صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۶۸۷۹۵
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۷ - ۲۱ آبان ۱۳۹۲
 
عبدالرضا پالیزدار-  ما امت پیامبریم و مگر جز جمعی از امت پیامبر، حسین (ع)را به شهادت رساند؟

اصلا بگذارید روزی را به یادتان آورم که بسوی علی (ع)شتافتیم تا خلافت را بپذیرد و هنگامیکه به خلافت نشست ، چون ویژه خواری بزرگان را قبول نداشت و قدرت را در انحصار جمعی محدود نمی دانست و زاهدنمایان(1) را از دین فروشی برحذر می داشت ،  لذا بسیاری از بزرگان و خواص، یعنی مسلمانانی از میان خود ما از او فاصله گرفتند و تنهایش گذاشتند.

  یادمان نرفته است ، عده ای  که از شدت عبادت، پیشانیشان پینه بسته بود ، همان تنگ نظرانی که با عالَم، سر جنگ داشتند(2) و جز خود ، همه را جهنمی و خود را اصحاب بهشت و محور حق می پنداشتند. آنان که دم از دین خدا می زدند و از ولی خدا تندتر حرکت می کردند ، علی (ع) را برای آن چه که خود به مولا تحمیل کرده بودند ، به توبه فراخواندند  و چون زیر بار نرفت ، با وی به نبرد پرداختند(3) و چندی بعد نیز یکی از همین تندرو های پیرو شیطان ، ولی حق را به شهادت رساند.

یادمان نرفته است ، هنگام حمله ی دشمن ، از یاری امام حسن(ع) سرباز زدیم و برخی بزرگان ما که مقهور حکومت معاویه( که چون سلاطین غربی آن روزگار،(رومیان، سلطنت می کرد، گشته بودند،  به دشمن پیوستند و در مقابل یک میلیون درهم، خود را فروختند.(4) و آن گاه که امام از ما خواست که بین جنگ با دشمن و شهادت و یا ماندن، یکی را انتخاب کنیم، اغلب فریاد بر آوردیم که"البقیه البقیه"(زندگی و ماندن را می خواهیم)(5) .

آری از یادمان نرفته است که گروهی از ما که به افراطی گری وتندخویی مشهور بودند ، پس از صلح امام حسن (ع) ، سجاده را از زیر پایش کشیدند و کافرش خواندند و مجروحش نمودند(6).

بگذارید آن روزهایی را به یاد آوریم که برخی از بزرگان و خواص ما به مخالفین خود، هر تهمتی را رواداشتند و آن را برای حفظ دین، واجب دانستند . ازجمله بی حرمتی به علی (ع)و اهل بیت پیامبر که از سقیفه آغاز شد . تاجایی که پس از آن ، معاویه نیز لعن علی و اولاد او را در نماز جمعه در سراسر سرزمین اسلامی واجب دانست(7) و در قنوت نماز آن را تکرا رمی نمود . از آن به بعد بود که لعن و توهین به علی(ع) و فرزندانش ورد زبان کودکانمان گردید و در کوچه و بازار نقل کلام مردم گشت و خود یک "سنت"به حساب آمد!!!(8).

یادمان نرفته است که وقتی معاویه آزادی بیان و هرگونه نقد و اعتراضی را شدیدا سرکوب نمود و حجربن عدی و امثال او را ازدم تیغ گذراند(9) ، ما ، دیدیم ونشستیم وسکوت کردیم.

به یاد داریم که حسین (ع) را به چه شور و شوقی و با بیش از40هزارنامه بسوی خود خواندیم و قسم خوردیم که یاری اش می نماییم(10) تا همان گونه که خود گفته بود امنیت را برگرداند و ستم را ریشه کن کند . او نیز حجت را برخود تمام دانست (11) و به سوی ما حرکت نمود.

حسین(ع) آمد و ما از ترس جانمان و این که  برخلاف باور قبلی مان ، پیروزی را آسان نمی دیدیم ، او و یاران اندکش را تنها گذاشتیم . تا آن جا که دین فروشان صاحب فتوا، حکم قتلش را صادر نمودند و بزرگان ویژه خوار ما برای خشنودی یزید ملعون، کمر به شهادتش بستند ، آن هم یزید هوس باز و میمون بازی(12) که برای تشیع جنازه ی میمون محبوبش ابوقیس،  70هزار تن از ما را فراخوانده بود . راستی به یاد دارید که گروهی از ما چه تشییع با شکوهی  برای میمون او به عمل آوردیم و به روی خود نیز نیاوردیم که چه موجودات ذلیل و مفلوکی شده ایم ؟

و اما عاشورا ، روزی که همه آمده بودیم . عده ای از ترس جانمان و گروهی برای جیره و مواجب بیشتر و برخی چون سخت طرفدار اکثریت بودیم ، غافل از آن که اکثریت را خود ما می سازیم و جمعی نیز برای اطاعت امر ولی خود، همانان که  کاری به این نداشتند که چه کسی نام امیرمومنان و ولی خدا را بر خود نهاده است . آنان صرف اطاعت از امر ولی را برای خود کافی می دانستند ، حال می خواهد آن ولی ، علی (ع)باشد و یا معاویه و یا یزید!!!

یادتان هست ، زمانی که امام صبح عاشورا ، از شمشیرهایمان که بجای یاری او به رویش کشیده بودیم ، یاد نمود و ما را سزاوار بلا و ذلت دانست و در آخر فرمود "شگفتا ، زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مجبور ساخته ، مرگ و ذلت؛ و هیهات که  ما ذلت و خواری را بپذیریم"(13) ، ما سر بزیر انداختیم ،آن چنان که گویی سخنی نمی شنویم و فریادی به گوشمان نمی رسد.

به یاد دارید ، هنگامی که حسین  خم شد و گونه برگونه ی غرق در خون اکبرش نهاد و آرام آرام اشک ریخت ، برخی از ما با کلامی و شوخی و لبخندی سعی در شکستن سکوت سنگینی داشتیم که برهمه جا سایه افکنده بود؟
 
به راستی چگونه می توان باور نمود که برخی از ما منتظران حسین(ع) ، بادیدن گلوی دریده ی نوزاد دلبندش که در آغوش او دست و پا می زد ،آن را اجرای فرمان خداوند بدانیم و لبخند رضایت برلب داشته باشیم و برخی دیگر تنها به پایین افکندن سرهایمان اکتفا نماییم .

و چه سخت است ، یاد آن لحظه هایی که امام ، تنها و غریب، در مقابل خیل مشتاقان و منتظران دیروز خود که امروز با شمشیرهای آماده  و دشنام گویان در برابرش ایستاده بودند ، از یک سو چشم برخیمه ها داشت که ما بر آنها یورش نبریم و از سویی دیگر، سعی در ادامه نبرد و حفظ خود بر روی اسب تا آخرین نفس داشت و در آخر نیز ، غرق در خون بر زمین افتاد ، اما باز سر فرود نیاورد و بنشست و صورتش را با خون خود شست و بسم الله و بالله گویان  فرمود:"با این حال که صورتم به خونم رنگین است خداوند را ملاقات خواهم نمود"(14).

در آن لحظات هولناک ، برخی زیر لب می گفتیم که ای کاش اصلا دعوت ما را اجابت نمی کرد و نمی آمد. برخی دیگر همه این وقایع را تقدیر الهی می دانستیم و می گفتیم که حسین (ع) باید این گونه شهید می شد و ما هم باید در این پیکار در مقابلش می ایستادیم! غافل از آن که  تقدیر را خودمان رقم می زنیم .چرا که اگر بر عهد و قسمی که یاد نموده بودیم می ایستادیم ، اکنون ، این حسین (ع) بود که خلافتش برقرار گشته بود و لبخند رضایت خداوند، عالم را غرق رحمت می نمود  نه این که  راس مبارکش بر نیزه گردد و اهل بیتش به اسارت بروند و تا قیام قیامت، ننگ  این واقعه ی  هولناک، بر پیشانی جمعی از ما امت جد آن شهید مظلوم بنشیند.

عاشورا فقط همان روز واقعه نیست. هر روز عاشورا است . مباد که امروز، ما در سپاه یزید جای گیریم و بر حسین و راه او شمشیر کشیم!
--------------------------------

(1) (خطبه 32)
(2)(جاذبه ودافعه علی(ع) شهید مطهری)
(3)(تتمه المنتهی ص21)
(4) (ارشاد شیخ مفیدص353)
(5)(بحارالانوارج44)
(6)(ارشادشیخ مفیدص352).
(7)(شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه ج4)
(8)(ربیع الابرار زمخشری ج2"نقل از الغدیرج10").
(9)(تاریخ طبری ج4)
(10)(تاریخ ابن عساکرص196)
(11)(ناسخ التواریخ ج2)
(12)(بررسی تاریخ عاشورا –مرحوم آیتی)
(13)(لهوف –ترجمه اشتهاردی ص123)
(14)(لهوف –ترجمه اشتهاردی ص150)
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
ناشناس
۱۶:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
چرا در میان خود جستجو کنیم.قاتل حسین را در درون خود بایدجستجو کنیم و از دست نفس اماره به خدا پناه بریم