و شنبه و یکشنبه ۳۰ بهمن تا ۳ اسفند ۹۳ را تعطیل و برای همراهی با آن‌ها اعلام آمادگی کنم.
تاریخ انتشار: ۱۷:۵۷ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
محسن الویری*؛ "تعصّب نباید که ما را خود محنت افتاده هست... و تألّف باید که باشد میان شما (تاریخ سیستان، ص ۲۷۸)"
 
پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۳

دعوت دوستان اتحادیه بین المللی امت واحده برای حضور در یک کاروان دوستی موسوم به سرزمین برادری با وجود همة ابهامهایی که داشت آن قدر پرجاذبه بود که کلاس‌های پنجشنبه و شنبه و یکشنبه ۳۰ بهمن تا ۳ اسفند ۹۳ را تعطیل و برای همراهی با آن‌ها اعلام آمادگی کنم.  

این دوستان پیش از سفر ابتکار به خرج داده بودند و خواستند که جمله‌ای که با اهداف سفر همخوانی داشته باشد برگزینم تا آن را به همراه تصویر حقیر به عنوان خبر مقدماتی و تبلیغاتی در پایگاههای اطلاع-رسانی منتشر سازند.
 
این پیشنهاد به همة اعضای کاروان شده بود. حقیر دو بیت از قصیدة معروف بُرده سرودة شرف‌الدین محمد بوصیری (۶۹۴ تا ۶۹۷ق.) را به این منظور برگزیدم. این انتخاب از یک سو نشان‌دهندة اقبال تاریخی و گستردة شیعیان به مدایح نبوی برادران اهل سنت و استفبال از دستاوردهای علمی و فرهنگی آنان بدون توجه به مذهب و تأکید بر احیای این سنت پسندیده بود و از سوی دیگر برجسته ساختن یکی از مهم‌ترین وجوه اشتراک همة مسلمانان یعنی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله الطاهرین و صحبه المنتجبین و واکنش به اهانتی است که اخیرا به ساحت قدسی ایشان صورت گرفت. این دو بیت چنین است: 

محمد سید الکونین و الثقلی...     ن و الفریقین من عرب و من عجم  
دعا الی الله فالمتمسکون به     متمسکون بحبل غیر منفصم
یعنی: 

ـ محمد (ص) آقا و سرور دو عالم و سرور انس و جن و دو گروه عرب و عجم است
ـ پیامبر به سوی خدا دعوت نمود پس متوسل شوندگان و چنگ زنندگان به او به ریسمانی چنگ زده‌اند که جدا شدنی و گسستنی نیست. 

به هر حال، ساعت ۳ بامداد ۳۰ بهمن ۹۳ از منزل قم حرکت کردیم و مطابق برنامه قبل از ساعت ۵ بامداد در ترمینال شمارة ۲ فروددگاه مهرآباد به جمع همفسران پیوستم.

به جز خبرنگاران تسنیم و شفقنا و مستند‌سازان و دست‌اندرکاران مدیریت گروه، این دوستان در این کارون حضور داشتند: آقای رضا امیرخانی نویسنده و منتقد فرهنگی، آقای حسین دهباشی مستندساز، آقای محمدرضا شهیدی‌فرد مجری و تهیه کننده تلویزیون، آقای محمدحسین حقیقی مستندساز، آقای محسن حسام مظاهری جامعه‌شناس و سردبیر مجله هابیل، آقای محمد حسین قدمی شاعر نقاش و نویسنده، حجت الاسلام آقای مهدی همازاده دانشجوی دکتری فلسفه هنر و خانم دکتر فروز رجائی‌فر فعال در حوزه جهان اسلام. البته آقایان حمید شاکرنژاد قاری بین المللی قرآن و فرج الله شوشتری پسر شهید بزگوار نورالله شوشتری هم که از مشهد تشریف آورده بودند، در زاهدان به ما پیوستند. لطف آقای دهباشی سبب شد که با کارت پرواز ایشان در ردیفهای جلوی هواپیما بنشینم و با توجه به خستگی و کم‌خوابی، طول سفر را پیش و پس از صبحانة کامل ایران ایر به صورت عمده با خواب سپری کنم و جز چند قطعه عکس که از کویر اطراف زاهدان گرفتم کار مفید دیگری صورت ندهم. 

مکان استقرار ما هتل هامون وابسته به نیروی انتظامی بود. اتاق ۳۰۲ را برای بنده در معیت آقایان دهباشی و همازاده در نظر گرفته بودند. بلافاصله پس از گذاشتن ساکهای سفر، راهی مراسم اختتامیه کمیسون کلامی-فقهی بیست وششمین همایش علمی-تحقیقی مذاهب اسلامی شدیم که نهاد نمایندگی ولی فقیه در استان در زمینه نقد تکفیر برپا کرده بود. به رغم محبت دست اندرکاران مراسم، قرائن مختلفی نشان می‌داد که کسی منتظر قدم این کاروان نبوده است.

کثرت قابل توجه علمای فریقین در همایش و سخنرانی‌های تقریبی علمای اهل سنت برایم جالب بود. یکی از علمای شیعه که در عداد سخنرانان پایانی بود، از اشعث بن قیس با صفت کِنِدی یاد کرد که مایة شرمساری بود و در یک متن عربی هم اعراب کلمه‌ای را نادرست تلفظ کرد.  

بیانیه پایانی این کمیسون هم بیانیة خوبی بود و نکاتی قابل توجه داشت از جمله اشاره به اینکه: 

 «کفر در قرآن کریم و در روایات در معانی گوناگونی به کار رفته گاهی واژه کفر در برابر شکر است گاهی واژه کفر در برابر اسلام گاهی کفر در کفر عملی به کار رفته است یعنی در مورد برخی معاصی به خاطر اهمیتش واژه کفر به کار رفته است. ایمان نیز در معانی مختلفی به کار رفته گاهی به معنای اسلام است و گاهی مقصود از آن ایمان کامل است، فلذا با توجه به استعمالات و معانی مختلف واژه ایمان و کفر و همچنین واژه‌هایی مانند نفاق و ارتداد برای فهمیدن مقصود از آن در هر آیه یا روایت و یا نوشته‌ای، باید به قرائن مراجعه نمود. مرز ورود به اسلام بر اساس روایات شیعه و سنی در کتاب‌های صحیح بخاری و اصول کافی گفتن شهادتین و پذیرش ضروریاتی مانند نماز و زکات و روزه و حج است که با گفتن آنجان و مال و ناموسش محفوظ و مورد احترام قرار می‌گیرد. کفری که به معنای خروج از اسلام است، انکار‌‌ همان چیزی است که سبب دخول در اسلام است یعنی با انکار توحید و یا رسالت، فرد کافر می‌شود.... تنها با سخن یا فعلی می‌توان افراد را تکفیر نمود که به اجماع مسلمین، آن امر موجب کفر باشد و با چیزی که برخی آن را موجب کفر می‌دانند و برخی موجب کفر نمی‌دانند، نمی‌توان شخصی را تکفیر نمود.... ریشه برخی تکفیر‌ها میان مسلمانان، نشناختن دقیق عقاید یکدیگر و برداشت غلط از آن‌ها و عدم آشنایی با مراد گوینده است که ارتباط و گفتگوی علمی و دوستانه آن‌ها را حل می‌کند... در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسر آن حضرت نسبت رابطه نامشروع داده شد و قرآن آن را افک یعنی دروغ و خلاف واقع معرفی کرد اگر کسی با عمل به اینکه قرآن کریم در سوره نور آن را دروغ دانسته بگوید واقعیت داشته است کافر است. شیعیان هر چند امامت را جزء اصول دین یعنی از مسایل اعتقادی می‌دانند ولی انکار آن را کفر و موجب خروج از اسلام نمی‌دانند و تنها انکار توحید و نبوت و معاد را سبب کفر و خروج از اسلام می‌دانند... برخوردهای افراد افراط گرا و تند رو در هیچ مذهبی نباید به حساب آن مذهب و عموم هم مذهبان آنان گذاشته شود.»
 
بعد از اقامة نماز ظهر و عصر و صرف ناهار به دعوت آقای حسین دهباشی و همراه آقایان رضا امیرخانی و شهیدی‌فرد راهی سازمان اسناد و کتابخانه ملی مرکز سیستان و بلوچستان شدیم.

آقای سیاسر که ریاست این مجموعه را عهده‌دار است، بزرگوارانه از ابتدا تا انتهای این بازید با ما همراه بود و توضیحاتی بسیار ارزشمند در بارة بخش‌ها، فعالیت‌ها و مسائل سازمان مطرح کرد. در این بازدید فشرده از کتابخانة تخصصی ایران‌شناسی موقوفة استاد دکتر ایرج افشار سیستانی، بزرگ‌ترین گنجینه فرهنگی اهدایی در جهان اسلام اهدایی شادروان سیاوش پرواز، بخش نسخ خطی، بخش اسناد، بخش تاریخ شفاهی و قرائت‌خانه بازدید کردیم و در پایان بازدید، جلسه‌ای کوتاه در سالن اجتماعات برای معارفه کارکنان و بررسی مهم‌ترین مشکلات تشکیل شد.  

مرحوم سیاوش پرواز که نام اصلی و اولیة او علی اکبر عرب یعقوبی است،‌زاده شهر زابل در سال ۱۳۲۶ شمسی است که در سال ۱۳۸۸ از دنیا رفت. از وی به عنوان نخستین سراینده شعر نو در خطه سیستان و بلوچستان یاد می‌کنند. ولی از سال ۱۳۵۳ رسما وارد حوزة قضاء شد و در مناصب مختلف قضایی خدمت کرد. مجموعه آثار او بنا به یک قول هشتاد هزار و بنا بر قولی دیگر یکصد و پنج هزار کتاب و پانزده هزار سند است که آن را یکجا به کتابخانة ملی مرکز سیستان و بلوچستان هدیه کرده است. گفته می‌شود این مجموعه بزرگ‌ترین مجموعه اهدایی فرهنگی است که در جهان اسلام اهداء شده است. از مجموعه آثار منتشر شده که پنج جلد است او این سه جلد کتاب شعر به ما اهداء شد: موسیقی رنج، گزیده‌های ۱۳۵۱ ـ ۱۳۶۰، مجموعه شعر، سیاوش پرواز، تهران: کتاب روشن، ۱۳۸۷؛ سر زدن به جوانی، برگزیده شعر‌ها، تهران: آگاه، ۱۳۸۷؛ و افروختن آتش‌ها، تهران: نشر دات، ۱۳۸۷.  

بخش تاریخ شفاهی کتابخانة ملی در تهران که ظاهرا با همت آقای دهباشی تحولی چشمگیر را تجربه می‌کند در اقدامی ستودنی اقدام به راه‌اندازی بخش ویژة تاریخ شفاهی در مراکز استانی کتابخانة ملی کرده است که طبعا قلمرو فعالیت خود را تاریخ شفاهی آن استان قرار داده است.

فهرست امیدوار کننده‌ای از مصاحبه‌هایی که از سوی مرکز سیستان و بلوچستان صورت گرفته فراهم شده بود، هر چند ضبط مصاحبه‌ها روی نوارکاست بسیار تعجب‌برانگیز بود. آقای قاسم سیاسر کتابی با عنوان «سیستان و بلوچستان در روزگار پهلوی» نوشته‌اند که در سال ۱۳۹۱ از سوی انتشارات آبنوس در تهران منتشر شده است.

این کتاب مجموعه شانزده مقاله است و یکی از ویژگی‌های آن استفاده از عکس‌ها و اسناد است. کتاب همچنین دربردارندة نکاتی قابل توجه در باره وضعیت منطقه در دوران معاصر به ویژه نقش علماء در تعدیل کشف حجاب در منطقه است.

 
 
تصویر شمارة ۱ ـ کتابخانه تخصصی ایران‌شناسی؛ از راست به چب: کتابدار تالار ایران‌شناسی، آقای سیاسر، آقای دهباشی، آقای امیرخانی، بنده، و آقای شهیدی‌فر

بعد از بازگشت از کتابخانة ملی به اتفاق اعضای گروه عازم بازدید از منطقه محروم شیرآباد شدیم. محله-ای محروم با رنجهایی دیرآشنا که در و دیوار و زمین و کوچه‌ها و سیمای ساکنان، آن را زمزمه می‌کرد. به نظر می‌آمد که ساکنان این منطقه عادت داشتند که هر از گاهی فرد یا گروهی به سراغ آن‌ها برود و نگاهی به مظاهر فقر و فاقه آن‌ها بیاندازد و با چند نفر صحبت کند و احیانا عکسی به یادگار بگیرد و سپس آن‌ها را در رنج بیکرانشان‌‌ رها کند و راه خود برود.

مردمانی رنجور اما صبور، انسانهایی با وضع فلاکت‌بار ولی طبعی مناعت‌دار در برابرمان بودند که از مشکلات خود نیز با عزت سخن می‌گفتند. روحی آرام و لحنی ملایم داشتند و تنها چیزی که آن‌ها را سخت برآشفته بود عدم اهتمام به عمران و آبادانی منطقه به اتهام خلافکار بودن ساکنان بود.

در شرایطی که مشکل اصلی بخش قابل توجهی از سطح کشور ما و به ویژه استان سیستان و بلوچستان مشکل کم‌آبی است، یکی از مشکلات اصلی منطقة مورد بازدید ما فراوانی آبهای زیر زمینی بود که خود را تا سطح زمین رسانده بودند و خانه‌های مردم در معرض تهدید جدی قرار داشت. سال‌ها بود که چنین محرومیتی را از نزدیک ندیده بودم و گمان می‌بردم این صحنه‌ها به راستی از میان ما رخت بر بسته است، ولی دریافتم که باز هم قدرت رسانه‌ها را در برساختن واقعیتهایی غیرواقعی کم انگاشته‌ام.  

بعد از این بازدید غم‌افزا در مسیر بازگشت به مرکز شهر به یکی از آرامستان‌ها رفتیم. پدر آقای محمد حسین حقیقی از همسفران این کاروان هم که در سال ۱۳۵۴ در اثر سانحه تصادف به جوار حق شتافته بود در همین آرامستان بود و توفیقی یافتیم که با حضور بر سر قبرش به فاتحه‌ای میهمانش کنیم. معماری قبر‌ها، رنگ‌آمیزی شده بودن برخی قبر‌ها و سکنی گزیدن برخی آوارگان در اتاقهایی که برای برخی مقابر ساخته شده بود، از جمله شگفتی‌های این بازدید بود. 


 
تصویر شمارة ۲ ـ سکونت در آرامستان
پس از آن به مزار شهداء رفتیم و توفیق یافتم که با راهنمایی آقای شهیدی که به خوبی با منطقه آشنا بود بر سر مزار دو فرزند شهید مرحوم آیت‌الله عبادی امام جمعه فقید مشهد که هم در اینجا و هم در مشهد مهر و مودتش در دل مؤمنان جاری است بروم و اندکی از زنگارهای دل را به یادشان صیقل دهم. 

پخش زیارت عاشورا از بلندگوی مزار شهداء و یا تصویر گونه‌ای نازیبا از ماجرای غدیر به صورت درشت در سینة کوهی که مشرف بر منطقه بود نشان از نابسامانی روش تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام در این منطقه داشت. مشتاق بودم بدانم چند نفر با این روش‌ها به مکتب اهل بیت گرویده‌اند یا به آن متمایل شده‌اند؟ البته انکار نمی‌کنم که این روش‌ها بر هویت‌بخشی معتقدان به تشیع اثر می‌گذارد و این گونه نیست که هیچ اثری نداشته باشد ولی اگر قرار باشد قاعده الاهم فالاهم رعایت شود معلوم نیست در یک بررسی کار‌شناسانه در باره اولویت روشهای تبلیغ در این منطقه این گونه اقدامات توجیه داشته باشد.  
 
تصویر شماره ۳ ـ تبلیغ غدیر به روشی غیرمتناسب با منطقه
به سرعت خود را به مسجد بزرگ و زیبای دانشگاه زاهدان رساندیم. پیش از ورود به مسجد، قرائت فاتحه بر مزار شهیدی گمنام در مدخل مسجد که به زیبایی آراسته بود، عطر پاکی به روحمان افشاند. بلافاصله پس از نماز جماعت که با تعداد قابل توجهی نمازگزار برپا شده بود، قرائت دعای کمیل آغاز شد ولی دعا به پایان نرسیده اعضای گروه برای شرکت در جلسه‌ای مشترک با نخبگان هنری و علمی بلوچ در سالن همایشهای دانشگاه مسجد را ترک کردند و حقیر کم‌توفیق که دیگر رفیقی جز خستگی نداشتم برای استراحت به هتل محل اقامت برگشتم.  
 
جمعه ۱/۱۲/۹۳
اولین برنامه امروز ما دیدار با خانواده شهید عمرشاه گرگیج بود. در این دیدار صمیمی که با حضور سرطایفه گرگیج حاج سردار احمد اربابی (گرگیج) برپا شد، تعدادی از نامه‌های شهید عمرشاه در اختیار ما قرار گرفت که یکی از آن‌ها را با صدای بلند برای همه خواندم.‌ای کاش این گونه اسناد هر چه سریع‌تر از سوی بنیاد شهید اسکن شود و نسخه اصلی و تصاویر الکترونیک آن به صورت مناسب و البته قابل دسترس نگه‌داری شود. ابتکار سرکار خانم دکتر رجایی‌فر برای هدیه یک تسبیح متبرک به بیت الله الحرام به مادر شهید از لحظات شیرین این دیدار بود.

پایگاه اطلاع‌رسانی طایفة گرگیج هم گزارشی از این دیدار در ۴ اسفند ۱۳۹۳ به نشانی زیر منتشر ساخت: gorgij. ir

این دیدار با دیدار بعدی که با خانواده شهید محمد شاهوزهی بود به کمال رسید. بر دیوار اتاق میهمانی خانة این شهید بزرگوار افزون بر تصویر این شهید، نام و تصویر بیست شهید دیگر هم که همگی از طایفة شاهوزهی بودند در یک قاب نصب شده بود. این دیدار نیز در جوی صمیمی برگزار شد و پدر بزرگوار شهید اظهار داشت از این فرزند خود را در راه دین و اسلام و پیامبر هدیه کرده است هیچ پشیمانی ندارم.

در این دیدار نیز سرکار خانم رجائی‌فر یکی دیگر از تسبیح‌های متبرک خویش را از کیسة پنهان هدایای ویژه خود بیرون آورند و مرا مفتخر ساختند که آن را تقدیم پدر شهید نمایم. همفسر هنرمند ما آقای قدمی که در پرتره‌نگاری تبحر داشتند همچون دیدار‌ها و مراسم قبل چهره پدر شهید را قلم زدند و به هنگام ترک منزل به ایشان هدیه کردند. پدر شهید به محض اینکه متوجه حضور آقای فرج الله شوشتری فرزند سردار شهید شوشتری در جمع ما شد بلافاصله به احترام ایشان از جای برخاست و چشمانش پر از اشک شد و فرزند شهید را در آغوش کشید و از خدمات بزرگ آن شهید والامقام سخن‌ها گفت. 

برنامه بعدی ما شرکت در مراسم نماز جمعه اهل سنت زاهدان بود. به دلیل کثرت نمازگزاران و در دست تعمیر بودن مسجد مکی، مدتی است که نماز جمعه در عیدگاه (مکان ویژة اقامة نماز عیدین) برپا می‌شود.

از برادرانی که جلوی در ورودی نقش انتظامات را برعهده داشتند تا نمازگزاران طول مسیر و علمایی که در صفوف اول نماز حضور داشتند همگی با رویی گشاده و دستانی پرمهر از ما استقبال کردند.

مولوی عبدالحمید این هفته در زاهدان تشریف نداشتند و مولوی عبدالغنی بدری اقامة نماز را عهده‌دار بودند. قاری محترم و خوش صدا آقای شاکرنژاد به دعوت مجری مراسم برای قرائت قرآن روی منبر کوچکی که روبروی جمعیت بود نشست و با زیبایی تمام آیاتی از سورة مبارکة شوری را تلاوت کرد. وزش باد در فضای باز و پیجیدن صدای آن در بلندگو نه بر ارادة قاری محترم اثر گذاشت و نه بر زیبایی صدای او.

بعد از اتمام تلاوت، حقیر به عنوان سخنران پیش از خطبه‌ها به جایگاه رفتم و بر اساس هماهنگی قبلی با مولوی بدری پانزده دقیقه صحبت کردم. متن این صحبت که در پایگاههای اطلاع‌رسانی متفاوتی انعکاس یافت بحمدالله مورد اقبال قرار گرفت. بنای من در این صحبت‌ها آن بود که در بارة انگیزة سفر این کاروان و تبیین نام آن به راستی جز آنچه می‌دانم هیچ نگویم و مراقب باشم مبادا سخن از سر مبالغه و یا جهل بگویم و در عین حال پا از حد خویش فرا‌تر ننهم و در امور سیاسی و امنیتی منطقه که آگاهی ندارم اظهارنظری نسنجیده و شتابزده نداشته باشم.  
 
تصویر شماره ۴ ـ نماز جمعه اهل سنت زاهدان
متن این صحبت را که نشان دهندة بخشی از دیدگاههای حقیر به موضوع همگرایی مذهبی و توضیح در باره انگیزه این سفر بود و بحمدالله در پایگاههای مختلف اطلاع‌رسانی منتشر شد، با ویرایشی اندک عینا می‌آورم: 

«اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین والصلوه و السلام علی حبیب اله العالمین العبد الموید و الرسول الامجد ابی القاسم المصطفی محمد ثم الصلوه و السلام علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و صحبه المنتجبین. 

اگر رابطه میان افراد خصمانه باشد، حتی اگر از یک پدر و مادر‌زاده شده باشند به این‌ها نمی‌شود برادر گفت.


توفیق دارم از طرف دوستان و مجموعه‌ای که به نام کاروان سرزمین برادری توفیق حضور در جمع شما را پیدا کرده‌ایم خدمت همه سروران ارجمندم عرض سلام و ادب و احترام داشته باشم. غیابا خدمت جناب مولوی عبدالحمید و حضورا خدمت سرور عزیزمان جناب مولوی بدری که اقامه نماز خواهند کرد عرض سلام دارم و خدمت همه علمایی که در مجلس حضور دارند و اقشار مردم و همه نمازگزاران عزیز عرض سلام و احترام دارم. 

پیش از اینکه نکته‌ای را درباره این کاروان خدمت دوستان عرض کنم اجازه می‌خواهم به صورت کوتاه به مقدمه‌ای اشاره بکنم و دوستان را به مضمون آیاتی از سوره مائده ارجاع بدهم. خداوند متعال در سوره مائده از ایه ۲۷ تا ۳۱ که ماجرای هابیل و قابیل را برای ما بیان می‌کند در آغاز ایه ۲۷ با این عبارت» و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق «ماجرا را شروع می‌کند و در خلال این چند آیه ماجرای اختلاف بین این دو برادر و سرانجام اینکه چگونه قابیل اسیر نفس خود شد و برادرش را به قتل رساند و سپس دید عاجز و ناتوان است و نمی‌داند چه بکند و خداوند دو کلاغ را فرستاد و او از نحوه دفن یک کلاغ به وسیله کلاغ دیگر به خود آمد «فأصبح من النادمین» و برادر خویش را به خاک سپرد. 

گرچه آیات قرآن در آیه ۳۱ و ۳۲ سه بار واژه اخ و برادر را به کار می‌برد. هم آنجایی که وقتی که او به خود برمی گردد و می‌گوید من نمی‌دانم با برادرم چه بکنم و ابتدایش هم که آمده «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ» که چطور نفس او این را به کشتن برادرش واداشت و پس از آن از این تعبیر یاد می‌کند که «کَیْفَ یُواری سَوْأَةَ أَخیهِ» اما در آغاز این ایات از و اتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق» سخن می‌گوید. شاید این برداشت برداشت نادرستی نباشد که هرچند هابیل برادر قابیل بود و هرچند خون این برادر به دست قابیل ریخته شد اما آن وقتی که ما به این ماجرا از بیرون نگاه می‌کنیم و می‌خواهیم این ماجرا را روایت کنیم نام برادر به این‌ها نمی‌شود گذاشت و خداوند به پیامبر اعظم خطاب می‌کند که ماجرای دو پسر آدم را روایت کن نمی‌گوید ماجرای آن دو برادر را روایت کن. اگر قرار باشد رابطه بین دو کسی که‌زاده یک پدر و مادر هستند چنین چیزی باشد حتی اگر این فرد بر رفتار نادرست خودش پشیمان شود «فأصبح من النادمین» هم باشد به این‌ها برادر نمی‌شود گفت و باید به این‌ها گفت دو پسر آدم. 

نخستین گام پیامبر در مدینه، پیمان مواخاة و برادری بود
شاید حضرت ختمی مرتبت بر همین مبنا آن وقتی که از مکه به مدینه هجرت فرمودند و پس از اینکه به عنوان نخستین گام در مدینه یک پیمان نامه عمومی ایجاد کردند و این پیمان نامه عمومی را خود ایشان امت نامید و گفت این «امت واحده» هست امت واحده‌ای که در آنجا از گروه‌های مختلف از اقوام مختلف حتی ادیان مختلف حضور داشتند پس از اینکه پایه یک جامعه دینی شکل گرفت اولین اقدام پیامبر پیمان مواخاة و برادری بود.

پیمانی که آن حضرت خود نام إخاة یا مواخاة را بر آن گذاشت به این معنا که اگر قرار باشد جامعه دینی شکل بگیرد هیچ اقدامی نمی‌تواند در اینجامعه به نتیجه مطلوب برسد مگر اینکه پیمان برادری و حس برادری و روحیه برادری بین شهروندان اینجامعه برقرار باشد. اگر برادری وجود داشته باشد دیگر عرب قریشی و عرب شمالی و عرب جنوبی و تعدد نژادهای عربی که در مکه و مدینه بودند نه تنها مساله ساز نخواهد بود که خود به یک عامل وحدت بخش، به یک عامل انسجام و به یک عامل موفقیت تبدیل خواهد شد. 

تاکید کاروان سرزمین برادری بر ضرورت تمسک به حبل محکم برادری
خدمت همه عزیزان می‌خواهم عرض بکنم که کاروانی که توفیق پیدا کردند که در این دیار مهر و صفا می‌ه‌مان شما باشند بر اساس چنین درکی از آموزه‌های اسلامی به نزد شما آمده‌اند. این گروه که نامشان «سرزمین برادری» است هیچ گروه دولتی نیستند و به هیچ گروه دولتی وابستگی ندارند. هر یک از عزیزان که در اینجا هستند چه از عالمان دینی، چه از نویسندگان، چه از هنرمندان، چه از مستندسازان، چه از کارگردانان و چه از قاریان و چه از بانوان محترمی که در صحنه‌های فرهنگی و سیاسی فعال هستند این‌ها به عنوان یک درک شخصی از ضرورت پای فشردن و تمسک به حبل محکم برادری به اینجا آمده‌اند تا پیام خودشان را خدمت شما ابلاغ بکنند. 

یک اعتراف؛ فهم نادرست برخی علمای تراز دوم از قرآن
ما برای دو کار به اینجا آمده‌ایم: برای یک اعتراف و برای یک انتظار. اعتراف ما این است که ما می‌دانیم که عده‌ای از کسانی که اهل قرآن هستند - چه در محیط‌های شیعی و چه در محیط‌های غیرشیعی- از قرآن تفرقه می‌فه‌مند گرچه از قرآن خشونت می‌فه‌مند، گرچه این‌ها از قرآن خونریزی می‌فه‌مند اما بدانید که کسانی هم هستند که از قرآن همانطور که برادر عزیزمان به زیبایی تلاوت کردند «أنْ أَقیمُوا الدّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیه می‌فه‌مند، وحدت و برادری می‌فه‌مند، نه اینکه برخی از آیات را‌‌‌ رها کنند و برخی دیگر را بچسبند.. اینکه یومن ببعض و یکفر ببعض می‌شود. خیر، بلکه این‌ها می‌دانند که روح حاکم بر قرآن چنین است. روح حاکم بر قرآن «رحماء بینهم» و «أشداء علی الکفار» است. 

وحدت، وظیفه دینی نه تاکتیک سیاسی
ما آمده‌ایم تا بگوییم که اعتراف می‌کنیم که هرچند در میان عالمان ما هستند کسانی که درک درستی از وحدت نداشته باشند و گمان برند که وحدت یک تاکتیک سیاسی است نه یک وظیفه دینی این را ما اعتراف می‌کنیم که عده‌ای این گونه می‌فه‌مند اما ما آمده‌ایم بگوییم ما وحدت را یک اصل اصیل دینی می‌دانیم و ما چون خودمان را پیرو اهل بیت می‌دانیم و چون اهل بیت خودشان را به ما آموخته‌اند یک تاکتیک سیاسی نیست یک روش سیاسی نیست که در یک مقطعی مثلا حضرت امام – رحمه الله علیه- موقتا گفته باشد و ما بخواهیم تکرار بکنیم.

اینکه مقام معظم رهبری به وحدت اشاره می‌کنند این تاکتیک سیاسی نیست. درک ما این است که این در روش تمام علمای برجسته سابق ما، علمای تراز اول ما وجود داشته، مراد من علمایی در تراز علامه حلی و شیخ طوسی و شیخ مفید است که آن‌ها هم از اهل بیت فرا گرفته‌اند. وحدت و اندیشه همگرایی مذهبی یک تاکتیک موقت سیاسی نیست. 

ما اعتراف می‌کنیم که هنرمندانی هستند که اندیشه و انگیزه وحدت و برادری ندارند، اما باید بگوییم هنرمندانی هم هستند که همه هنر خویش را در خدمت اعتلای انسانیت صرف می‌کنند. ما آمده‌ایم اعتراف کنیم که گرچه برخی از نویسندگان از قلمشان مهر و محبت و صفا و برادری برداشت نمی‌شود اما هستند عزیزان نویسنده‌ای که از عطر قلمشان بوی محبت و برادری به مشام می‌رسد.

ما آمده‌ایم اعتراف کنیم که اگر همه هنرمندان دغدغه برادری ندارند اما هستند هنرمندانی که دلشان برای برادری و صمیمیت و محبت می‌تپد، آمده‌ایم اعلام کنیم که هنرمندانی هستند که می‌خواهند همه هنر خویش را در خدمت اعتلای انسانیت و بشریت صرف بکنند و در این مسیر گام بردارند. 

ما آمده‌ایم اعتراف کنیم که اگر در بین حتی مادران و بانوان این سرزمین کسانی هستند که اندیشه همگرایی مذهبی، اندیشه اخوت دینی را لمس نکرده‌اند، اما هستند مادرانی که با چنین نگاهی فرزندان خویش را تربیت می‌کنند. 

یک انتظار؛ حضور کاروان علما و هنرمندان و نویسندگان اهل سنت در تهران
در کنار این اعتراف یک انتظار را هم آمده‌ایم تا بیان کنیم، انتظار ما اینست که همانگونه که این جمع از قم و تهران و شهرهای دیگر، جمع شدند، آمدند تا این محبت را اظهار کنند که در روایات آمده است که اگر کسی را دوست داشتید آن را در دل نگه ندارید، بر زبان بیاورید و اظهار دوستی کنید و ما آمده‌ایم خاضعانه و متواضعانه، فروتنانه این را خدمت شما بیان کنیم، اعلام می‌کنیم که انتظار داریم شما نیز در این مسیر به ما کمک کنید و شاید بهترین گام که همینجا آن را اعلام می‌کنم این باشد که توفیقی برای خود می‌دانیم که میزبان شما عزیزان چه در قم و چه در تهران باشیم.

زیبنده است که یک کاروانی هم از بین علمای اهل سنت از بین هنرمندان اهل سنت، از بین نویسندگان اهل سنت تشریف بیاورند و از نزدیک ببینند که آنچه من دارم عرض می‌کنم که در کنار آن اعتراف که برخی از علما و هنرمندان و نویسندگان از وحدت حرف نمی‌زنند اما هستند کسانی که جان خودشان را، زندگی خودشان را در این مسیر گذاشته‌اند و دنبال اصل دینی که همه ما به آن اعتقاد داریم به عنوان یک اصل مسلم قرآنی و اسلامی که بدان اعتقاد داریم از نزدیک بیایید و این‌ها را ببینید که ما فقط شعار نمی‌دهیم و هستند کسانی که به راستی برای همگرایی دل می‌سوزانند.
 
انصاف اهل سنت در سخن گفتن از خدمات شهید شوشتری
آنچه که ما در این سفر دو روزه از نزدیک مشاهده کردیم، گرچه هنوز به پایان نرسیده است، انصافا برای خود بنده که آشناییم با مناطق اهل سنت کم نبوده است اما بسیار سازنده بود.  
 
حقیر پیش از این، سال‌ها پیش در بین سالهای بین ۷۵ تا ۸۵ در دانشگاه مذاهب اسلامی هم مدتی مدیر گروه تاریخ بودم و هم یکسال معاون آموزشی بودم، و در نتیجه با برادران اهل سنت از نزدیک آشنایی دارم چه در کردستان چه در منطقه گرگان و ترکمن صحرا و چه در این منطقه. اما اینکه این همه انصاف و پاکی را از نزدیک دیدم، انصافا بر خودم لرزیده‌ام، و خدمت همسفرانم نیز عرض کرده‌ام که چقدر این سفر برای من شیرین بود. این انصاف عزیزان مردم غیور و متدین منطقه است که در کنار همه مشکلاتی که وجود دارد، در کنار همه ناهنجاریهایی که وجود دارد و همه قبول داریم، اما وقتی که از شهید شوشتری حرف می‌زنند، انقدر با انصاف از خدمات ایشان سخن می‌گویند.
 
مسئولیت اجتماعی همة ما در کنار وظایف دولت
این انصاف مایه برکت برای همه ماست، این سرمایه مشترکی است که ما بر پایه این می‌توانیم دست به دست هم دهیم و کار‌هایمان را به همدیگر گره بزنیم و گامی اساسی برای همگرایی برداریم. آنچه دین به ما یاد داده است این است که اگر ساختارهای سیاسی و اجتماعی نمی‌توانند وظیفه خود را به خوبی انجام دهند اما این وظیفه از دوش من برداشته نیست، این حداقل کاری است که من طلبه ناچیز می‌توانم بیایم، اظهار ارادت کنم، اظهار دوستی کنم، این وظیفه که دست دولت نیست، همه کار‌ها را که نباید دولت انجام بدهد.  

اگر ساختار‌ها نتوانند کار‌ها را خوب انجام دهند وظیفه از دوش دیگران برداشته نیست
این مجموعه‌ای که به نام سرزمین برادری آمده‌اند، دولتی نیستند اما به نوبه خودشان که می‌توانند این کار را انجام بدهند، اعلام میزبانی‌ای که کردیم و گفتیم که تشریف بیاورید مه‌مان ما باشید، این را به عنوان حرکت فردی و خودجوش پیشنهاد می‌کنم نه اینکه شما می‌ه‌مان دولت باشید، این گونه کارهای که لازم نیست حتما دست دولت باشد، بر اساس چنین درسی است که اگر ساختار‌ها نمی‌توانند کار‌ها را خوب انجام دهند وظیفه از دوش عالمان برداشته نیست وظیفه از دوش هنرمندان و نویسندگان و کارگردانان برداشته نیست. 

امیدواریم آیندگان، داستان این دوره از تاریخ را به عنوان داستان برادری ما بیان بکنند
این حرکت صورت گرفته و این انتظار را داریم که ان شالله استمرار پیدا کند و به آنجا برسیم که اگر سال‌ها بعد، قرن‌ها بعد کسی آمد و خواست داستان این سرزمین را برای دیگران حکایت کند به قرینة «واتل علیهم نبأ ابنی آدم بالحق»، به جای اینکه بگوید واتلو علیهم انباء ابناء الایرانیین (انبا جمع نبا به معنای خبر و ابناء به معنای فرزندان) چنین بگوید: و اتلوا علیهم انباء اخوه الایرانیین. ما آمده‌ایم بگوییم که می‌توانیم نوعی از برادری را رقم بزنیم که وقتی آیندگان داستان این دوره از تاریخ را بیان می‌کنند داستان برادری ما را بیان بکنند بگویند بروید و حکایت و اخبار و سرنوشت آن برادرانی را که در «سرزمین برادری» دست برادری به هم دادند و در کنار همه مشکلاتی که وجود داشت توانستند این اقدام را انجام دهند، آن را حکایت بکنید.
 
منافع دشمنان ما در از میان رفتن برادری میان ماست
اگر در زمان پیامبر تمام مشکلات پیامبر، مشکلات درون جامعه دینی بود اکنون هم ما و هم شما به خوبی می‌دانیم که ما با مشکلاتی هم روبرو هستیم که ریشه در درون هم ندارد داریم، ما دشمنانی را داریم که به خون من و شما به طور یکسان تشنه‌اند. ما دشمنانی را داریم که منافعشان در وقتی است که این برادری از بین ما رخت بربندد، کار برای ما به مراتب دشوار‌تر از صدر اسلام است و به خاطر همین دشواری و به اندازة آن انتظار می‌رود که با دیدگاه ژرف و دید نافذ عزیزان علمای این منطقه بتوانیم این گام را به انجام برسانیم. 

از اینکه به این ناچیز فرصت دادید که به نمایندگی از دوستانم عرض ادبی خدمتتان داشته باشم صمیمانه و از عمق جان تشکر می‌کنم و همه شما را به خدای بزرگ می‌سپارم. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
 

تصویر شماره ۵ ـ مولوی عبدالغنی بدری امام جمعه موقت برادران اهل سنت زاهدان
بعد از نماز و صرف ناهار و مقداری استراحت، عصر امروز به صورتی گذرا از موزة منطقه‌ای جنوب شرقی کشور بازدید کردیم. طرح اولیه این موزه که در موزه در زمینی به وسعت ۱۰ هزار متر مربع و ۱۵ هزار متر زیر بنا ساخته شده است به زمان رژیم گذشته برمی‌گردد و با وقفه‌ای نسبتا زیاد بعد از پیروزی انقلاب تکمیل شده و در سال ۱۳۸۴ به بهره‌برداری رسیده است. آقای پارسائیان مدیر محترم موزه که با وجود تنگی وقت با صبر و حوصله آگاهیهایی بسیار سودمند در اختیار ما گذاشت.

قدمت و ژرفای تاریخی منطقه سیستان و بلوچستان را از یافته‌های باستان‌شناختی که در این موزه نگاه‌داری می‌شود می‌-توان دریافت. نمونه اشیای مربوط به دوران سنگی که با قدمت ۱۵۰ هزار سال در دهانة تفتان یافت شده است تا قلعه سب سوران که بنای کنونی آن مربوط به عصر قاجار است، از شهر سوخته با قدمتی ۵۰۰۰ ساله در ۵۶ کیلومتری زابل به سمت زاهدان و نمونه‌هایی که از این شهر به دست آمده است تا نمادهای مربوط به دفاع مقدس در این موزه پییشینه و ژرفای فرهنگ و تمدن این سرزمین را حکایت می‌کند.  
 

تصویر شماره ۶ ـ ورودی موزه منطقه‌ای جنوب شرقی ایران
در بارة شهر سوخته که بخشی از یافته‌های آن در این موزه به نمایش گذاشته شده بود شایستة ذکر است که این شهر در دوره ماقبل تاریخ حدود ۳۲۰۰ ق. م پایه گذاری و حدود ۱۸۰۰ ق. م متروک شده است. برای دوره‌ای حدود ۱۴۰۰ سال، زندگی در شهرسوخته جریان داشته است.

دوران شکوفایی این تمدن بین سال‌های ۲۵۰۰ تا ۲۲۰۰ ق. م بوده است که حدود ۵۵۰۰۰ نفر جمعیت در آن می‌زیسته‌اند. در شهرسوخته دو گروه عمده کشاورزان و صنعتگران اکثریت را تشکیل می‌داده‌اند. این شهر که قدیم‌ترین دورة آن مربوط به عصر برنز و مفرغ است، ۱۵۲ هکتار وسعت دارد و طی ۲۹ فصل کاوش باستان-‌شناسی که تاکنون در آن صورت گرفته، تنها دو درصد این شهر کهن استخراج شده است. ده مدل معماری گور در شهر سوخته وجود دارد که در گورهای سردابه‌ای نقطه اوج آن است تا ۱۵۰ قطعه ظرف هم در یک گور پیدا شده است.


در بارة شهر سوخته مقالات و کتابهای متعددی نوشته شده است و این کتاب نیز از سوی مدیریت موزه و البته از سر لطف هدیه شد: سیدسجادی، سید منصور، شهر سوخته، آزمایشگاهی بزرگ در بیابانی کوچک، زاهدان: سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان، گروه باستان‌شناسی شهر سوخته و دهانة غلامان، ۱۳۹۱. یک سی دی هم با عنوان» تور مجازی استان سیستان و بلوچستان «، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان سیستان و بلوچستان در اختیار ما قرار گرفت که در بردارندة اطلاعات سودمندی به همراه بازدید مجازی در بارة آثار باستانی و گردشگری شهرهای زاهدان، خاش، کُنارک، نیک‌شهر، سرباز و زهک است.  

گوشه‌ای از یکی از طبقات موزه به سرلشگر پاسدار شهید حاج قاسم میرحسینی اختصاص یافته بود و تندیسی از او در کنار نمادهای جبهه و جهاد نظر بازدیدکنندگان را به خود جلب می‌کرد.

کتاب موج هامون: زندگی‌نامه، خاطرات، دست‌نوشته‌ها و سخنرانی‌های سرلشکر شهید حاج قاسم میرحسینی قائم مقام لشکر ۴۱ ثار الله «هم که به اهتمام اسماء دهقان در سال جاری از سوی نشر مطیع در قم به چاپ رسیده است در بردارندة زندگی‌نامه، خاطرات دیگران، سفرنامه مدینه، چند یادداشت و مناجات و شعر و گزیده سخنرانی‌ها و تعداد کمی عکس از شهید میرحسینی است و البته مانند همة آثار شهیدان گرانقدر این دیار نافذ و اندیشه‌برانگیز است. 

 

بازدید بعدی ما از دارالعلوم زاهدان و مسجد مکی بود. دارالعلوم زاهدان با بیش از ۱۲۰۰ طلبه مهم‌ترین و بزرگ‌ترین حوزه‌ علمیه اهل سنت ایران و مرکز تربیت مولوی به حساب می‌آید. من پیش از این در تاجیکستان در بارة این مرکز علمی و نقش آن در پذیرش و تربیت طلاب اهل سنت نکاتی شنیده بودم و خوشحال بودم که این مرکز بزرگ را از نزدیک می‌بینم. 

این مدرسه نام و روش خود را از یک مدرسه شبانه‌روزی به نام دار العلوم دیوبند Deobandi که در سال در سال ۱۲۸۲ ق. / ۱۸۶۷م. توسط مولانا محمد قاسم نانوتوی (و در ضبطی دیگر: ننطاوی) در محلی به نام دیوبند در شهر سهارنپور در ایالت اوتارپرادش هند تأسیس شده اخذ کرده است. دیوبَندی اکنون نام یک جنبش اسلامی از شاخه سنی صوفی است که از هندوستان آغاز شد و در دوران معاصر به افغانستان، آفریقای جنوبی و بریتانیا نیز گسترش یافته‌است.



دیوبندیان، در اعتقادات ماتریدی و در فقه حنفی مذهب‌اند و اگرچه تمام شاخه‌های صوفی و طریقت‌های آن‌ها را قبول دارند، ولی طریقه چشتیه را طریقه خود قرار داده‌اند و به طرق نقشبندیه، قادریه و سهروردیه ارادت دارند. آنان شاه ولی‌الله دهلوی را بزرگ طریقت خود می‌دانند. برخی بر این باورند که فرقه دیوبندی از فرقه‌های تکفیری اهل سنت به شمار است، درستی یا نادرستی این باور و نیز موضع کنونی علمای دیوبندی در باره مبانی تکفیری علمای پیشین آن‌ها باید فارغ از هیاهوهای تبلیغاتی و سیاسی و با حضور اندیشمندان و علمای فریقین مورد بررسی انتقادی قرار گیرد.

حضرت حکیم الاسلام مولانا قاری محمد طیب، رییس جامعه دار العلوم دیوبند نوة مولانا محمدقاسم نانوتوی بانی دار العلوم دیوبند که شصت سال ریاست این دار العلوم را عهده‌دار بوده است کتابی خواندنی در بارة اندیشه‌های دیوبندیه به زبان اردو نوشته است که این کتاب با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است: اندیشه دینی و شیوة عملی علمای دیوبند، تألیف حضرت حکیم الاسلام مولانا قاری محمد طیب، ترجمه: حضرت مولانا نجم‌الدین محمد درّکانی، بی‌جا: نگین کویر، چ ۱، ۱۳۹۱، ۲۶۴ صفحه. تاریخ امضای اتمام کتاب: یکم محرم ۱۴۰۰ق. است. مولانا قاری محمد طبیب ۱۸۹۷ / ۱۳۱۴ق. ـ ۱۹۸۳ / ۱۴۰۳ق. در سن ۸۸ سالگی از دنیا رفت.  
 
شاید مهم‌ترین تحول اندیشه‌ای علمای اهل سنت منطقه در دهه‌های اخیر تغییر روش سنتی از تفکر روحانی افغانستان به پاکستان و هندوستان است که‌‌ همان اندیشة دینی ولی اللهی منسوب به امام شاه ولی الله دهلوی و مولانا محمدقاسم نانوتوی بانی دار العلوم دیوبند به شمار می‌رود و این تغییر به دست مولانا عبدالعزیز بن مولانا عبدالله صورت گرفت. آقایان عبدالباسط بزرگ‌زاده و خانم نورالنساء ملازاده هر دو از احفاد مولوی عبدالعزیز کتابی با عنوان» زندگی حضرت مولانا عبدالعزیز ملازاده «نوشته‌اند که در سال ۱۳۸۷ش. از سوی نشر احسان منتشر شده است.

کتاب پس از پیشگفتار و مقدمه حضرت مولانا عبدالحمید و مولانا نذیر احمد سلامی و ایرج افشار سیستانی و مطلبی کوتاه با عنوان مقدمه و آوانگاری که جمعا از ص ۱۱ تا ۳۰ کتاب را به خود اختصاص داده است، در دو بخش مطالب مورد نظر خود را ارائه کرده است: بخش اول (از ص ۳۱ تا ۳۶) به صورت کوتاه نگاهی به بلوچستان انداخته است و بخش دوم که ویژه زندگی، شخصیت و خدمات مولوی عبدالعزیز است از ص ۳۷ تا ص ۲۴۸ کتاب را به خود اختصاص داده است. ده برگ (بیست صفحه) پایانی کتاب ویژه تصاویر و اسناد است.  
 
بر اساس اطلاعات مندرج در این کتاب مولوی عبدالعزیز در سال ۱۲۵۹ ش. در روستای دپکور شهر سرباز به دنیا آمد و بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی در زادگاه خود و برخی دهستانهای اطراف برای تکمیل تحصیلات خود ابتدا به کراچی و به مدرسه مظهر العلوم و پس از یک سال به دارالعلوم دیوبند رفت و سپس وارد مدرسه امینیه دهلی شد و در این مدرسه از اندیشه‌های عرفانی و نیز استعمارستیز مولانا کفایت الله دهلوی متأثر شد.

از یکی از مطلعین منطقه که به خاطر ندارم که بود شنیدم که مولوی عبدالعزیز به همراه دو برادرش به هند رفته بودند، مولوی عبدالعزیز به عنوان یک عالم دینی و با اندیشه-های مبارزه ضداستعماری به ایران بازگشت و یکی از برادران او نیز با اندیشه‌های متصوفانه غیرتقریبی به کشور بازگشت ولی برادر دیگر به ارتش انگلستان پیوست و در جنگ جهانی دوم کشته شد و در سفارت روسیه در تهران به خاک سپرده شد.

به هر حال مولوی عبدالعزیز سرانجام در سال ۱۳۲۵ ش. به وطن برگشت. وی در سال ۱۳۲۸ش. برای ادای فریضه حج به عربستان رفت ولی چند سال در مدرسه صولتیه مکه مقیم شد و پس از بازگشت ابتدا در شهر سرباز مدرسة عزیزیه را با روش و برنامه‌ای نو بنیان نهاد و سپس در سال ۱۳۳۳ش.

وارد زاهدان شد و ابتدا امامت مسجد نور را عهده دار شد و سپس در مسجد قاضی شاه محمد انجام وظیفه کرد و پس از مرگ قاضی شاه محمد در سال ۱۳۴۰ به عنوان خطیب و امام جمعه این مسجد برگزیده شد. وی پیش از انقلاب هم در نجف در سال ۱۳۴۷ ش. با امام ملاقات داشته و در اسفند ۵۷ هم به همراه چند تن از علماء منطقه در مدرسه علوی با امام ملاقات کرده است.

بیماری قلبی همزمان حضرت امام و حضرت مولوی عبدالعزیز سبب شده بود که مراوده‌ای خاص از طریق مرحوم حاج سید احمد آقای خمینی بین امام و ایشان در بیمارستان پدید آید. وی عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بوده و ملاحظاتی جدی در باره اصل دوازدهم قانون اساسی که مذهب تشیع را مذهب رسمی اعلام کرده داشته و در همین زمینه نامه‌ای سرگشاده در شهریور ۱۳۵۹ به امام نوشته است. فصل هفتم این کتاب از ص ۱۶۳ تا ۱۶۷ دیدگاههای تقریبی ایشان را منعکس ساخته است. وی سرانجام در ۲۱ مرداد ۱۳۶۶ (۱۶ ذی الحجه ۱۴۰۷ق.) در مشهد مقدس به سوی حق شتافت. در بخش اسناد این کتاب نامه تشکر امام خمینی از مولوی عبدالعزیز برای تسلیت شهادت شهید مطهری آورده شده است. 

به هر حال بنای اولیه دارالعلوم زاهدان به دست همین شخصیت یعنی مولانا عبدالعزیز ملازاده در سال ۱۳۴۹ نهاده شد و سپس در دو مرحله دو ساختمان نسبتا بزرگ به آن افزوده شده است که در طبقة دوم ساختمان جدید که ظاهرا سه چهار سال بیشتر از بنای آن نمی‌گذارد بخشهای اداری مدرسه از جمله دار الافتاء و نیز دفتر حضرت شیخ‌الاسلام مولوی عبدالحمید مدیر کنونی حوزه و امام جمعه اهل سنت زاهدان قرار دارد. بحمد الله دفتر مولوی عبدالحمید هم در ‌‌نهایت سادگی و آراستگی بود و میهمانان روی زمین نشستند. وی داماد مرحوم مولوی عبدالعزیز است.  
 


تصویر شماره ۷ ـ دفتر مولوی عبدالحمید
ظاهرا در حال حاضر قلمرو فعالیت دارالعلوم زاهدان محدود به طلاب ایرانی است. طلاب این مدرسه پس از اتمام یک دوره نه ساله اهلیت استفاده از عنوان مولوی را پیدا می‌کنند. و پس از این دوره نیز در شش رشته تحصیلی تخصصی امکان ادامه تحصیل دارند که البته این دوره‌های تخصصی هنوز به صورت گسترده مورد اقبال قرار نگرفته است و ظاهرا در حال حاضر جمعا ۲۵ نفر در این دوره‌ها مشغول تحصیل هستد.

شایستة توجه است که از ۱۳۷۱ بخش خواهران هم شروع به کار کرده است و فرصت نشد در باره روش تأمین اساتید مورد نیاز اطلاعاتی بگیرم. دورة ویژة خواهران هفت سال است. هنوز دوره‌های تخصصی برای بانوان راه‌اندازی نشده است. چنین برمی‌آمد که دانش‌آموختگان این مدرسه در نظام رسمی آموزشی کشور ارزیابی نمی‌شوند و همین امر زمینه‌ساز ادامه تحصیل آن‌ها در دیگر کشور‌ها شده است. 

در ادامه این بازدید از کتابخانه مرکزی دارالعلوم زاهدان با ۴۳۰۰۰ جلد (۲۱۰۰۰ عنوان) هم با نشانی اینترنتی زیر بازدید کردیم: http: //ketabmakki. mihanblog. com/. مسؤولیت ادارة کتابخانه با آقای مسعود عبادی بود. با توجه به دشواریهای مالی تأمین منابع و دشواریهای نگاه‌داری کتاب و هزینه-های بالای آن در خلال صحبتهایی که داشتیم به آن‌ها پیشنهاد شد امکاناتی فراهم آورند که طلاب مدرسه و پژوهشگرانی که از بیرون مراجعه می‌کنند بتوانند از کتابخانه‌های دیجیتال استفاده کنند و مدیریت کتابخانه هم به جای تمرکز بر گردآوری کتابهای نسخه کاغذی به دانلود کردن کتابهای دیجیتال و ایجاد یک کتابخانه دیجیتال همت گمارد.

مدرسه مکی نشریه علمی منتشر نمی‌کند و ظاهرا تنها یک نشریه با جامعه مخاطب عمومی به نام ندای اسلام منتشر می‌کند که در این زمینه بر ضرورت انتشار یک فصلنامه یا دوفصلنامه علمی و در صورت امکان دارای درجه علمی ـ پژوهشی که میراث علمی آن‌ها را منعکس کند و بتواند محل استناد رسمی علمی قرار گیرد هم تأکید شد.  
 


تصویر شماره ۸ ـ کتابخانه دارالعلوم زاهدان
در بارة منابع مالی دارالعلوم گفته می‌شود که منابع درآمدی علمای اهل سنت افزون بر زکات و قربانی، عشر است. قربانی هم به این معنی یک منبع مالی به حساب می‌آید که هر فرد اهل سنت در صورت استطاعت واجب است که در عید قربان به تعداد فرزندان خود گوسفند ذبح کند و پوست و مقداری از گوشت این ذبیحه‌ها به مدرسه مکی داده می‌شود و از طریق آنجا برای ساختن چرم به پاکستان صادر می‌شود. سال گذشته دویست هزار پوست به این صورت صادر شد. 

همان طور که گفتم یکی از بخشهای دارالعلوم دار الافتاء نام داشت. این دفتر به مثابه اصلیترین رابط حوزه و مردم پاسخگوی مراجعات شرعی مردم در درون حوزه است که عملا پیوند نهاد علم با جامعه را که قطعا یکی از اصلیترین ویژگی‌های حوزه‌های علمیه اسلامی در طول تاریخ بوده است به روشی بدیع و نهادینه حفظ کرده است. گرچه قضات مناطق سنی‌نشین کشور از علمای اهل سنت نیستند ولی بنا به اظهار مسؤولان دار العلوم دادگاههای استان در مواردی که حکم شرعی به ویژه در احوالات شخصیه مربوط به اهل سنت باشد، بر اساس اصل دوازدهم قانون اساسی از این دفتر رسما استعلام می‌کنند تا حکم دادگاه بر اساس فقه حنفی صادر شود. دار الافتاء را می‌توان نمونة دفا‌تر تحقیق و توسعه دانشگاههای صنعتی در محیط علوم انسانی و علوم دینی شمرد.

بسته بودن در حوزه‌های علمیه بر عامة مردم به گسستگی نهاد علم از جامعه می‌انجامد و حضور تعریف نشده مردم در حوزه‌ها نیز می‌تواند به نوعی نابسامانی بیانجامد و لذا وجود یک دفتر رسمی برای مراجعات مردمی یک راه‌حل قابل توجه برای حفظ ارتباط محیط آموزشی دینی با جامعه به حساب می‌آید. حقیر که در مقاله» حوزه علمیه «دائره-المعارف آموزش عالی به جایگاه و اهمیت این موضوع در تاریخ حوزه‌های علمیه پرداخته‌ام، این روش را روشی مناسب می‌دانم که به نظر می‌رسد می‌تواند در حوزه‌های علمیه شیعه نیز به ویژه در شهرهای کوچک از آن الگوبرداری شود.
 
پس از اقامة نماز عشاء برای صرف شام به مجموعه زیبای تفریحی گردشگری براسان (به معنای برادران) در در جاده‌ای به نام جاده چشمه زیارت در دو کیلومتری زاهدان به سمت نصرت‌آباد رفتیم. در این منطقه به روش سنتی سیاه‌چادرهایی کوچک و بزرگ تعبیه شده و مراجعه کنندگان درون این چادر‌ها پذیرایی می‌شوند.

البته این مجتمع یک تالار بزرگ پذیرایی و نیز محوطه بازی که در ایام گرما از آن استفاده می‌شود و نیز یک باغ وحش کوچک هم داشت. این مجموعه را سه برادر که قبلا هم در پاکستان هتل‌داری می‌کرده‌اند ایجاد کرده‌اند.

ما در یک چادر بزرگ پذیرایی شدیم و پیش از صرف شام چند تن از همسفران ما و مولوی‌ها به بیان دیدگاه‌ها خود پرداختند. آقای حسام مظاهری هم مطلبی را مرتبط با پاطوق دوازده یعنی پروندة ویژه برادران غریب / قریب در شماره اخیر هابیل را برای جمع خواند.

یادآوری می‌شود دوماهنامه هابیل به سردبیر آقای محسن حسام مظاهری در شمارة ۸، (پیاپی ۱۳)، زمستان ۱۳۹۳ خود پاطوق ۱۲ را به برادران غریب (قریب) اختصاص داده است و از ص ۸۹ تا ۱۶۸ با ۲۲ مقاله و یادداشت خواندنی در باره اهل سنت ایران یکی از صریح‌ترین، منصفانه‌ترین، همه‌جانبه-‌ترین، همدلانه‌ترین و آگاهانه‌ترین متون مربوط به اهل سنت ایران را پدید آورده است.

بنده اگر پیش از سخنرانی در نماز جمعه این شماره از فصلنامه را دیده بودم، بی‌تردید از آن در سخنان خود یاد می‌کردم و جامعه اهل سنت ایران را به مطالعه آن فرا می‌خواندم هر چند که محافل شیعی شاید بیشتر نیازمند مطالعة آن باشند. 

در مجتمع براسان، دور از چشم خانواده دلی از عزا برای تناول گوشت قرمز درآوردم و از همه سخنان و مطایبات شیرین حضرات مولوی‌ها به ویژه مولوی حافظ اسماعیل این جمله را در ذهنم باقی ماند که غذای امشب نه غلظت خون می‌آورد و نه اوره را بالا می‌برد و نه چربی را افزایش می‌دهد پس در حد وسع خود تناول کنید. پذیرایی بر موجی از عاطفه سوار بود.  
 

تصویر شماره ۹ ـ چادر پذیرایی ما در مجتمع فرهنگی گردشگری براسان
در آستانة خداحافظی گرم و صمیمانه‌ای که داشتیم پس از بازدید از محوطه عمومی مجتمع به مسجد طوبی که در محوطه مجتمع ساخته شده بود رفتیم. این مسجد که به یقین یکی از زیبا‌ترین و معنوی‌ترین مساجدی بود که در عمرم دیده بودم به دست حاج محمد امین و سید حاج عبدالوحید سیستانی به یاد پدرشان مرحوم حاجی بابا سید محمد حسن ساخته و در عید قربان سال ۱۴۲۲ ق. / ۱۳۸۰ شمسی افتتاح شده است.  
 

تصویر شماره ۱۰ ـ نمای بیرونی مسجد طوبی
این مسجد تماما با خرده‌سنگهای باقی‌مانده از ساخت مجتمع و نیز خرده سنگهایی گردآوری شده از کوهستانهای اطراف به رنگهای مختلف ساخته شده است. بر روی بام مسجد ۹۹ نام حضرت پروردگار با زیبایی تمام نقش بسته است. خطوط متمایز کننده مسجد هم اغلب از تیله‌های کوچک که نزد کودکان محبوبیتی تمام دارد استفاده شده است.  
 
تصویر شماره ۱۱ ـ نمای درونی مسجد طوبی

شنبه ۲/۱۲/۹۳

امروز طبق معمول آقای احمدرضا پاهنگ عزیز که او را به دلیل بیدارباشهایی که می‌داد به مزاح مسؤول بیداری اسلامی می‌خواندم ما را زود‌تر از ساعت هفت به لابی هتل کشاند که عازم چابهار شویم. ولی وزش باد شدید گرد و خاک او و همه ما را ناکام گذاشت. در این فاصله یک مصاحبه با خبرگزاری تسنیم داشتم که هفتم اسفند ۱۳۹۳ با عنوان» دردهای ناشی از اختلاف و تفرقه از جانب نخبگان است، نه مردم.

در فرصتی که ایجاد شده بود، آقای قاسمی معاونت اقوام دفتر نمایندگی رهبری در استان به لابی هتل تشریف آوردند و به پرسشهای دوستان پاسخ دادند و البته بنده به دلیل چند تماس تلفنی پیاپی عملا امکان بهره‌مندی از صحبتهای ایشان را نیافتم. با توجه به وسعتی که در وقت ایجاد شد، فرصتی دست داد که به اتفاق دوستان سری به چهار راه رسولی بزنیم. نشاط این مرکز اقتصادی پرآوازه زیر توفان گرد و غبار رنگ باخته بود. در درون مغازه‌ها نیز انبوه ادویه‌جات و چای و ترشی‌های پاکستانی نیز چهره‌ای ویژه به مغازه‌های عرضه کننده اینگونه کالا‌ها داده بود. بعدا شنیدم که تجارت هر یک از این کالا‌ها و نیز پوشاک در دست یکی از طوایف بلوچ است.

نماز ظهر را در المسجد المدنی خواندیم و چون با هتل تسویه شده بود بعد از صرف ناهار در رستوران کویر و استراحتی کوتاه در نهاد نمایندگی ولی فقیه به محلی در هلال احمر رفتیم. بعد از نماز مغرب و عشاء آقای دکتر جان‌تیغ مشاور استاندار در امور اقوام در محل استراحت ما آمد و اطلاعاتی دقیق و ارزشمند در اختیار ما گذاشت. از جمله سخنان کلیدی او این بود که اگر کسی یک روز به این منطقه بیاید می‌تواند یک کتاب در باره منطقه بنویسد و اگر یک هفته بماند تنها می‌تواند یک مقاله بنویسد و اگر یک ماه بماند حداکثر می‌تواند در حد یک جمله اظهار نظر کند و اگر بیش از آن بماند دیگر هیچ نمی‌تواند بگوید.

این سخن اشاره به لایه‌های تو در تو مسائل منطقه دارد که به هر اندازه انسان در آن‌ها دقیق‌ شود پی به پیچیدگی بیشتر آن می‌برد. به تعبیر او سیستان بهشت باستان‌شناسان و بلوچستان بهشت اندیشه‌هاست. وی از نظر انسجام اجتماعی سیستان را به یکی از برنجهایی که رسانه ملی آن را تبلیغ می‌کند و دانه‌های جدا از هم دارد تشبیه می‌کرد و بلوچستان را به کته که همة دانه‌های برنج به هم چسبیده هستند.

یکی از نکات کلیدی دیگری که در کنار اطلاعات خرد و جزئی از ایشان به یادگار برایم ماند این بود که منطقه سیستان و بلوچستان بیش از آنکه مشکلات داشته باشد مشکل فهم مشکلات را دارد. این سخن در ‌‌نهایت اتقان است و به نظر من نه فقط در باره این منطقه بلکه در بیشتر مسائل کلیدی و بحران‌ساز کشور ما صدق می‌کند. او اظهار نگرانی می‌کرد که علمای کنونی اهل سنت، منطقه را حفظ کرده‌اند، مشکل اصلی منطقه پس از رحلت بزرگان اهل سنت کنونی ـ که عمرشان دراز باد ـ خود را نشان خواهد داد.  
 

تصویر شماره ۱۲ ـ حضور آقای دکتر جان‌تیغ در محل اقامت همسفران

یکشنبه ۳/۱۲/۹۳

صبح روز یک‌شنبه هم یکی دیگر از مطلعین منطقه به نام آقای هاشمی از فعالان فرهنگی شهر زابل تشریف آورند و تحلیل خود را در باره منطقه سیستان (با محوریت زابل) ارائه دادند. بی‌تردید داوری منصفانه و محققانه در بارة این منطقه منوط به صرف وقت برای شناخت مسائل سیستان با محوریت دیدگاههای نخبگان و فعالان فرهنگی و سیاسی و اداری زابل است که طبعا در این سفر کوتاه چنین چیزی ممکن نبود.

در فرودگاه نیز خبرنگار شفقنا مصاحبه‌ای انجام داد که ظاهرا منتشر نشد. این جمله را که قبلا در جایی گفته بودم، در این مصاحبه تکرار کردم که در بارة حاصل‌خیزی این استان بسیار شنیده بودم ولی گمان نمی‌بردم که این منطقه آن چنان حاصلخیز است که بذر مهر نیفشاندده می‌توان مهربانی درو کرد. بحمد الله بازگشت ما به تهران بدون تأخیر صورت گرفت.  

نمی‌خواهم این یادداشت را با جمع‌بندی متعارف که معمولا شامل نقاط ضعف و قوت و چند پیشنهاد است به پایان برم. دیدگاههای خود را در لابلای این یادداشت سفر منعکس ساخته‌ام و شیرینی همنشینی با دوستانی فرهیخته و متواضع و به معنای واقعی کلمه» انسان «را همیشه با خود خواهم داشت. یکی از بهره‌های جانبی این سفر برای بنده درک دشواری کار خبرنگاران بود، چه از نزدیک شاهد بودم خبرنگاری که بخواهد کار خود را خوب انجام دهد تا چه اندازه نیازمند تحرک، هوشمندی، خطرپذیری، ابتکار و صرف وقت و انرژی است. خداوند به همة آن‌ها خیر کثیر ارزانی کناد. دریغم می‌آید به عنوان شاهدی بر ظرفیت این منطقه برای مدارا و تحمل مخالف و داشتن روحیه تسالم، این ماجرا را از کتاب تاریخ سیستان نقل نکنم.

در کتاب تاریخ سیستان که از سویی مؤلفی مجهول در قرن پنجم هجری نوشته شده و مرحوم ملک-الشعرای بهار آن را تصحیح کرده و از سوی کلاله خاور به چاپ رسیده است، داستانی شنیدنی از ص ۲۷۶ تا ص ۲۷۸ در بارة یعقوب و طاهر فرزندان محمد بن عمرو بن لیت صفار نقل شده است. این دو، دو مشرب متفاوت داشتند. یعقوب میل به اصحاب رأی داشت و طاهر به اصحاب حدیث. طرفداران اهل رأی را سمک و طرفداران حدیث را صدق می‌خواندند: 

و سبب آن بود که میل یعقوب بیشتر بر اصحاب رأى بود، و آن طاهر بر اصحاب حدیث. اما این نام که افتاد بر فریقین سبب بدان بود که دیوانه را پسرى زاد اندر دیوانگى وى، اصحاب رأى گفتند که آن فرزندى زنىّ است و بو یعقوب گفت که نیست، چون عقد نکاح پیش از جنون وى درست بود، پس چون مسئله درست کرد، طاهر گفت: صدق ابو یعقوب و کذب الحائکون. و بدان [آن‏] خواست که کسى [که‏] چیزى نداند و اندران سخن گوید او جولاهه باشد.

و اصل این تعصّب بسیستان از عرب افتاده بود، میان تمیمى و بکرى، گروهى هواء تمیمى خواستند و گروهى هواء بکرى، آخر تمیمى را نام صدقى گشت و بکرى را نام سمکى، تا آخر فورجة بن الحسن آن بصلاح باز آورد. و طاهر برفت سوى بُست روز یکشنبه هشت روز باقى از ذى الحجّه سنة احدى و تسعین و مائتین، و یعقوب را بر سیستان خلیفت کرد و از دو برادر هیچکسى این اختلاف را اندر پادشاهى و شهر و رعیّت باک نمی‌داشتند، و می‌بایست که این مملکت بشود، و اتفاقهاء بد همى افتاد و ایشان برنا بودند... ربیع الأوّل سنة اثنى و تسعین و مائتین، به بست اندر شد باز برادر، یعقوب از پس وى به بست شد غرّه ربیع الآخر سنة اثنى و تسعین و مائتین، و سیستان را خالى کردند، و دخل از جهت سُبکَرى منقطع گشت که هیچ نمى‏فرستاد از پارس و کرمان، باز طاهر و یعقوب هر دو بسیستان باز آمدند و طاهر قصد فارس کرد روز شنبه نیمه از ماه ربیع الآخر سنة اثنى و تسعین و مائتین، و یعقوب را بر سیستان خلیفه کرد، یعقوب یک چندى ببود باز قصد رُخَد کرد [و] روز شنبه هشت روز باقى از ماه ربیع الآخر سنه اثنى و تسعین و مائتین برفت، و محمّد بن خلف بن اللّیث را بر سیستان خلیفت کرد، و محمّد بن خلف بن اللّیث مردى کارى با خرد تمام بود و زانچه همى دید غمگین همى بود، چون شغل بدست وى شد فریقین را بنواخت و نیکوئى گفت و گفت تعصّب نباید که ما را خود محنت افتاده هست که بس بفقد عمرو و یعقوب و چنین حال‌ها و خلاف‌ها که همى بینید شما [را دیگر تعصّب و خلاف‏] نباید کرد، و تألّف باید که باشد میان شما، تا اگر همه ولایت‌ها بشود این یکى بدست شما بماند و بدست غربا و ناسزا آن نیوفتد. مردمان سخن او قبول کردند، و دست از تعصّب بداشتند، و الفت و نیکوئى میان مردمان پدید آمد، و یعقوب از رخد باز آمد و اندر شهر آمد روز پنجشنبه نه روز گذشته از جمادى الآخر سنه اثنى و تسعین و مائتین.

*عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم علیه السلام
ارسال نظرات
ناشناس
۱۶:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۵
گزارش جذاب و قابل توجهی بود متاسفانه هنوز در کشور این تفکر حقیقی شیعه جا نیفتاده خدا به ایشان که چنین دلسوزانه نوشته اند خیر دهد کاش مستندی در سیما بود اگرچه آنها اینقدر عمیق درک ندارند
ناشناس
۱۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۵
بسیار مفید،ارزنده و خواندنی بود.
آریان
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۴
سلام
لطفا متن عکس آخر اصلاح شود

دکتر جهان تیغ
صحیح می باشد.

با تشکر
ناشناس
۰۸:۵۹ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۴
سلام حرکت بسیار زیبایی است در جهت اتحاد تمام مسلمانان ایران اسلامی بارک الله /حقیر از کرمان
احمد
۲۲:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۳
ممنون از زحمتی که برای نوشتن این مطلب کشیده اید.
اما صرفا ذکر خاطرات خوش و برخوردهای نیکو و مهمانی ها و بازدیدهای به یادماندنی، دردی از این مردم زجردیده دوا نمیکند. از این قبیل داستانها در سفرهای رسمی و تشریفاتی، بسیار اتفاق افتاده و نقل شده.
ای کاش به عنوان یک شخصیت روحانی شیعه، محرومیتهای اهالی بلوچستان و اکثریت اهل سنّت استان را هم می نوشتید. البته تأکید و وزن نوشته تان بر «سیستان»، میتواند پاسخ را روشن کند.
ای کاش می گفتید که این مردم بلوچ و مولوی هایشان که اینقدر خوب و مهربان برخورد میکنند، حق ندارند استاندار استان خودشان بشوند که اکثریتش را دارند. نمیتوانند وزیر بشوند. در استخدامها مشکل دارند و ... .
توقّع این بود که غیر از خوش و بش های مرسوم در سفرهای مسئولین، گوشه ای از این تبعیض های مذهبی را هم اشاره می کردید.
در هر صورت اگر باز هم سوی ما بیایید، سفره اکرام ما باز است.