فرارو- قسمت نخست، دکتر نعمت الله فاضلی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی است. او تحصیلات دانشگاهی خود را در ایران و انگلستان انجام داده و دکترای خود را در رشته «انسان شناسی اجتماعی و فرهنگی» از دانشگاه لندن (مدرسه مطالعات شرق و آفریقا) در سال 2004 اخذ نموده است. دکتر فاضلی در حال حاضر عضو هیأت علمی تمام وقت «دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی» و پژوهشگر وابسته «مدرسه مطالعات شرق و آفریقای» دانشگاه لندن (SOAS) و عضو هیأت علمی وابسته «دانشکده مطالعات جهان» دانشگاه تهران می باشد.
وی آثار زیادی در زمینه مردمشناسی تدوین کرده است از جمله این آثار میتوان به مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران (منظرهای انسان شناسی و مطالعات فرهنگی)، انسان شناسي مدرن در ايران معاصر و فرهنگ و شهر اشاره کرد.
متن زیر حاصل گفتگوی فرارو با دکتر فاضلی است که به صورت یادداشت تدوین شده و در آن، این مردمشناس به واکاوی نقش خانواده ایرانی در تامین شادی میپردازد.
گفتمان خانواده در سالها و یا بهتر است بگویم دهههای اخیر عمدتا بر احساسات منفی درباره خانواده یا درون خانواده تکیه دارد. گفتمان خانواده یعنی شیوهای که ما درباره خانواده سخن میگوییم، آن را میبینیم و نشان میدهیم. این گفتمان که توسط رسانه ها، رشتههای محتلف علوم انسانی و اجتماعی و همچنین گفتگوهای مردم با یکدیگر درباره خانواده شکل میگیرد، گفتمان مهمی از نظر تاثیر آن بر سرنوشت خانواده است.
آسیبهای رویکرد آسیبشناسانه به خانواده
به هر حال خانوادهها تحت تاثیر گفتمان یا نوع بازنمایی که از خانواده در سریال داستانها، رمان، کتب علمی-دانشگاهی مانند روانشناسی فلسفی و ادبی ارائه میشود، قرار میگیرند. همانطور که اشاره کردم یکی از ویژگیهای مهم گفتمان خانواده تکیه بر احساسات منفی در درون این نهاد مانند حسد، کینه، غیبت، شهوت، غم، افسردگی و چیزهایی از این نوع است.
در گفتمان کنونی خانواده به راحتی میتوان به آسیبشناسی خانواده پرداخت. آسیبشناسی خانواده چیزی است که رسانه ها از آن استقبال میکنند. حتی سیاستمداران و برنامهریزان اجتماعی و فرهنگی نیز دائما در جستجوی آسیب های خانواده هستند. در دانشگاهها در رشتههای جامعهشناسی، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، انسانشناسی، مطالعات فرهنگی و دیگر رشتههای مرتبط با علوم اجتماعی و انسانی، تنها صحبت از آسیبهای خانواده است.
قطعا تکیه بر موج آسیبهای خانواده مبتنی بر نیتهای خیر و خوب نویسندگان، محققان و برنامهریزان است، آنها قصد دارند از طریق شناسایی آسیبهای خانواده، راههایی برای بهبود اوضاع خانواده پیداکنند. اما واقعیت این است که فارغ از نیت محققان، مدیران و کسانی که در زمینه خانواده میاندیشند، حداقل یکی از پیامدهای این رویکرد به خانواده این شده است که ما خانواده را در دنیای امروز به عنوان یک مشکل، نوعی مرض و آسیب تلقی کنیم.
اگر چه این تلقی از خانواده بخشی از واقعیت زندگی خانوادگی امروز را آشکار می کند، اما بخش دیگری را پنهان می کند. بخش مثبت، سازنده، مفید و کارکردهایی که خانواده به هر حال آن را همچنان داراست، دیده نمیشود و درحالی که ما برای فهم خانواده نیازمند توجه به این ابعاد در خانواده هستیم.
مطالعات شادی و خانواده ایرانی
در این جا باید به یکی از وجوه و یا کارکردهای مثبت و یا سازنده خانواده توجه کرد که به ندرت مورد ملاحظه قرارگرفته است و یا شاید اگر دقیقتر بگویم، اصلا به آن توجه نشده است. این مساله عبارت است از کارکرد شادی بخش، شادمانی و خوشبختی آفرین خانواده. در سالهای اخیر موضوع شادی، شادمانی و خوشبختی آنچنان اهمیت و جایگاهی به دست آورده است که یکی از حوزه های مهم مطالعات اجتماعی، مطالعات شادمانی است.
یکی از مهمترین محورها در مطالعات شادی و شادمانی یا مطالعات خوشبختی که باید به آن توجه داشت، نقش خانواده در تولید شادی و شادمانی برای انسان امروزاست.
اگر ما بخواهیم در جوامعی مانند ایران به مطالعه شادی و شادمانی بپردازیم، باید اولویت نخستمان را مطالعه رابطه خانواده و شادی قرار دهیم، زیرا بر اساس مجموع مطالعاتی که در زمینه جامعه ایران انجام شده است، نهاد خانواده همچنان مهمترین نهاد تامین کننده نیازهای اساسی اجتماعی و فردی ماست.
این سخن به این معنا نیست که خانواده تغییر نکرده و یا با مسائل و چالشی روبرو نیست. مسلما بسیاری از ابعاد کارکردی و ساختاری خانواده سنتی در ایران امروز تغییر کرده است. بُعد خانوار و خانواده، سن ازدواج مناسبات، بین همسران و بین والدین و فرزندان، شیوه های همسر گزینی و کارکرد های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در نهاد خانواده ایران امروز تغییر کرده است.
نیازها، آیینها و رسوم خانوادگی، جایگاه این نهاد در بین نهادهای دیگر اقتصادی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و به طور کلی تمام ابعاد این نهاد در یک سده گذشته تغییر کرده است. با وجود این تغییرات همچنان اگر واقعبینانه نگاه کنیم، خانواده مهترین پناهگاه انسان ایرانی است.
علی رغم تمام تمام تغییرات رخ داده در نهاد خانواده، شاهد این واقعیت هستیم که رفاه، آسایش و آرامش انسان ایرانی، تولید نسل در جامعه ایرانی، ارزشهای فرهنگهای اصیل یادگیری و یاددهی، فرایند رشد، فرایندهای انتقال داراییها و اموال، جامعهپذیری سیاسی و اشکال گوناگون دیگر جامعهپذیری و به طورکلی رشد انسان و شخصیت ایرانی همچنان به نهاد خانواده وابسته است.
ما هنوز بسیاری از نیازها اساسی و اولیه خودمان اعم از تغذیه، اوقات فراغت، تفریح، امنیت، آسایش، نیازهای مربوط به مناسبات اجتماعی، یادگیری زبان، الگوهای ارتباطی، نیازهای فرهنگی در زمینه شکوفایی استعدادها و خود تحقق بخشی و حتی نیازهای مربوط به یادگیری نقشهای اجتماعی، پایگاه اجتماعی وی بسیاری از نیازهای اساسی دیگر را در درون نهاد خانواده، به دست میآوریم.
بنابراین علی رغم مشکلاتی که نهاد خانواده دارد و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکند، باید این واقعیت را درنظر داشته باشیم که ستون اصلی جامعه ایرانی همچنان نهاد خانواده است. این سخن را ما نمیتوانیم در مورد همه جوامع بگوییم و به طور مشخص جامعه شناسان و محققان مختلف نشان داده اند که خانواده در شکل سنتی آن برای بسیاری از جوامع توسعه یافته صنعتی مانند بریتانیا و آمریکا شمالی دیگر معنایی ندارد.
بنابراین ما باید با بپذیریم که خانواده مهمترین نهاد اجتماعی پاسخ دهنده نیازهای اساسی انسان ایرانی است و از اینرو باید به مطالعه نسبت میان خانواده و شادی بپردازیم. جای بسی تاسف است که باید بگوییم علی رغم جایگاهی که خانواده دارد، هنوز تحقیق تجربی روشنی که بر اساس آن بتوان گفت خانوادهها چگونه و از چه راهیهای بر ای خود و فرزندانشان تولید لذت، احساس شادی و شادمانی میکنند، صورت نگرفته است.
جای بسی تاسف است علی رغم پیشرفتهایی که در رشتههای علوم انسانی و اجتماعی در کل کشور صورت گرفته، صدها رساله در زمینههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی هر ساله نوشته میشود، هنوز هیچ گزارش انتشار یافتهای در زمینه مناسبات خانواده و شادی و شادمانی نداریم.
ما امروز نیازمند این هستیم که شادی را نیز مطالعه کنیم، شاید در نگاه اول شادی به عنوان مسالهای فرعی و کم اهمیت جلوه کند و در میان انبوه مسائل بزرگی که ما امروز با آن روبرو هستیم، توجه کردن به شادی یک نو بازی گوشی روشنفکرانه یا یک نوع مطالعه دست دوم به نظر بیاید.
همانطور که خانواده در جامعه ایرانی اهمیت بسیاری دارد، شادی، شادمانی و داشتن یک حس خوب از زندگی نیز از ارکان فرهنگ ایرانی است. به طور کلی شادی یک نیاز انسانی است که همواره برای همه فرهنگ ها و جوامع وجود داشته است. همان طورکه ما برای زنده ماندن به تنفس، زبان برای برقراری ارتباط و تغذیه مناسب نیاز داریم، به همان درجه از اهمیت نیازمند به حدی از احساس شادی در زندگی هستیم.
حس خوب زندگی، یا شادی یک نیاز انسانی است که همه تمدن انسانی و فرهنگها راهبردهایی برای تولید آن اندیشیده اند. مفاهیم خوشبختی، سعادت، بهروزی، کامیابی، شادی و انبوهی از مفاهیم مترادف و یا نزدیک به هم دیگر در زبان و فرهنگ ایرانی به خوبی بیانگر اهمیت این موضوع برای انسان ایرانی است.
ما مجموعه وسیعی از آیینها، رسوم و تشریفات برای تولید حس خوب زندگی و شادمانی و راههای گستردهای برای رسیده به حس خوب زندگی، شادی، خوشبختی و بهروزی در فرهنگمان تعبیه و تعریف کردهایم.
در دین، آیین و آداب اسلامی و ایرانی کامیابی، خوشبختی و سعادت به عنوان یک ارزش کانونی پذیرفته شده است. شاعران، نویسندگان، عالمان دین، محققان و نظریهپردازان تمدن ایرانی به اشکال مختلف بر اهمیت ضرورت و پذیرش اصل شادی، شادمانی، کامیابی، سعادت و خوشبختی انسان تاکید داشتهاند.
شاید اگر بخواهیم تمام تاریخ ادبیاتمان را در یک واژه خلاصه کنیم، آن واژه احتمالا چیزی جز شادی، شادمانی کامیابی و بهروزی و سعدت انسان نیست.
اگر از این زاویه به شادی نگاه کنیم یعنی از زاویه جایگاه و اهمیت آن در فرهنگ اسلامی و ایرانی در آن صورت میتوانیم به یک رابطه تنگاتنگ بین خانواده و شادی نیز برسیم. خانواده در دین، فرهنگ وادب ایرانی و اسلامی نهاد کانونی انسانسازی بوده است.
از این زاویه به سادگی و بدون نیاز به استدلالهای پیچیده تاریخی و فرهنگی، میتوان گفت که هدف اصلی خانواده شادی، کامیابی و بهروزی ماست.
ما وقتی به تشریفات، آیینها، مجموعه اصطلاحات، تمثیلها و تعارفاتی که در آیینی مانند ازدواج مطرح میشود، توجه میکنیم و میبینیم که مهمترین آرزویی که ما برای یک زوج جوان میکنیم، شادی و خوشبختی، سعادت و کامیابی آنهاست.
به عبارت دیگر نهاد ازدواج و خانواده با این ایده کانونی شکل میگیرد که برای ما انسان ایرانی شادی را بیافریند. اما فارغ از رویکردهای تاریخی تمدنی و فرهنگی به مساله شادی و خانواده باید به نکته اساسی دیگر توجه داشت. مجموعه تحولات معاصر در زمینه خانواده و ارزشهای اجتماعی منجربه این شده است که شادی امروزه بیش از هر زمان دیگری اهمیت پیدا کند.
تفاوت شادی در جوامع ستنی و متجدد
در گذشته شادی به عنوان مقوله یا ارزشی که در چارچوب ازرشهای خانواده، اجتماع گرا و جمعی تعریف میشد، از این رو خانواده نقش در تعریف و کیفیت مفهوم شادی داشت شادی تابعی از چگونگی خانواده و ابعاد آن بود.
برای مثال در گذشته و یا در موقعیت پیشامدرن، صنعتی و شهرنشینی، خانواده ایرانی عمدتا خانوادهای با شکل عشیرهای یا روستایی بود که در چارچوب ارزش های دینی و مذهبی کارکردهای خود را داشت.
همچنین جامعه ایرانی با اقتصادی معیشتی کشاورزی و دامپروری شیوه خاصی از زندگی ایجاد کرده بود که در آن شیوه خاص مجموعهای از محدودیتهای مادی و معنوی بر جامعه انسان و خانواده ایرانی حاکم بود.
در آن چارچوب اجتماعی خاص خانواده و انسان ایرانی سعادت و خوشبختی را بیش از آنکه در و یا از طریق مصرف و یا توجه به ارزشهای فردگرایانه جستجو کنند، خوشبختی، شادی و لذتهای مختلف آن را در چارچوب ارزشهای عمدتا روستایی، مذهبی، سنتی و محدود به قیود و محدودیتهای نهاد خانواده می پذیرفت.
از این رو فرد در فرهنگ پیشامدرن ایرانی شادیهای خود را به شیوهای فهم و معنای می کرد که خانواده برای او در نظر میگرفت. مثال برای یک زن ایرانی تبعیت از پدر و شوهر میتوانست نوعی لذت و احساس شادی را خلق کند.
اطاعت از رای بزرگ فامیل و خانواده برای اعضا دربردارنده نوعی احساس خوب از زندگی بود. به همین ترتیب در چارچوب جامعه قبیلگی عشیرهای و روستایی، زیست در طبیعیت و سازگاری با محدودیتها و امکانات طبیعی دربردارنده لذات شادی بخش بود.
برای انسان جامعه پیشامدرن ایرانی مجموعه ابداعات محدودی که او در آن چارچوب انجام می داد، به نوعی احساس خود تحقق بخشی و یا شکوفایی استعدادهایش شناخته میشد.
در چارچوب جامعه سنتی ایرانی داشتن روابط گسترده خانوادگی و داد و ستدهای گوناگونی که در چاچوب اقتصاد هدیه و معاشرتهای روزمره انجام می شد، نوعی احساس خوشبختی و آرامش برای انسانی ایرانی تولید میکرد.
از این رو ما وقتی به انسان و جامعه پیشامدرن ایرانی نگاه میکنیم، اگر چه رنجها، محدودیتها، محرومیتها، ستمها و کاستیهای بسیاری وجود داشت، اما در عین حال نظام رمزگان و نشانههای فرهنگی که انسان سنتی ایرانی میآموخت، به او کمک میکرد تا گونههای مختلفی از شادی، هیجان و حس خوب زندگی را تجربه کند.
با تحول جامعه ایرنی به سوی یک جامعه شهری، صنعتی، مدرن و دیوانسالار، جامعهای که در آن به تدریج اقتصادی معیشتی و کشاورزی جای خود را به اقتصاد صنعتی و خدماتی میدهد، شکل شادی در جامعه تغییر یافت.
جامعهای که قوانین و مقررات و نظم دیوانسالاراداری به تدریح جای بسیاری از سنتها و قانونهای گذشته را می گیرد، جامعهای که تکنولوژیهای اطلاعاتی، رسانهها، نشریات، مجلات، تلویزیون، اینترنت و ماهوارهها، نقش اساسی در تولید، توزیع و انتقال فرهنگ را بر عهده دارند. جامعهای که به تدریج ارزشهای فرد گریانه در حال گسترشاند و کم کم خواستها و آرزوهای فردی اهمیت چشمگیری پیدا میکنند.
در چنین جامعهای مفهوم شادی، هیجان و خوشبختی تغییر میکند و حالا میبینیم برای مثال، یکی از مهمترین تغییرات این است که امروزه هر فرد ایرانی مایل است طعم شادی را به طور دائم بچشد.
لذت، هیجان و شادی امروزه اهمیت بیشتری نسبت به گذشته در فرهنگ عینی و واقعی ما پیدا کرده است. جستجوی شادی جستجویی دائمی نفسگیر و جدی برای انسان امروز شده است.
انسان ایرانی امروز تاب تحمل بسیاری از محدودیت ها، کاستیها و فشارهای جامعه سنتی و گذشته را ندارد. بسیاری از اموری که برای پدران و اجداد ما اموری ساده و پیش پا افتاده بود، برای نسل جوان و میانسال امروز، اموری ناممکن و غیر قابل تصور است.
من به عنوان فردی که تجربه زندگی در روستا را دارم، شاهد این واقعیت بودهام که برای مثال طی کردن مسافات طولانی، انجام کارهای دشوار بدنی و فیزیکی، تحمل سرما و گرمای زیاد و بسیاری از امور دیگر برای پدر و پدربزرگ من و هم ولایتیهایم اموری بسیار ساده، عادی و طبیعی بود. آنها احساس نمیکردند که کار قهرمانانه یا دشواری را انجام می دادند.
من به عنوان نوجوان پنجاه سال پیش وقتی از روستای زادگاهم به روستایی در شش کیلومتری، با پای پیاده در حال رفت و آمد بودم، هرگز تصور نمیکردم که مسافت طولانی را طی کردهام. در تخیل اجتماعی من، مسافت شش کیلومتر به عنوان مسافت نزدیک تعریف شده بود. پدر من از من انتظار داشت که بتوانم هنگام درو به انداه ده نفر کارگر امروزی کار کنم، او تصور میکرد، این میزان کار امری کاملا طبیعی است، زیرا او در تجربه خود و پدرش از عهده این کار بر آمده بود.
اما امروز من نمیتوانم از فرزندم انتظار داشته باشم کاری به سادگی تهیه نان از نانوایی نزدیک خانه را بپذیرد، برای او این کار دشوار است.
در آن روزگار برای خواهرانم پذیرفته شده بود که در شبانه روز مقداری قالی ببافند در کارهای کشاورزی و دامپروری با پدر و مادرم همکاری کنند و رعایت اصل قناعت به عنوان یک امر پذیرفته شده اجتماعی بود.
پنجاه سال پیش زندگی برای من، خواهر و برادرانم ناشاد نبود، ما جهان را بر اساس تولید و نه مصرف تعریف کرده بودیم، برای ما مشارکت در فعالیتهای جمعی یک امر کاملا طبیعی و بخشی از هویت و ضروت انسانی بود.
البته شاید اگر امروزه با معیارهای جامعه شهری، مصرفی، خدماتی و صنعتی به بررسی شرایط آن روزگار بپردازیم، به این نتیجه برسیم که انسانهای شادی نبودیم، اما من به عنوان کسی که آن جامعه می آیم معتقدم، برای ما هم تجربیات شادی، لذت و خوشبختی در زندگی عادی وجود داشت، اما تلقی ما از شادی چیزی دیگر بود.
به هر حال می خواهم به این واقعیت اشاره کنم که امروزه تلقی ما از شادی تغییر کرده است. نوع شادی که آن را تعریف میکنیم تغییر کرده است، ما در جستجوی شادیهای مصرفی به جای شادیهای تولیدی، شادیهای فردگرایانه به جای اجتماعی، شادی عرفی به جای مذهبی، شادی شهری به جای روستایی، شادی مادی به جای فرامادی و شادی نامحدود به جای محدود هستیم.
خانوادهی امروز و پارادوکس شادی
در چنین شرایطی خانواده مسئولیت بزرگ و پیچیدهای را بر عهده دارد. خانواده در جامعه امروز ایرانی با یک تناقض روبروست. از یک سو، خانواده باید ارزشهای جمعی و اجتماعگرایانه را تولید تکثیر و بازتولید کرده و اعضا خانواده را به سوی درونی کردن این نوع ارزشها هدایت کند، اما از سوی دیگر باید پاسخگوی نیازهای فردیتر شده اعضای خود از جمله نیاز به شادی فردی شده بپردازند.
از این روی ما باید مساله شادی و خانواده را از این زاویه مشاهده و تحلیل کنیم. به اعتقاد من خانواده ایرانی موتور محرک، مولد و فعال همه تحولا ت اجتماعی و فرهنگی ماست. این نهاد خانواده است که باید از پس حل بسیاری از مسائل و تناقض نماهای درونی خودش برآید.
طبیعتا خانواده ایرانی در مواجهه با موقعیت پیچیده کنونیاش که هم باید به بقا خود ادامه داده و هم باید خود را با شرایط مدرن و متجدد شده امروز سازگار کند، ناگزیر است خلاقیتهای بیشتری بروز دهد. راهبردهای خانوادگی که برای تداوم خانواده در جامعه امروز نیاز است.
خانواده ایرانی ناگزیر است راهبردهای بسیار پیچدیدهای در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ابداع و پیروی کند. راهبردهایی که بتواند هم پاسخگوی نیازهای فردی و هم پاسخگوی نیاز نهاد خانواده برای بقایش باشد.
باید به این واقعیت اشاره کنیم که امروزه خانواده ایرانی با بحرانی به نام سنگینی وزن خود روبروست. بسیاری از نیازها، خواستها و آرزوهایی که نهادهای اجتماعی دیگر باید پاسخ دهند و از عهده آن بر نیامدهاند به دوش نهاد خانواده افتاده است.
برای مثال نهادهای اجتماعی جدید از قبیل آموزش و پرورش، رسانه و موسسات فرهنگی دیگر، موسسات اقتصادی و سیاسی وظایف گستردهای برای پاسخگویی به نیازهای انسان امروز بر عهده دارند و متاسفانه تمام این نهادها عاجز از برآوردن نیازهای ما هستند. در شرایط کنونی که تمام نهادها نصف و نیمه کارکرد خود را ایفا میکنند و انسانی ایرانی به تنها پناهگاه ایرانی خود یعنی خانواده رجوع می کند.
در نتیجه روز به روز وزن مسئولیتها و انتظارات این نهاد اجتماعی دیرپا سنگین و سنگینتر میشود و بدیهی است که در بسیاری از موارد کمر خانوده میشکند و بسیاری از خانوادهها توان تداوم خود را از دست میدهند.
بسیاری از خانوادهها نیز دچار تلاطم و تنشهای درونی گسترده میشوند، این سنگینی وزن کارکردها وظایف و مسئولیتهای خانواده پیامدهای گستردهای برای این نهاد دارد. یکی از پیامدهای این امر عبارت است از تحول و پویایی ارزشها نگرشها، بینشها، زبان، آیین و رسوم خانوادگی این نهاد.
در مواجه با وضعیت موجود، نهاد خانوادهی ایرانی از جهاتی با بحران روبرو شده است، اما از جهات دیگر این نهاد پابرجاست و همان طور که اشاره کردیم مهمترین نهاد اجتماعی است. همچنان این نهاد کارکردهای مختلفی دارد و به خوبی از عهدهی آن بر میآید. چنین نیست که همه خانوادهها از هم پاشیده باشند، چنین نیست که نیازهای جنسی ما عمدتا توسط خانواده پاسخ داده نشود، چنین نیست که نیازهای بقا، اجتماعی و نیازهای گوناگون ما همچنان به طور عمده توسط خانواده پاسخ داده نشود.
پایان قسمت نخست...
حیف که...
شاید با این بحث ها بتوانیم آدرسش را پیدا کنیم.
لطف کنید در این زمینه بیشتر مطلب تولید کنید.
از این که با اساتید توانا و شناخته شده گفتگو می کنید و موضوعات بکری مثل شادی و خانواده را مطرح می کنید تشکر می کنم.
ضمن خسته نباشید و تبریک به استاد به جهت مطرح کردن یکی از اساسی ترین کارکردهای خانواده در جامعه. با ید عرض کنم که بنده نیز در همین حوزه تحصیل کرده ام و شرایط زندگی مشابهی با شما داشته ام و بقول معروف از روستا زادگان هستم. بنده هر روز از دیدن وضعیت خانواده ها و همچنین خانواده خودم که متاسفانه بدلیل غلبه فرهنگی شهر نشینی مشغولین فرزندان خانواده فقط خوردن و مصرف شده است رنج می برم. این مصرف گرایی فقط منحصر به خوراک و مواد غذایی نیست از کلاسها و سی دی های بازی و ... تا الی اخر. در روزگار جدید فرزندان فکر تولیدی ندارند. فکر تولید مواد غذایی که هیچ فکر تولید بازی را هم ندارند. با این نسل ما به کجا خواهیم رسید؟ یادم می اید که ما در روستا برای پر کردن اوقات فراغت خود ده ها بازی خود ساخته اختراع می کردیم و خود را با ان ها سرگرم می نمودیم. اما امروز اگر تلویزیون و کامپیوتر را از بچه ها بگیری نمیدانند چکار کنند. اگر برق قطع شود زندگی انها مختل می شود. اگر پدر مادر برایشان کاری نکنند هیچ فکری برای پر کردن اوقات فراغت خود که سالم و بی درد سر و بی هزینه باشد ندارند.