صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۲۰۷۷۴۲
روز اول ماه مهر، سوای مناسک و تشریفات گاه کسالت‌آورش، برای همه ما به‌گونه‌ای خاطره‌انگیز است...
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۰ - ۰۱ مهر ۱۳۹۳
روز اول ماه مهر، سوای مناسک و تشریفات گاه کسالت‌آورش، برای همه ما به‌گونه‌ای خاطره‌انگیز است: سالیان سال است که این روز شاهد حضور میلیونی دانش‌آموزان در سراسر کشور در مدارس است؛ حضوری که هرچند بیشترین لذتگاه در آن، برای همه کنشگرانش، روزهای تعطیل و نبودش است، اما به‌هرحال گویای آغازی جدید و امیدی تازه در سال نیز هست؛ آغازی تازه زیرا هیچ‌وقت برای ازنوشروع‌کردن و تغییر در زندگی، در اندیشه و در عمل به‌ویژه در حوزه فرهنگ، دیر نیست و اگر انگیزه، اراده و انرژی لازم را داشته باشیم، دگرگونی برای بهترشدن هر حوزه‌ای ولو در حدی اندک، همیشه وجود دارد.

امید نیز از همین‌جا ریشه می‌گیرد: امید به اینکه شاید کودکان و نوجوانانی که امسال برای نخستین‌بار پا در محیط مدرسه می‌گذارند، یا آنها که رتبه‌ای را با موفقیت پشت‌سر گذاشته و بالاتر می‌روند، بتوانند بهتر از پیشینیان خود باشند و پدیدآمدن فرهنگ و ذهنیت‌ها و رفتارهایی انسانی‌تر و شایسته‌تر را برای همه ما فراهم کنند. اما این آغاز و امید را نمی‌توان بر «هیچ» استوار کرد و باید همه مسوولان و نخبگان و هر کسی که توانی در این زمینه دارد، تلاش کند با شناسایی ضعف‌ها و آسیب‌های موجود در این حوزه به تحلیل و یافتن راه‌حل‌هایی مناسب برای آنها و ایجاد شرایط شکوفایی نظام آموزش‌وپرورش اقدام کند. این یادداشت کوتاه در همین جهت نوشته شده است. هم از این‌رو پرسش اصلی ما، پرسشی آسیب‌شناسانه در حوزه آموزش به‌ویژه آموزش ابتدایی و متوسطه است؟

در این زمینه، دو تهدید بزرگ به باور ما باید مدنظر قرار گیرد: کیفیت و محتوای آموزش و نیاز به نوآوری در آن از یک‌سو و پرهیز و جلوگیری از حرکت نولیبرالی برای پولی و کالایی‌شدن آموزش و در نتیجه پایین‌آمدن کیفیت مدارس غیردولتی یا ارزان‌قیمت‌تر به بهانه بالابردن کیفیت کل مدارس.

در مورد تهدید نخست، باید گفت که این امر تا اندازه زیادی جنبه جهانشمول دارد، به این معنا که پس از خروج جهان از دهه 1989 از چارچوب‌های صنعتی و ورود آن به عصر انقلاب اطلاعاتی، یکی از میراث‌های بازمانده از قرن نوزدهم و بیستم نظام‌های آموزش‌وپرورشی بودند که دولت‌های ملی با روی‌کارآمدن خود از قرن 19 با اجباری‌کردن آموزش و ایجاد محتوای ثابت و طبقه‌بندی‌شده و تقسیم‌بندی‌های دقیق دانش‌آموزان ایجاد کرده بودند. در این تقسیم‌بندی‌ها، با هدف ایجاد «مردم» و «ملت»ی که بتواند بر سرنوشت خود حاکم باشد، فرض بر آن گرفته می‌شد که همه کودکان را می‌توان بر اساس گروهی از مشخصات کلی از جمله مهم‌ترین آنها، سن و جنسیت ایشان و در درجه بعدی بر اساس استعداد‌هایشان (در تشخیصی بسیار دلبخواهانه) در گروه‌های بزرگی تقسیم کرد و آموزشی یکسان به آنها داد تا از آنها شهروندان دلخواه را ساخت و شرایط موفقیت آنها را در جامعه به ایشان داد.

فرض بر این بود که کودک پیش و بیش از هر کجا در مدرسه تربیت می‌شود و بنابراین باید سهم خانواده را در تربیت کودک به حداقل و سهم مدرسه را به حداکثر رساند. اما امروز نزدیک به دوقرن پس از ایجاد نظام‌های آموزش همگانی، اجباری و رایگان، تجربه نشان می‌دهد که فرض اصلی اشتباه بوده است و هرروز بیشتر بر میزان عدم دقت آن افزوده می‌شود: امروز کودکان و نوجوانان بیشترین اطلاعات خود را نه از مدرسه بلکه از تعداد بی‌شماری منابع اطلاعاتی اینترنتی، تلفن‌های همراه، کنش اجتماعی و کوچه و خیابان، تلویزیون و رادیو و شرکت در شبکه‌های اجتماعی و... می‌گیرند.

افزون بر این، آنها دیگر قابل طبقه‌بندی بر اساس معیارهای ساده‌ای همچون سن و جنسیت نیستند و علاقه‌مندی‌ها و قابلیت‌های آنها بسیار متفاوت است بنابراین در نظام آموزش مدرن باید به تمام این موارد توجه و بر آن اساس برنامه‌ریزی دقیق‌تر و مناسبی که با وضعیت جدید جهان و نظام‌های اجتماعی، خوانایی داشته باشد، انجام داد. اما دومین آسیب جدی که برخی از کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه از آن مصون مانده‌اند، تمایل و انگیزه به خصوصی‌کردن و کالایی‌کردن نظام‌های آموزش است که ضربه مهلکی به آنها می‌زند.

تجربه اکثر کشورهای جهان از توسعه‌یافته تا در حال توسعه نشان می‌دهد که هرگاه دولت‌ها توانسته‌اند یا وادار شده‌اند کیفیت خدمات و حقوقی مثل بهداشت و درمان، آموزش، مسکن و غذا را برای همه یا اکثریت مردم خود حفظ کنند و بالا ببرند، پیشرفت و سود حاصل از این امر به همه افراد جامعه و نه فقط به نیازمندان رسیده است و برعکس هر کجا این خدمات به زیر سوال رفته‌اند و اغلب با بهانه بهترشدن کیفی، پولی شده‌اند، در کل جامعه ضربه خورده‌اند. اما متاسفانه امروز در کشور ما نیز این تمایل به‌وجودآمده و در آموزش و پرورش با کالایی و خصوصی‌شدن، حتی در بخش دولتی، که گاه به بهانه‌های مختلف از مردم پول می‌خواهند، کیفیت نظام اخیر (دولتی و رایگان) هرچه بیشتر ضربه خورده و ما را با خطری بزرگ روبه‌رو می‌کند که می‌تواند در عرض چند دهه بیشترین ضربات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را به کل نظام توسعه وارد کند.

فراموش نکنیم کشوری به توسعه‌یافتگی آمریکا با کاهش کیفیت بخش دولتی آموزش خود و کالایی‌کردن هرچه بیشتر آن سبب شد که امروز بیش از 30درصد از مردم این کشور در حد بی‌سواد یا کم‌سواد و شاید به همین میزان باوجود داشتن سواد، فاقد توانایی درک و تحلیل نوشته‌های ساده هستند، اتفاقی که شدت آن در اروپای غربی بسیار کمتر بوده است. برای جلوگیری از این چشم‌انداز، کشور ما باید حق آموزش، بهداشت، مسکن، غذا و حمل‌ونقل را جزو طبیعی‌ترین و ابتدایی‌ترین حقوق انسانی همه اعضایش بداند تا به این‌ترتیب بتواند به آینده خود امیدوار باشد.  با رعایت این نکات دیگر همچون عنوان رمان «همینگوی» نخواهیم گفت: «ناقوس‌ها برای مرگ چه کسی به صدا درمی‌آیند؟» و خواهیم دانست که زنگ‌ها برای سالی پرانرژی به صدا درمی‌آیند و شاید برای همه ما هم آکنده از امید به آینده‌ای بهتر باشد.
ارسال نظرات