صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۸۹۷۴۳
تاریخ انتشار: ۱۵:۳۴ - ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳
كتايون مصري؛ زمان زیادی از عمر فمینیسم گذشت تا موج سومی‌ها پی بردند که نمی توان نسخه ای واحد برای درمان پدرسالاری کهنه کار پیچید. صاحبان این مکتب فکری، تا آن زمان، زنِ سفیدپوستِ طبقه متوسطِ اقتصادی دراروپا را مبدأ ومعیار شناخت و تعیین وضعیت زنان قرار داده بودند؛ غافل از این که تبعیض و ستم جنسی در آفریقا، خاور دور، خاور میانه، آمریکای لاتین و حتی درچند قدمی شان، اروپای شرقی، آبشخور دیگری دارد. از این منظر، بررسی وضعیت زنان وتحلیل ریشه های نابرابری در نقاط مختلف دنیا، نه فقط راه را بر فمینیسم موج سوم می گشاید که می تواند، راهکارهای متعددی را برای حل مشکل تبعیض جنسیتی ارایه کند؛ چرا که گاه تعریف تبعیض و ملاک های آن در فرهنگ های مختلف متفاوت است.

کشورهای عرب خاورمیانه مانند سایر مناطق دور از خاستگاه فمینیسم(اروپا وایالات متحده)، از جمله نقاط دنیا هستند که زنانش در بیشتر کشورها از تأثیر اندیشه های فمینیستی دور مانده اند؛این امر را مقاومت حکومت های پدرسالار عرب، دربرابر تغییر وضعیت زنان تأیید می کند؛علت، نه فقط عدم مجاورت فیزیکی با غرب که بیشتر، پیچیدگی وابعاد چندگانه ریشه های نابرابری جنسیتی است که تغییر وضعیت زنان را دشوار می کند. «سهی الجندی»، تحلیلگر «میدل ایست آن لاین»، به بررسی وضعیت زنان در این منطقه می پردازد واز منظر یک زن عرب از تغییرات کُندی که معمولاً ریشه های فرهنگی دارد؛ در این حوزه انتقاد می کند. براساس این تحلیل، بعد از اینکه بیشتر کشورهای عربی به کنوانسیون بین‌المللی که برای دفاع از حقوق زنان در برابر همه اشکال تبعیض در سال 1976 تدوین شده بود، پیوستند؛ به تدریج مسایل زنان از حاشیه به متن آمد وبرای ظاهرسازی هم که شده، روزنه ها برای مشارکت زنان باز شد.

 کشورهای عرب زبان خاورمیانه، در دهه هفتاد میلادی، شاهد انقلاب های اجتماعی به خصوص در حوزه آموزش بودند. زنان در بسیاری از کشورهای عربی، به خصوص در مصر و لبنان، به منابع آموزشی دست یافتند. شاید به تاثیر از فشارجنبش سیاسی-اجتماعی فمینیسم در غرب بود که فضای خشک وغیرقابل انعطاف سیاسی هم نسبت به زنان کمی نرمش نشان داد وجنبش ها وگروه های مدافع حقوق زنان در جهان عرب هم سربلند کرد، جنبشی که در بیشتر کشورهای عربی سرکوب می شد. «سهی الجندی»، احیای این جنبش ها را مقتدرانه و به پیروی از کشورهای توسعه یافته، برای دستیابی به آزادهای عمومی عنوان می کند. شاید مروری بر آنچه از سر جنبش های زنان خاورمیانه گذشته، بتواند بهتر این جنبش ها را از سایه بیرون بیاورد.

جنبش زنان مصر:

جنبش زنان مصری، نسبت به زنان سایرکشورهای مسلمان از سابقه طولانی تری برخوردار است. فمینیسم در مصر، در طبقه متوسط شهری، بیشترین نفوذ را داشت. درواقع، طبقه متوسط شهری وروستایی، اساس گروه های ملی گرای افراطی مصر را تشکیل می دادندکه همراه با طبقه سرمایه دار وابسته به انگلیس، طرفدار غرب بودند. اما گروه های دیگر، مانند طرفداران آزادی مصر به شدت از ارزش های بومی خود دفاع می کردند ومساله آزادی وحقوق زنان را ترفندی برای ورود آرای غرب به درون مصر می دانستند ونسبت به آن بدبین بودند. آنها فمینیسم را برابرباسست شدن پایه های خانواده وجریان هدفمندی برای ازخودبیگانگی زنان مصری تلقی می کردند. (پوراحمدی ویاری، 169:1388).

مهمترین تضاد ایدئولوژیک گروه های فمینیستی مصر در قدرت، با حزب «اخوان المسلمین» است که گرایش های بنیادگرایانه این حزب، غالباً در تعارض با ایده های سکولاریستی فمینیست ها قرار می گیرد، طی سالهای اخیر یکی از گروه هایی که به شدت از قدرت گیری اخوان المسلمین نگران بوده وهست، مدافعان وصاحبان جنبش حقوق زنان مصری است. اخوان المسلمین را می‌توان بزرگترین گروه سیاسی سُنّی در جهان به شمار آورد که پس از مرگ حسن البنا-بنیانگذارآن- افراد تندروی گروه، به تدریج جماعت‌های جهادی کوچک و بزرگ را مانند جماعت جهاد اسلامی در مصر شکل دادند که بعدها پایه اصلی تشکیل القاعده قرار گرفت (جنتی، 7:1390). اما باوجودی که تصور می شد؛ بعداز انقلاب مصر، وضعیت زنان اندکی بهبود یابد؛ ریشه نابرابری های جنسیتی دراین کشور، آنقدر محکم بوده که نه تنها وضعیت زنان مصری با انقلاب بهبود نیافته که با روی کار آمدن اخوان المسلمین از یکسو وسپس چکمه پوشان ارتش مصر، وضعیت به مراتب بدتر گزارش می شود.

روزنامه الحیات در این باره می نویسد: «شاید یک گفت‌وگوی دموکراتیک و بازنگری در آنچه با روح قوانین و شریعت اسلام پیرامون حقوق زنان و تکالیف‌شان و نیز میثاق‌ها و توافق‌نامه‌های بین‌المللی که مصر نیز آنها را پذیرفته، تطابق دارد، بتواند مدخلی مناسب برای تحقق عدالت اجتماعی باشد و شعارهای مردم در انقلاب اخیر را تحقق ببخشد. مهم این است که تاکید بر حقوق زنان و حفظ آن راهی برای نه تنها نجات او بلکه نجات جامعه در کل باشد»(شرق؛1390).

جنبش زنان در کویت

کویت درسال1960 به استقلال کامل رسید و وصاحب قانون اساسی شد، ولی زنان کویتی بهره ای از این قانون نداشتند واز حقوق سیاسی محروم بودند. در همان سالها مدافعان حقوق زنان به بی اعتنایی قانون گذاران اعتراض کردند وچندین انجمن از جمله؛ جامعه فرهنگی –اجتماعی زنان وکلوپ زنان جوان برای راه اندازی کمپین حقوق سیاسی زنان، فعال شد. فمینیست های عرب زبان این کشور، از حق رای زنان ومطالبات ملی آنان سخن گفتند. باوجودی که بسیاری از فعالیت های این گروه، رسانه ای شد و اعتراضات عمومی برپا شد، هیچ گاه، این اعتراضات تحت یک رهبری به ساماندهی نرسید (Esposito,1995: 20). با این حال، همین اعتراضات غیرمنسجم، به دلیل گستردگی فراوان توانست در سال2005 برای زنان کویتی حق رای وحق کاندیداتوری در مناصب سیاسی را به ارمغان آورد(زن نگار، 1392). اما این کف مطالبات زنان کویت بود، وبه نظر این کشور هم تنها با فشار زنان، تن به برخی انعطاف ها داده، چرا که بنابر تحلیل«سهی الجندی»، پای انگاره های فرهنگی همچنان می لنگد.

عربستان، جنبش زنان در قهقرا

عربستان از نظر شاخص شکاف جنسیتی، در میان 136 کشور برپله 127 قرار دارد واین امر، یعنی نه حال زنان عربستانی خوب است و نه جنبش زنان در این کشور حال وروز مناسبی دارد. مدافعان حقوق زنان که هرازچندگاهی صدایشان به هوا می رود؛ خواستار رفع ممنوعیت رانندگی زنان، حق کاندیداتوری وفعالیت آزاد سیاسی، فرصت های برابر شغلی و رفع نابرابری های اقتصادی، منع تعدد زوجات وطلاق بی رویه زنان وحضانت مطلق دختران از سوی پدران، حق انتخاب همسر از سوی زنان وایجاد ممنوعیت های قانونی برای ازدواج دختران و آزادی پوشش وفعالیت های هنری هستند.

فمینیست های مسلمان در عربستان سعودی، طی چندسال اخیر، با راه اندازی کمپین های متعدد درصدد جاانداختن مطالبات زنان در عرف و نزد دولت پدرسالار این کشور هستند، درحالی که ابزار قدرتمند دیگری جز اینترنت برای بیان خواسته هایشان ندارند. کمپین های فمینیستی زنان عربستان کمتر فرصت تبدیل به جنبش را یافته وبه راه انداختن تظاهرات و اعتراضات خیابانی از سوی زنان جرم سنگینی تلقی می شود وپیگرد قانونی دارد. همچنین مردان زیادی در خارج وداخل عربستان موضوع آزادی زنان این کشور راپیگیری می کنند، اما قدرت آنان برای تغییر نظام مقتدر مردسالاری زیاد نیست، (Coleman,2010:35) چرا که قانون احوال شخصیه(قانون مدنی) این کشور، پشت به پشت باورهای عرفی وفرهنگی، مانع تغییر در این وضعیت است. «مروا صالح» یکی از فمینیست های مسلمان عربستان در وبسایت خود می نویسد که تعالیم اسلامی به گونه ای به زنان این کشور آموزش داده شده که آنان تلاش برای رسیدن به حقوق خود را برخلاف اسلام تلقی می کنند.

ریشه های نابرابری کجاست؟

هنوز بسیاری از تحلیلگران اجتماعی جهان عرب از این امر ناخرسندند که در فرهنگ عربی، به زن به عنوان دنده‌ای کج (آموزه ای برگرفته از عهد عتیق) و عنصری ضعیف نگاه می‌شود و برای مشروعیت بخشی به این دیدگاه از پیامبر، خلفا وسایر بزرگان مایه می گذارند و به حدیثی از آنان استناد می‌کنند.

دکتر «صابر بلول»، در مقاله ای با عنوان «توانمندسازی سیاسی زنان عرب؛تصمیمات، دستورالعمل‌های بین‌المللی و وضع موجود» معتقداست که عوامل اقتصادی، از مهمترین موانع مشارکت سیاسی زنان در دنیای عرب است، در واقع، بیشتر مطالعات و پژوهش های انجام گرفته نشان می دهد که درآمد زنان نسبت به مردهای عرب کمتراست و زنان بیشتر در کارها و وظائف پائین‌تر و کم‌ارزش‌تربه خدمت گرفته می شوند، این درحالی است که زنان با وجود داشتن مدارک تحصیلی بالاتر، همچنان در پست های مهمی به کار گرفته نمی‌شوند ومردان در هردو بخش دولتی وخصوصی، اولویت دارند. بنابراین زنان همواره به درآمد مردان وابسته اند.

چنین وضعیتی نه تنها ریشه در آموزه های ایدئولوژیک دارد که تحت تأثیر عوامل اجتماعی است، چراکه این باور همچنان قوت داردکه زن دارای اثربخشی کمتری نسبت به مرد است و شرایط و عوامل فیزیولوژیک و روحی- روانی، مانع از انجام وظیفه آن به طور فعال و مثبت است.

قوانین نانوشته قوی تر از قوانین نوشته

در کشورهایی مانند عربستان، عراق وکویت، هیچ قانونی وجود ندارد که مانع از کاندیداتوری زنان در انتخابات شود یا تصدی پست های وزارتی، اجرایی وقضایی را توسط زنان انکار کند. ولی قوانین دیگری وجود دارد که حقارت و کم‌اهمیت بودن زنان را در جامعه تثبیت می کند، به طوری که جامعه را وامی دارد تا باور کند، زن دارای شخصیتی ضعیف و دنده‌ای کج است. اما قوانین مدنی(احوال شخصیه) این کشورها متاثر از همین انگاره هاست، نمونه اش؛ طلاق آسان ویکطرفه زن توسط مرد در برخی جوامع اسلامی است که ستمدیدگی زنان را تقویت می‌کند.

اکثریت جامعه عرب به خاطر داشتن فرزندان پسر، اقدام به زاد و ولد می‌کنند، نه به خاطر داشتن دختر.

مراکز آماری در کشورهای عربی نشان می‌دهد که نسبت انزوای زنان تحصیل کرده بالا است. مجله «الشراع» لبنان در سال 2007 طی پژوهشی نوشت که نسبت حاشیه نشینی زنان در جهان عرب، بیش از 50‌درصد درمیان کل زنان عرب است، با چنین آماری برخی نشریات منتقد می پرسند که زن چگونه می‌تواند با این حاشیه نشینی، در پیشرفت و مشارکت سیاسی نقش ایفا کند؟ جامعه عرب حتی بعداز تحرکات سیاسی سال 2011 نتوانسته این وضعیت را تغییر دهد که حتی دربرخی کشورها به آن دامن زده است، شاید دیدگاه تحلیلگر میدل ایست آن لاین، تا حدی درست باشد که می گوید؛ مشکل زنان عرب خاورمیانه، نوع نگاه به آنهاست، تا این نگاه تغییر نکند، انقلاب های سیاسی و زیرو روشدن های اجتماعی ونظامی دردی را دوا نمی کند.

• این مقاله برگرفته از تحلیل «سُهی الجندی» به نام « واقع المشارکة السیاسیة للمرأة العربیة»( وضعیت مشارکت سیاسی زنان عرب» است که در نوامبر2013 در «میدل ایست آن لاین عربی» منتشر شد.

منبع: انسان‌شناسی و فرهنگ
ارسال نظرات