صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

فرهنگ و هنر

جهان

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۴۲۶۶۱
راز خودربايي ناشيانه زن آرايشگر با تجسس هاي ويژه پليس پايتخت فاش شد.
تاریخ انتشار: ۱۶:۵۰ - ۰۸ اسفند ۱۳۹۱
راز خودربايي ناشيانه زن آرايشگر با تجسس هاي ويژه پليس پايتخت فاش شد. 

به گزارش وطن امروز، ساعت 3 نيمه شب سوم آبان ماه سال جاري پيرزني در تماس به پليس 110 ادعا کرد مرد ناشناسي با باز کردن در خانه دخترش قصد سرقت از آنجا را داشته که با داد و فرياد هاي وي پا به فرار گذاشته است. دقايقي بعد که تيمي از کلانتري وارد عمل شد اين زن 70 ساله به ماموران گفت: ساعت 8 شب دخترم براي ميهماني از خانه خارج شد و قرار بود ساعت 11 شب به خانه بازگردد ولي خبري از وي نشد و هر قدر تماس گرفتم گوشي موبايلش خاموش بود. 

روي مبل نشسته بودم و انتظارش را مي کشيدم تا اينکه خوابم برد و ساعاتي بعد متوجه شدم در خانه دخترم در حال باز شدن است، ابتدا فکر کردم دخترم است ولي هنگامي که در باز شد ديدم مرد ناشناسي است که با ديدنش بسيار ترسيدم، وي مي خواست وارد خانه شود که با داد و فرياد هاي من از خانه گريخت. ماموران با شنيدن ادعاهاي پيرزن وحشت زده و براي کمک به وي تا سپيده دم مقابل خانه اش نگهباني دادند ولي ساعاتي بعد دوباره به آنان اطلاع داده شد که پيرزن باز با کلانتري تماس گرفته و ادعا مي کند دخترش توسط افراد ناشناسي ربوده شده است. با مراجعه دوباره ماموران، 

پيرزن ادعا کرد دقايقي پيش تلفن خانه دخترش به صدا درآمده و در آن سوي خط مرد ناشناسي به وي گفته دخترش را ربوده اند و براي آزادي وي بايد مدارک خود روي گرانقيمت دخترش را که داخل يکي از کمدها ست به آدرسي که مي گويند بفرستد تا دخترش را آزاد کنند. در ادامه و با ادعاهاي اين زن و با دستور دادياري دوم دادسراي امور جنايي تهران پرونده براي رسيدگي در اختيار تيمي از پليس آگاهي قرار گرفت و آنان براي بررسي ماجرا تجسس هاي ميداني خود را آغاز کردند. 

بررسي هاي کارآگاهان نشان مي داد زن ربوده شده «ميترا»42 ساله است که پس از جدايي از همسرش خانه اي در محله جردن اجاره کرده و در آپارتمانش مشغول به آرايشگري بوده است. 

مادر ميترا که ادعا مي کرد چند روز ميهمان دخترش بوده در بازجويي ها به کارآگاهان گفت: دخترم آپارتمانش را تبديل به آرايشگاه کرده بود و مشتري هاي زياي نيز داشت، وي به خاطر ترافيک کاري 3 خط موبايل داشت که شب گذشته هر 3 خط وي خاموش بود. کارآگاهان که هيچ سرنخي نداشتند براي اينکه بتوانند ردي از آدم ربا بيابند شماره پلاک خودروي ميترا را در سيستم جامع پليس تحت تعقيب قرار دادند و پس از گذشت چند روز تماس ديگري با خانه ميترا گرفته شد و مرد ناشناس با لحني تندتر از پيرزن خواست مدارک خودروي 80 ميليوني را به آدرسي در خيابان ظفر بفرستد وگرنه دخترش با سرنوشتي هولناک روبه رو خواهد شد. 

همچنان که پليس به سرعت به دنبال آدم ربايان بود گزارشي به پليس آگاهي مخابره شد که اين خودرو در مرکز شهر شناسايي شده و راننده آن که مردي 37 ساله بوده پا به فرار گذاشته که با تعقيب و گريز ماموران درپي تيراندازي هوايي تسليم شده است. 

با انتقال مرد مرموز به پليس آگاهي وي در بازجويي ها ادعاي بي گناهي کرد و گفت: من اطلاعي از گروگانگيري ندارم و اين خودرو را چند روز پيش در کنار يکي از خيابان ها ديدم که سوئيچ آن نيز رويش بود به همين دليل وسوسه شدم و آن را سوار شدم. هنگامي که پليس مرا متوقف کرد از ترسم فرار کردم. با ادعاي اين مرد پليس خانه وي را تحت بازرسي قرار داد و ميترا را که آزادانه در خانه در حال تماشاي تلويزيون بود شناسايي کرد. 

ميترا که با ديدن پليس شوکه شده بود اظهارات ضد و نقيضي بيان کرد. ميترا که نمي دانست چه بگويد و مي ديد نقشه احمقانه اش براي پليس فاش شده، به آنها گفت: چندي پيش با ناصر آشنا شدم. به يکديگر علاقه پيدا کرديم و قصد داشتيم با فروش هر چه که داريم به اروپا برويم بنابراين فکري به سرم زد و تصميم گرفتم به دليل اينکه خودرويم داراي بيمه سرقت است، نقشه آدم ربايي را طراحي کنم و تحت عنوان اينکه ربوده شده ام، خودرويم را با ارسال مدارکش توسط مادرم که اطلاعي از ماجرا نداشت توسط ناصر بفروشم و پس از چندين روز به خانه بازگردم و ادعا کنم که توسط چند آدم ربا ربوده شده ام و با طرح شکايت بتوانم پول خودرويم را از بيمه بگيرم، البته روز گذشته تصميم گرفتم که به ناصر بگويم از مادرم بخواهد يکصد ميليون تومان پول براي آزادي ام بگيرد که منصرف شدم. 

وي در ادامه گفت: فکر نمي کردم به اين زودي دستگير شوم و از کار خودم بشدت پشيمان شده ام. تحت تاثير اصرارهاي ناصر اين نقشه را طراحي کردم. بنابر اين گزارش، مرد و زن تبهکار به دليل گزارش دروغ و گمراه کردن پليس در مسير تحقيقات به دستور بازپرس پرونده تا تحقيقات نهايي در بازداشت بسر خواهند برد.
ارسال نظرات