محمد نوریزاد، کارگردان سینما و تلویزیون نامه انتقادآمیزی به رئیس سازمان صداوسیما نوشته و در آن نسبت به آنچه در این رسانه ملی در جریان است، هشدار داده است.
نوریزاد در ابتدای نامهاش به ضرغامی اعلام کرده که نامه را نه از سر بغض و دشمنی که به عنوان یک دوست که بنای تخریب دوست خود را ندارد، نوشتهاست و پیشاپیش از وی، به خاطر صراحت قلم خود پوزش خواستهاست.
در این نامه نوریزاد با اشاره به دوران مدیریتی ضرغامی در صداوسیما که در آن بسیاری از مدیران ناکارآمد، پستهای حساس را در اختیار گرفته اند، انتقاد شدیدی از این مدیران کرده و نوشتهاست:
«ضرغامی با کنار گذاردن معاون و مدیران ناهمراه، جمعیتی از مدیران همراه خود را بر مسندهای مدیریتی صدا و سیما نشاند. وجه مشترک همه اینان، حرف شنوی محض از ضرغامی بود و مقوله ای به اسم کارایی و توانمندی در این میان نمره ای جانبی داشت.
ضرغامی مثل مدیران ارشد و صاحب منصبان سایر دستگاه ها، می بایستی آرامشی برای خود فراهم می آورد.
حضور مدیری که دانش و تخصص خود را به رخ بکشد، تحمل پذیر نبود. این مشکل نه در صدا و سیما، که در همه دستگاه ها به امری متداول و بدیهی تبدیل شده است. مدیران ارشد ما، دوست دارند از بالا به پایین نگاه کنند و هرگز نمی خواهند سرشان را بالا ببرند و کسی را ببینند که با سخنان متفاوت و طرح برنامه متفاوت، جایگاه برتری برای خود آراسته است. ضرغامی سطح کیفی مدیریت حاکم بر صدا و سیما را پایین کشید. گاه افرادی را بر منصب هایی نشاند که با اطمینان می شود بر سوختن و هدر رفتن آن موقعیت رسانه ای تاکید ورزید. در این میان، تنها به یکی دو نمونه اشاره می کنم و پای از این بحث پر مخاطره بیرون می برم که توقف فراوان در این بخش، دامنه مباحث غیرضرور را پیش می کشد و سخن صادقانه و مشفقانه نویسنده را به ورطه تفسیرها و بغض های نامبارکی در می اندازد.»
و سپس با اشاره به عملکرد مدیران دو شبکه یک و چهار سیما، آنها را گزینه هایی دانسته که به هیچ وجه مناسب سمتهایشان نیستند.
نوریزاد از این هم فراتر رفته و تیغ تیز انتقادهایش را به سوی دکتر میرباقری معاون سیما نشانه رفتهاست:
«میرباقری بیشتر به کار واسطگی امور خیریه میآید تا نشستن بر مسند سیمای یک کشور با مقیاس توفانهایی که از سرگذرانده و آرزوها و مطلعهایی که پیش روی دارد. بزرگترین جذابیت میرباقری برای ضرغامی، اطاعتپذیری بیش از اندازه و مفرط اوست.
میرباقری که در سازمان ملی جوانان نیز موفق نبود، ناگهان به مدیریت رسانهای فراخوانده شد که حتما برای خود مختصاتی دارد. مثلا این که میرباقری اگر میدانست انباشتن سیما از تزریقات فراوان و مطالعهنشده شعائر مذهبی چه آفات ویرانگری با خود دارد، در برابر تاکیدها و دستورالعملهای ضرغامی مقاومت میکرد و به او میگفت: برادر عزیز، در کجای دنیای درایت، سه شبکه تلویزیونی، همزمان دعای کمیل یا ندبه یا دعای عرفات پخش میکنند؟ یا هفت شبکه تلویزیونی، همزمان به سینهزنی و نوحهخوانی و عزاداری میپردازند؟»
در حالیکه بسیاری از کارشناسان حوزه رسانه عملکرد صداوسیما را در حوزه برنامه های مذهبی به چالش کشیده اند و هرروز بسیاری از رسانه های خبری انتقادهای شدیدی از برنامه های سطحی و بی کیفیت مذهبی در رسانه ملی به عمل می آید، نوریزاد هم در ادامه نامه خود ضمن آسیب شناسی ترویج مذهب در صداوسیما، برنامه های مذهبی صداوسیما را برگرفته از قرائت خاص مدیران این سازمان از مذهب دانسته و نوشته است:
«مدیران صدا و سیما در این هول و هراس که چگونه از این وانفسا جان سالم به در ببرند، و مردم از این روی که چگونه آن روز رسانه ضرغامی به سر می رسد. مذهب ضرغامی بر شاکله سیما تزریق می شود، مذهب ضرغامی، بیش از آن که آغوش بگشاید، درها را می بندد.
آزار دهنده ترین جلوه مذهب ضرغامی، آنجاست که قرار است مستقیما یک گزارش ورزشی خارجی و بین المللی پخش شود. ضرغامی اگر می دانست حذف پی در پی صحنه ها، چه خراش به جان مردم می اندازد، و همزمان اگر از وزن نفرت مردمان نیز خبر داشت، چه بسا ترجیح می داد مثل بسیاری از موارد مشابه، از خیر پخش مستقیم آن مسابقات صرفنظر کند و گلچین آن را با کمی تاخیر تحویل مردم دهد.
ضرغامی در این سال های ریاست خود بر سازمان صدا و سیما، اگر بیست درصد برای کیفیت برنامه ها و دکل های بالای کوه ها در سراسر کشور و جشنواره ها و مقتضیات کارکنان، وقت و انرژی صرف کرده باشد، هشتاد درصد دغدغه و حساسیتش را به مذهبی کردن همه شبکه ها و ریز و درشت این نگرانی محوری اختصاص داده است.»
مبحث حجاب در صداوسیما، فصل دیگری از این نامه انتقادآمیز را به خود اختصاص داده است. نوری زاد فرهنگ سازی رسانه ملی را در حوزه حجاب بسیار ناکارآ توصیف کرده و در نامه اش آورده:
«رسانهای که افتخار می کند به «ملی» بودنش، به مساله حجاب که می رسد، کاملا عمومیت خود را کنار می گذارد و به ناشیانه ترین وجه ممکن، اتفاقا حجاب را به زیر می کشد. ضرغامی یک سند، بله فقط یک سند ندارد که با این همه اصرار بر پوشش بازیگران و حذف بدپوششی رهگذران یک گزارش خیابانی، جمعیت حجاب دوستان از جایگاهی به جایگاهی بالاتر صعود کرده باشد.
حجاب یک یونیفرم تشکیلاتی یا پوشش متحد الشکل کارگران یک کارخانه نیست. حجاب گوهری است که اهلش باید با غواصی و مشقت روحی به اکتساب آن دست یازد. اخم کردن به کسی که چند تار مویش بیرون افتاده، اخم کردن به خداوندی خداوند است.
اشتباه ضرغامی و شاید بسیاری از مسئولان فرهنگی ما در این بوده و هست که فکر می کنند با ملزم کردن بانوان به رعایت پوشش کامل، به بزرگ ترین خواسته نظام اسلامی دست می یازند.
رواج دغدغه پوشش بانوان، آنچنان به جان جامعه مسئولان فرهنگی ما افتاد که اکنون، بی خبر و بدون حساسیت از کنار عظیم ترین آسیب های نافذ مکاران می گذرند و همانجا، با دیدن چند تار موی یک دختر جوان سراسیمه می شوند و گریبان می درند. کشتی کشتی جنایت و غارت چپاولگران زیرک، کوچکترین گزشی در اینان برنمی انگیزد اما در مقابل، به کمترین ایراد پوششی بها می دهند و آسمان خدا را به زیر می کشند.
ضرغامی ممکن است بگوید: تمامی این نکته هایی که درباره پوشش بانوان گفتی باد هواست! چرا که مراجع از من می خواهند و من هم اعمال می کنم.
به ضرغامی می گویم کدام مرجع در توضیح المسائل خود آورده است که نشان دادن سر برهنه یک پیرزن 90 ساله، جرم است؟ و یا سربرهنه یک دختر بچه سه ساله مهد کودکی؟ باز شاید ضرغامی بگوید: این را هم از من می خواهند. چرا که تلویزیون یک رسانه ملی و کشوری است و مسائل شرعی اینچنینی، فردی و محدود به خود فرد است.»
نوری زاد گلایه ویژه ای از سانسور حاکم بر پخش برنامه های تلویزیونی کرده و اعمال آن را غیرحرفه ای و بسیار سلیقه ای ارزیابی کرده که با اعصاب و روان مخاطبان بازی می کند:
«رواج سانسور در تلویزیون ما آن هم در این اندازه و با این حجم از انباشتگی، دقیقا بر خلاف رویه یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر و چهارده مصوم(ع) است. کور باشم اگر موافق پخش صحنه های زننده و نابجا باشم، اما هرگز پالایش سخن حق را حتی از خنجره یک نابکار نمی پسندم.
ضرغامی بزرگ ترین فرصت های اطاعت پذیری خود را به حوزه مراجع دینی سپرده اما هرگز نتوانسته پای استدلا لآنان را به خانه مردم بکشاند و بین یک جوان و یک مرجع، الفت و مودت ایجاد کند. مثلا ضرغامی و اسلاف او، آلات موسیقی را بنا به فتوای مراجع نشان نداده و نمی دهند. این پافشاری ریشه دار، درست به موزات رواج همه عرصه های موسیقیایی در کشور صورت می پذیرد.
یعنی غلیظ ترین دوره های تعلیم موسیقی و فروشگاه های متعدد آلات و ابزار موسیقی سر به کار خود دارند و تلویزیون مصرانه از نشان دادن یک ساز ساده طفره می رود. چرا؟ چون نشان دادن آن تبلیغ موسیقی است و حرام است. کدام موسیقی؟ همان موسیقی که حجم قابل توجهی از برنامه های رادیو و تلویزیون را پر کرده است.
این همه موسیقی که با بشکن و کوبش دست و پا تولید نشده. اگر حرام است چرا پخش می شود؟ می بینید که این سوال های سرگردان در سطح جامعه ما رواج دارد و همزمان مردم به کیاست ما می خندند. اما ضرغامی، هرگز نخواست یک سلسله برنامه استدلالی بین یکصد جوان پرسشگر و یک مرجع فهیم و نترس، بسازد و پخش کند و ریشه این پرسش های ویرانگر را بیرون بکشد و به دور اندازد.»