روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله: راز كم گو من به تو عاشقترم، قدرت نمايي تاريخي حزب الله، صلح نوبل براي ماندن اتحاديه اروپا، پيامدهاي جنگ اسد با ترك ها، و...كه برخي از آنها در زير ميآيد.
جام جم: «راز كم گو من به تو عاشقترم»
«راز كم گو من به تو عاشقترم» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن مي خوانيد:
سفرهاي استاني ولي امر مسلمين كه از استان ايلام در دوازدهم دي 1369 آغاز شد، در سيامين سفر اكنون به خراسان شمالي رسيده است. در اين 30 سفر، غير از «قم» كه سه مرتبه ميزبان معظم له بوده است، بقيه استانها يكبار ميزباني را تجربه كردهاند و استانهاي تهران، البرز و خراسان رضوي تحت اين عنوان ميزباني نكردهاند.
سفرهاي معظم له را از زواياي گوناگون ميتوان مورد توجه و كنكاش قرار داد كه اين يادداشت به برخي از آنها ميپردازد.
نخستين و مهمترين بعد اين سفرها، به نمايش گذاشتن و تاكيد بر رابطه ناگسستني ميان امام و امت در نظام اسلامي است؛ رابطهاي كه جلوههاي تماشايي از مردمسالاري ديني را به تصوير ميكشد و متفاوت بودن ماهيت و عمق آن را با دموكراسيهاي رايج دنيا آشكار ميسازد؛ رابطهاي دوطرفه كه علاوه بر صحنههاي دلدادگي رهبري با مردم و بالعكس، در اين مصراع از زبان رهبر فرزانه انقلاب متجلي شد كه «راز كم گو من به تو عاشقترم»
بعد ديگر اين سفرها كه ميتوان به آن اشاره كرد، فرصتي فشرده و مغتنم است براي مرور بر آخرين مواضع نظام جمهوري اسلامي ايران در خصوص مهمترين مسائل داخلي، منطقهاي و بينالمللي.
رهبر معظم انقلاب در اين سفرها، هم به اقتضاي شرايط روز و هم مخاطبين متنوع در ديدارهايشان اعم از طلاب و روحانيون، فرهنگيان، نخبگان و دانشگاهيان، زنان، جوانان، خانواده معظم شهدا و ايثارگران، نيروهاي مسلح و...
علاوه بر پرداختن به برخي اصول و مباني نظري نظام اسلامي، مهمترين و آخرين مسائل هر حوزه را مورد توجه قرار داده، به تبيين آنها ميپردازند بنابراين هر كدام از اين سفرها، مجموعهاي است روشنگر، هم براي همه كساني كه علاقهمند به اطلاع از آخرين نظرات و مواضع نظام جمهوري اسلامي هستند و هم مسئولان و سياستمداران كشورمان تا رفتار و مواضع خود را مجددا تنظيم كنند.
سومين بعد اين سفرها، اشراف بيشتر و نزديكتر رهبر انقلاب به مسائل كشور و تحرك، سرعت و شتابي است كه به بركت اين سفرها در اجراي پروژهها ايجاد ميشود و موانع سرراهي كه برطرف ميگردد. چهارمين و آخرين بعد اين سفرها كه اين يادداشت به آن ميپردازد، برخي حواشي مهمي است كه در جريان اين سفرها پيش ميآيد و لازم است دستگاهها و نهادهاي ذيربط ويژه و جداگانه به آن بپردازند.
به طور مثال در همين سفر خراسان شمالي به نكتهاي كه در ابتداي ديدار با فرهنگيان مطرح شد، يعني گلايه رهبر فرزانه انقلاب از شعر توام با اغراق و مبالغهاي كه در وصف ايشان خوانده شد ميتوان اشاره كرد.
معظمله در اين باره، ضمن مطلوب دانستن ابراز محبت به مسئولان و خدمتگزاران كشور فرمودند: منتها نكتهاي كه من ميخواهم عرض كنم، اين است كه اظهار محبت منتهي نشود به گفتن سخنان و تعبيراتي كه مبالغهآميز بودن آنها براي همه آشكار است. البته شعر جاي اغراق و مبالغه است اما اين كه از افراد كوچك و ناقصي از قبيل اين حقير، با تعبيراتي اسم بياوريم كه مخصوص بزرگان عالم آفرينش است، مربوط به معصومين است، مربوط به انبيا و اوليا است، چيز خوبي نيست. ما اين فرهنگ را نبايد در جامعه گسترش دهيم. انتظار ميرود دستگاههاي فرهنگي از جمله شوراي فرهنگ عمومي براي زدودن چنين ناهنجاريهايي از چهره فرهنگ كشور بكوشند.
كيهان: «قدرت نمايي تاريخي حزب الله»
«قدرت نمايي تاريخي حزب الله» يادداشت روز كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد:
«حزب الله مانور انساني را با مانور تكنولوژيك در هم آميخت و نشان داد كه مهمترين عنصر متوازن كننده در منطقه شامات مي باشد. حزب الله معمولا در لحظه اي كه بايد وارد عمل مي شود و حرف آخر را مي زند.»
اظهارات صريح پنج شنبه شب سيدحسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان همه را غافلگير كرد و در عين حال به گمانه زني ها پيرامون نيرويي كه هواپيماي پهپاد را به عمق 80 كيلومتري فلسطين اشغالي نفوذ داده، خاتمه داد. او در اين سخنراني گفت حزب الله تنها بخشي از توانمندي و قدرت خود را آشكار كرده و بخش بزرگي از آن را پنهان نگه داشته است و با صراحت تمام اعلام كرد كه اين اولين و آخرين پروازهاي شناسايي هم نخواهد بود و حزب الله به خود حق مي دهد كه پروازهاي ديگري عليه رژيم صهيونيستي داشته باشد.
پيش از اين سيدحسن نصرالله اعلام كرده بود كه حزب الله به امكانات جديد دفاعي دست پيدا كرده كه با امكانات آن در زمان جنگ 33 روزه قابل مقايسه نيست. به هر حال در اين ماجرا آنچه كه براي رژيم تل آويو باقي ماند «درماندگي» و «رسوايي تمام عيار» بود.
اينكه حزب الله لبنان به چنين هواپيمايي دست يافته و سيستم پرطمطراق اسرائيلي نتوانسته آن را رديابي كند و اينكه هواپيما از زمين برخاسته و از مرزهاي غربي لبنان عبور كرده و مرزهاي مديترانه اي لبنان و فلسطين را درنورديده و در واقع از جلوي چشم چندين ناو آمريكايي، اروپايي و اسرائيلي عبور كرده و سپس از جنوب فلسطين -صحراي سينا- وارد فلسطين اشغالي شده و تا 80 كيلومتر در درون فلسطين پيشروي كرده يك موفقيت بسيار بزرگ براي حزب الله و كل جبهه مقاومت به حساب مي آيد كما اين كه براي اسرائيل يك شكست مطلق با پيامدهاي فراوان به حساب مي آيد.
در خصوص اين واقعه نكته هايي وجود دارند:
1- اين ماجرا، قدرت تعيين كنندگي رژيم صهيونيستي در جنگ الكترونيك را زير سؤال برد و نشان داد كه تاسيسات حساس اين رژيم در هوا، زمين و دريا در دسترس حزب الله هستند پيش از اين و در هفته اول جنگ 33 روزه، دبيركل حزب الله لبنان با اعلام قبلي تلويزيوني ناوچه ساعر پنج ارتش رژيم صهيونيستي را در آب هاي مديترانه مورد تهاجم قرار داده و آن را غرق كرد كمي بعد يك ناو ديگر رژيم غاصب در نزديكي هاي خطوط ساحلي لبنان و فلسطين توسط حزب الله مورد حمله قرار گرفته و از بين رفت و در پي آن، نيروي دريايي اسرائيل به اعماق مديترانه گريخت و تا آخر از معادله جنگ حذف شد.
يك بار ديگر يك هواپيماي جاسوسي اسرائيل در اطراف پايگاه هوايي صفد - در بخش شمالي فلسطين اشغالي- منفجر شد و دستگاه اطلاعاتي رژيم صهيونيستي اعلام كرد كه احياناً حزب الله به توانايي اثرگذاري بر سيستم پيچيده هواپيماهاي جاسوسي دست پيدا كرده است.
پرواز هواپيماي جمع آوري اطلاعات پهپاد بر فراز فلسطين كه سه ساعت به درازا كشيده و سخنان روز پنجشنبه سيدحسن نصرالله نشان داد توانايي حزب الله بسيار بيش از آن چيزي است كه سرويس هاي اطلاعاتي غرب و رژيم غاصب گمانه زني كرده اند.
هم اينك اين سؤال مهم وجود دارد كه حزب الله چند بار و تا كجا به درون سيستم دفاعي، پدافندي و اطلاعاتي غرب در مديترانه و فلسطين نفوذ كرده و توانايي واقعي آن در يك بند اطلاعاتي چقدر است. واقعاً چه كسي در غرب پاسخ دقيق اين سؤال را مي داند؟ همانطور كه يك روز پس از اظهارات صريح نصرالله، روزنامه انگليسي ديلي تلگراف نوشت: اقدام حزب الله نه فقط براي اسرائيل بلكه براي كشورهاي ديگري- شامل آمريكا، فرانسه و انگليس- كه با هدف حفظ امنيت رژيم صهيونيستي در مديترانه به گشت زني مي پردازند و در داخل فلسطين هم تجهيزات فراوان دارند، يك مشكل بزرگ به حساب مي آيد.
2- اينكه حزب الله هواپيماي مدرن اطلاعاتي به درون فلسطين اشغالي گسيل كند يك مسئله است و اينكه آقاي سيدحسن نصرالله با صراحت تمام اعلام مي كند كه اين هواپيما ساخت ايران و متعلق به حزب الله است و هدف آن شناسايي نقاط حساس رژيم صهيونيستي بوده و موفق به ارسال هزاران تصوير مهم حاوي اطلاعات ارزشمند شده يك مسئله ديگر است. حزب الله در اين اقدام نه تنها نشان داد كه از تكنولوژي هاي حساس بهره مي گيرد بلكه نشان داد كه آماده ورود به يك نبرد سنگين اطلاعاتي- تكنولوژيكي عليه رژيم صهيونيستي است. اين موضوع براي رژيم غاصب و حاميان آن در غرب بسيار شكننده و بهت آور است. رژيم صهيونيستي با بهره گيري از كمك هاي ويژه آمريكا، انگليس، آلمان و فرانسه و با هزينه كردن ميلياردها دلار مدعي بود كه پروژه «گنبد آهنين» او قادر به دفاع كامل در برابر هر نوع هجوم هوايي و موشكي است، اينك چه پاسخي مي تواند داشته باشد؟ نيروهاي دريايي و هوايي آمريكا كه عبور اين پهپاد از بالاي سر خود را نديده اند و در همان حال مدعي برتري تكنولوژيكي در عرصه نظامي هستند، چه پاسخي دارند؟ در واقع در اين عمليات متهورانه، حزب الله پرستيژ آنان را براي هميشه شكست و از ميان برد و اين مشكل كمي براي آمريكا و... نيست.
3- عمليات هوايي حزب الله در شرايط بسيار خاص زماني انجام شده و نشان داد كه مثل هميشه از موقع شناسي برخوردار بوده است. نفوذ هواپيماي پهپاد حزب الله در سالگرد جنگ 16 روزه اكتبر 1973 مصر صورت گرفت. اين روز برخلاف 30 سال گذشته، در مصر با يك مراسم بزرگ و حماسي گرامي داشته شد. حضور مرسي و سخنان او هم در اين مراسم بر اهميت آن افزود. درست در ميانه اين زمان حزب الله وارد صحنه شده و يك ضربه سنگين اطلاعاتي، عملياتي، تكنولوژيكي و پرستيژي به رژيم صهيونيستي وارد مي كند و طبعاً احساسات جوانان مصري را براي ورود به يك معارضه آشتي ناپذير عليه رژيم صهيونيستي به اوج مي رساند. در اين ميان اگر رژيم غاصب سكوت كند، مرگ خود را اعلام كرده و اگر دست به اقدامي عليه حزب الله بزند علاوه بر آنكه واكنش قاطع و محاسبه ناپذير حزب الله را در پي دارد، هزاران جوان مصري و... را عليه اسرائيل وارد جنگ مي كند و اين يعني ورود رژيم غاصب به دالاني كه محتمل ترين نتايج آن نابودي است. در واقع موقع شناسي حزب الله، ارتش رژيم غاصب را در شرايط بسيار دشواري قرار داده است.
4- ورود حزب الله به خاك فلسطين آن هم از نقطه جنوبي از دو جهت اهميت ويژه داشت از يك سو طي مسير طولاني، قدرت برتر اطلاعاتي و الكترونيك حزب الله را به ثبت رساند و از سوي ديگر، حزب الله حساس ترين و سخت ترين منطقه تحت سيطره رژيم غاصب را انتخاب كرد. منطقه جنوب يك منطقه نظامي و در بردارنده چندين پايگاه نيروي هوايي و تاسيسات هسته اي رژيم صهيونيستي مي باشد ورود به اين منطقه ثابت كرد كه ديگر هيچ نقطه اي از اين رژيم امنيت ندارد با اين وصف تل آويو به عنوان پايتخت سياسي و حيفا به عنوان پايتخت اقتصادي چندين برابر استان بئرالسبع در معرض تهاجم قرار دارند. حالا همه ساكنان غاصب دريافته اند كه فلسطين قابل سكونت نيست و شرايط هر روز به ضرر آنان در حال تغيير است.
اما مهمتر از اين نكات، حزب الله لبنان به عنوان يك بخش از مقاومت وارد ميدان شده و اين به معناي آن است كه همه اجزاء جبهه مقاومت طرح هايي در آستين دارند كه اگر به ميدان آورند اساساً معادله، تغيير مي كند.
در همين سخنراني نصرالله با صراحت اعلام كرد كه ما تاكنون به نفع نظام سوريه وارد عمل نشده و از نيروي خود براي پايان دادن به غائله استفاده نكرده ايم در واقع تركيه و... بايد اشاره نصرالله را دريافته باشند.
حزب الله در درون لبنان تا حد زيادي مانع تحرك تروريست ها شده و علي رغم آن كه به دليل فقدان دولت قوي در بيروت، امكان چنين درگيري هايي در لبنان بيش از سوريه بوده است، از وقوع چنين رخدادهايي در لبنان جلوگيري كرده و توطئه هاي محور عربستان، آمريكا و اسرائيل را خنثي كرده است.
اگر حزب الله ناچار به ورود در صحنه سوريه شود، در مدت كوتاهي اوضاع را جمع مي كند و اين البته به نفع كشورهاي عضو اين محور نيست. مانور انساني حزب الله كه در چند هفته قبل و در مراسم دفاع از پيامبر اعظم(ص) انجام شد، ظرفيت عملياتي حزب الله را به رخ كشيد و نفوذ هواپيماي پهپاد حزب الله به منطقه حساس امنيتي جنوب فلسطين، قدرت تكنولوژيكي، اطلاعاتي و عملياتي حزب الله در هر نقطه ديگري را نيز به اثبات رساند.
اقدام حزب الله اگرچه با سوگيري ضدتركيه اي توأم نبود ولي در عين حال بايد ثابت كرده باشد كه هر اقدام نظامي ضد سوري از فراسوي مرزها مي تواند واكنش جدي و مؤثر هم پيمان سوريه را در پي داشته باشد.
در يادداشت قبل در كنار گمانه زني هايي كه پيرامون نيروي هدايت كننده پهپاد به منطقه امنيتي رژيم صهيونيستي مطرح كرديم، به تمركز حساسيت رژيم غاصب فلسطين روي تحولات مصر اشاره كرديم (متأسفانه بعضي از اطلاعات آن كه با اعتماد به يك سايت رسمي درج شد و در چند مورد اشتباهات فاحشي داشت).
رژيم غاصب يك بار در جنگ سال 1352 ش (1973م) طعم تلخ شكست از مصر را تجربه كرده است در آن زمان 80 هزار نيروي نظامي مصر، با ابتكار عمل سعيدالدين شاذلي ظرف شش ساعت اكثريت دژهاي مستحكمي كه توسط بارلو- يك مهندس نظامي رژيم صهيونيستي- ايجاد شده بود و شامل انواعي از مين ها و ديناميت ها مي شد، درهم شكستند و حملات پي درپي هوايي رژيم غاصب را خنثي كردند به گونه اي كه در ساعت اول اين جنگ 11هواپيماي صهيونيست ها ساقط شد.
اگرچه مصري ها بعد از عمليات موفق اكتبر 1973 ميدان را خالي كردند ولي امروز نيروهايي مانند حزب الله و جوانان پرشور مصري در وسط ميدان هستند و از اين رو اقدام جسورانه حزب الله براي غرب و بخصوص رژيم غاصب بسيار خطرناك است چرا كه اين يك حادثه نيست بلكه ادامه راهي است كه اسرائيل را از لبنان اخراج كرد و انتهايي جز آزادسازي فلسطين نمي شناسد.
سياست روز: «صلح نوبل براي ماندن اتحاديه اروپا»
«صلح نوبل براي ماندن اتحاديه اروپا» عنوان سرمقاله امروز روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي خوانيد:
اگر سال آينده به فرمانده ناتو در افغانستان و يا فرمانده ارتش آمريکا در افغانستان و هر کشور ديگري که مورد حمله نيروهاي ناتو و آمريکا قرار گرفته است. جايزه صلح «نوبل» داده شود تعجب نکنيد!
امسال اتحاديه اروپا، جايزه صلح نوبل را از آن خود کرد. جايزهاي که طبق اساسنامه و مرامنامه و قوانين و هزار شرط و شروط به افراد و سازمانها و ارگانهايي که لياقت آن را دارند، اهداء ميشود. لياقتي که براساس همان شرايط و قوانين تشخيص داده ميشود.
ملاک انتخاب اروپا هم بر همين اساس است. اتحاديه اروپا، به خاطر فعاليتهايي که در زمينه ايجاد صلح در اروپا و دنيا انجام داده است، لايق اين جايزه است.
حق اين اتحاديه است که به خاطر جناياتي که در افغانستان، ليبي، عراق و ... انجام داده است اين مدال افتخارآفرين را به گردن بيندازد.
قرار است همين اتحاديه فردا جلسهاي برگزار کند. در آن تحريمهاي تازهاي را عليه جمهوري اسلامي ايران اتخاذ کند.
اين مدال به خاطر نقش تاريخي اين اتحاديه در پيشبرد صلح و آشتي، دموکراسي و ارتقاي حقوق بشر در اروپا به اين اتحاديه اعطا شده است.
اگر نگاهي به وضعيت کنوني اتحاديه اروپا بيندازيم ميبينيم که، سياستهاي اين اتحاديه در اروپا باعث شده است بسياري از کشورهاي عضو آن، با مشکلات عديده اقتصادي و اجتماعي دست به گريبان باشد.
يونان، اسپانيا، پرتغال از جمله کشورهايي هستند که با اجراي سياستهاي اقتصادي اين اتحاديه اکنون از وضعيت اقتصادي و اجتماعي نامناسبي برخوردارند.
در بعد بينالملل نيز، اين اتحاديه با دخالتهاي خود درامور ديگر کشورها باعث درگيريها و جنگهاي داخلي خونيني شده است.
هماکنون دخالت و حمايت کشورهاي اروپايي از تروريست هاي سوريه، نشان روشني از صلح طلبي و دموکراسي در خارج از مرزهاي اتحاديه اروپاست.
اکنون نزديک به دو سال است که مردم ودولت سوريه درگير، جنايات تروريستهايي هستند که از سوي اروپا و آمريکا تغذيه ميشوند و دست به جنايات فجيعي ميزنند، اما همواره واکنش اروپا عليه دولت سوريه بود و هيچگاه جنايات مخالفان و تروريستهايي که در سوريه حضور دارند، محکوم نشده است. هر چند محکوميت زباني جنايات تروريستهاي سوريه که مورد حمايت اروپا و آمريکا هستند هم، دردي از دردهاي مردم سوريه را درمان نخواهد کرد.
اتحاديه اروپا، با نگراني از فروپاشي خود، سعي دارد با اين گونه اقدامات صوري، ماندگاري خود را براي چند صباحي ديگر تضمين کند. اتحاديه اروپا با سياستهايي که در داخل کشورهاي عضو پياده کرده اکنون به عنوان عامل اصلي گرفتاريهاي به وجود آمده در اروپا شناخته شده است.
اما از اين امر غافل است که جايزه صلح نوبل هم نميتواند اين اتحاديه را از فروپاشي برهاند و حتي ميتواند روند آن را سرعت بخشد.
اعتراضاتي که در برخي کشورهاي اروپايي نسبت به دريافت آن جايزه، توسط مردم صورت گرفته نشان دهنده اين است که مردم اروپا هم نسبت به اقدام هدفمند کميته نوبل به اعطاي جايزه به اتحاديه اروپا آگاه هستند و آن را در راستاي فريب افکار عمومي اروپا ميدانند.
و هنگامي که اتحاديه اروپا مفتخر به دريافت جايزه صلح نوبل ميشود، نيکلا سارکوزي رئيسجمهور سابق فرانسه، ميگويد؛ «اگر اتحاديه اروپا نابود شود خطر وقوع جنگي بزرگ وجود دارد.»
اما فروپاشي اتحاديه اروپا، کشورهاي اين قاره سبز را از زير يوغ آن بيرون خواهد آورد و آزادي، دموکراسي، حقوق بشر و بسياري منويات اخلاقي با توجه به فرهنگ و تمدن واقعي هر کشوري به طور مستقل، به مردم اروپا باز خواهد گشت.
جايزه صلح نوبل را شايد بتوان آخرين تير ترکش اتحاديه اروپا براي زنده جلوه دادن خود دانست. اين اتحاديه براي ماندن دست به هر کاري خواهد زد.
رسالت: «نسبت حوزه با نظام»
«نسبت حوزه با نظام» عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به نويسندگي محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:
مقام معظم رهبري در ديدار علما و روحانيون و طلاب حوزههاي علميه استان خراسان شمالي موضوع نسبت حوزه با نظام و انقلاب را بهعنوان يك بحث كليدي و محوري مطرح فرمودند.
ايشان فرصتهايي را كه انقلاب و نظام در اختيار علما و روحانيون قرار داده بيان كردند و فرمودند: با اين همه فرصتها و امكانات نظام در اختيار حوزهها و علما ؛ «اينكه يك آقايي در يك گوشهاي عبايش را بكشد به كول خودش ، بگويد من به كارهاي نظام و كشور كار نداريم افتخار نيست، اين ننگ است» و بعد فرمودند:«اينكه ( گفته شود) ما به مسائل نظام كار نداريم، به مسائل حكومت كار نداريم، اين سكولاريسم است».
هشدار در مورد خطر سكولاريسم، جدايي دين از سياست هميشه ترجيع بند سخنان امام (ره) در همه سخنرانيها و بيانيهها بود. امروز مقام معظم رهبري صريحاً از خطر نفوذ جدايي دين از سياست و نفوذ سكولاريسم در رفتار حوزهها سخن به ميان آوردهاند.
بايد ابعاد اين خطر را مورد واكاوي قرار داد ومعلوم كرد اين رخنه به تفكر و انديشه حوزويان چگونه صورت گرفته و ميزان آن چقدر است. بايد اين هشدار را جدي گرفت.
ترديدي نيست تا موقعي كه «انقلاب» انقلاب اسلامي است بايد دست نياز به سوي علما و دانشمندان علوم اسلامي وحوزهها دراز كرد و از خرمن انديشههاي زلال قرآني آنها براي ساماندهي اركان و وظايف نظام خوشه چيني نمود.
اما سخن در اينجاست آيا وظيفه روحانيت فقط توليد فكر و پاسخ به شبهات و موضوعات و ارائه طريق است؟ طبيعي است اين كافي نيست. علما بايد آستين همت بالا زنند ودر چينش نظم جديد قرآني در كشور مشاركت كنند. علما بايد در پذيرش مسئوليتهاي سياسي و اجتماعي، فرهنگي وحتي اقتصادي در معماري ايران اسلامي در افق برنامه چشم انداز بيست ساله مشاركت فعال داشته باشند.
اكنون نسل سوم حوزه يك دوره «علم آموزي» را طي سه دهه انقلاب طي كرده است. اين نسل بايد آمادگي خود را براي «كارآموزي» و پذيرش پستهاي كليدي كشور نشان دهد.
امروز بحمدالله در حوزههاي علميه قم، مشهد، اصفهان و شهرهاي بزرگ مراكز علمي و تحقيقاتي و پژوهشي تشكيل شده و دانشمندان جواني در اين مراكز تلاشهاي فوق العاده علمي دارند اما در سپهر سياست، فرهنگ، اقتصاد و... كمتر ظهور دارند و همين زنگ خطر سكولاريسم در حوزهها را به صدا در آورده است و از همه زودتر مقام معظم رهبري متوجه چنين خطري شدهاند و هشدار دادهاند.
حضور روحانيت در شبكههاي اجتماعي، مساجد و بسيج باعث شد كه دشمن را در فتنه سال 88 شكست دهيم. اين تست موفق را در غائله 11 تير 78 يك بار روحانيت با نمره فوق العاده بالا از سر گذراند اما ما فتنههاي پيچيده تري در پيش داريم. شرط عبور موفق از اين فتنهها حضور پر قدرت روحانيت و حوزهها در سطوح مياني قدرت سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي است.
روحانيت بايد مدام نسبت بين خود و نظام را تعريف و به تناسب آن به حضور سياسي و اجتماعي خود در جامعه بيفزايد و اگر اين توفيق را پيدا نكند بايد بپذيرد آلوده به سمي از سموم سكولاريسم است. اگر اين سمزدايي از حوزه صورت نگيرد نظام آسيب ميبيند.
بهنظر ميرسد سرويسهاي دشمن بويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي كه اكنون وجود فاصله بين روحانيون ونظام را القاء ميكنند سه هدف عمده دارند:
1- تا آنجا كه ميتوانند علما را از پرداختن به مشكلات مردم و انقلاب دور نگه دارند تا نظام و كشور از رهنمودها و راهنماييهاي آنها در حل معضلات محروم بماند لذا ضربه به نظام را از اين طريق دنبال ميكنند.
2- ميخواهند علمايي را كه اشتياق ورود به مسائل سياسي دارند، در وادي نقد زمينگير كنند و يك چهره اپوزيسيوني از آنها واتاب دهند، كه نقدشان زينت بخش رسانههاي كفر، الحاد و شرك عليه نظام باشد.
3- دشمن ميخواهد نقش جريان روحانيت وعلما را از پيشتازي و پيشگامي به پيروي و حمايت از جريانات سياسي در كشور فرو كاهد. آنها ميخواهند جريان روحانيت تابعي از متغير جريانات ديگر باشد تا با سوزنباني جريانهاي سياسي روحانيت را در كوچههاي بن بست گفتمانهاي عقيم غافلگير كنند.
جريان روحانيت يك جريان اصيل در كشور است. گفتمان روحانيت يك گفتمان مسلط و منطبق بر گفتمان نظام و انقلاب است لذا روحانيت بايد هر زمان به نوسازي گفتمان خود بپردازد. جريانهاي سياسي در كشور بايد تابعي از متغير اصلي گفتمان روحانيت باشند و هركس از اين خط دور افتد بايد در صحت راه خود ترديد كند.
امروز بحمدالله مراجع عظيم الشأن شيعه با پيروي از گفتمان رهبري در صحنههاي سياسي حضور دارند و اين موضوع خطر سكولاريسم را از حوزهها دفع كرده است اما اين حضور كافي نيست و لازم است همه ظرفيت حوزهها و روحانيت براي كارآمد سازي نظام ونيز مقابله با ترفندها و نيرنگهاي غرب بويژه آمريكا فعال شود، تا خط پاياني بر خطر جدايي دين از سياست باشد.
تهران امروز: «آقاي وزير! از چه كسي انتقاد ميكنيد؟»
«آقاي وزير! از چه كسي انتقاد ميكنيد؟» يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي خوانيد:
وزير صنعت، معدن و تجارت كه تمام فعاليتهاي تجاري و صنعتي كشور زيرمجموعه وي قرار دارد و يكي از كليدي ترين مقامات اقتصادي دولت به شمار ميآيد در تازهترين ارزيابيهاي خود از اوضاع اقتصادي كشور به جرگه منتقدين سرسخت واردات پيوسته و از اينكه 12 ميليارد دلار كالاي غيرضروري به كشور وارد شده است، ابراز نارضايتي كرده و آن را غيرموجه دانسته است.
در اينكه بايد با آقاي وزير همنوا شد و ورود اين حجم از كالاهاي غيرضروري را به كشور مورد انتقاد قرار داد، بحثي نيست اما بحث اصلي اين است كه آقاي وزير از چه كسي انتقاد ميكند و اساسا آيا او ميتواند در جرگه منتقدين واردات بيرويه باشد يا بالعكس او يكي از مقامات اقتصادي دولت است كه بايد مورد انتقاد قرار گرفته و پاسخگوي چرايي تخصيص دلارهاي دولتي آن هم در اين حجم به واردات غيرضروري باشد؟
ناگفته پيداست كه وزير صنعت و تجارت در كنار وزرايي چون اقتصاد و جهاد كشاورزي و نيز رئيس كل بانك مركزي اضلاع تيم اقتصادي دولت را تشكيل ميدهند و تمام تصميمات اقتصادي دولت به نوعي از طريق هماهنگي اين مقامات با مقام بالاتر يعني رئيسجمهور اتخاذ ميشود و اينگونه نيست كه مثلا وزارت اقتصاد به راهي برود، بانك مركزي به گونهاي براي ذخاير ارزي تصميم بگيرد و وزير صنعت و تجارت هم از اقدامات بخشهاي اقتصادي كه گفته شد، بيخبر باشد.
مقام يا مقامات ياد شده موظفاند كه از طريق هماهنگي با يكديگر و از طريق گزارشهايي كه در هيات دولت ميدهند ميزان نياز كشور به هر كالايي را تعيين كرده و مشخص نمايند كه هر كالايي با چه نوع ارزي به كشور وارد شود.
به عبارت ديگر مقامات ياد شده مسووليت مشترك دارند تا در قبال تصميمات اتخاذ شده براي واردات يا صادرات كالا پاسخگو باشند و اينگونه نيست كه وقتي عوارض و پيامدهاي منفي تصميمات اقتصادي دولت مشخص شد مقامات ياد شده يكي پس از ديگري از زير بار مسئوليت شانه خالي كنند و منابع مجهولي را مورد هدف انتقاد قرار دهند.
پيش از اين هم كه وزير اقتصاد و سخنگوي اقتصادي دولت براي پاسخگويي به سوالات ارزي نمايندگان در مجلس حاضر شده بود موضعي كم و بيش مشابه وزير صنعت گرفته بود و گفته بود كه مسائل ارزي به او ربطي ندارد. آقاي رئيس جمهور هم كه دو هفته قبل در كنفرانس مطبوعاتياش اساسا مسووليت اقتصادي شرايط موجود را نپذيرفت و سياستهاي دولت را بيتاثير در اوضاع اقتصادي دانست.
هر كس از دور به ماجرا نگاه كند و اظهارات دولتمردان را مورد تجزيه و تحليل قراردهد به اين نتيجه ميرسد كه گويي زمام امور در دست آنان نيست و اين ديگرانند كه براي مسائل اقتصادي كشور تصميم ميگيرند اما واقعيت غير از اين است.
واقعيت اين است كه دولت طي هفت سال گذشته سياستهايش را در حوزه اقتصادي آنگونه كه خود خواسته پيش برده و از قضا يكي از انتقاداتي كه هميشه به اين دولت وارد ميشد باز كردن درهاي كشور به روي واردات بيش از اندازه بود.
حال پس از هفت سال مقامات اقتصادي دولت بهجاي اينكه پاسخگوي سياستهاي اقتصاديشان از جمله در حوزه واردات باشند براي فرار از مسووليت، به جرگه منتقدان پيوستهاند غافل از اينكه فرار از مسووليت و انداختن تقصيرات به گردن ديگران نه تنها رافع مشكل نيست كه به پيچيده كردن مشكل هم منجر ميشود.
پيشنهاد ما به دولتمردان محترم اين است كه حداقل مسووليت كارهاي خود را بپذيرند چرا كه اين سلوك و روش كه مسوولين هيچ مسووليتي را نپذيرند نه به سود ملت است نه به نفع دولت.
جمهوري اسلامي: «فرصتي كه از دست داديم»
«فرصتي كه از دست داديم» سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:
بسمالله الرحمن الرحيم
ادامه اجراي قانون هدفمندي يارانهها كه قاعدتاً بايد امسال شاهد دومين مرحله آن ميبوديم، مدتها است كه با اما و اگرهاي فراواني روبرو شده است، ترديدهايي كه تصويب يك فوريت توقف اجراي اين قانون را در مجلس شوراي اسلامي شايد بتوان بارزترين و جديترين مصداق آنها تلقي كرد.
نمايندگان مجلس، هفته گذشته با تصويب فوريت طرح توقف اجراي مرحله دوم قانون هدفمندي يارانهها در واقع به هشدار و خواسته كارشناسان مستقل جامعه توجه نشان دادند كه مدتهاي مديدي بود ادامه اجراي اين قانون به همين شكل را بسيار زيان بار و خطرناك ميدانستند و خواستار تجديدنظر و تصحيح شيوه اجراي آن بودند.
از سوي ديگر نيز بدون شك نمايندگان مجلس در تعامل و مواجهه با مردم حوزههاي انتخابيه خود و با آگاهي از فشارهاي اقتصادي ناشي از اجراي قانون هدفمندي به شيوه دو سال اخير و همچنين نوسانات ارزي و... به اين نتيجه رسيده بودند كه اجراي مرحله دوم قانون كه لازمه آن افزايش قيمت حاملهاي انرژي است. به مصلحت نيست چرا كه شايد فشارهاي اقتصادي را به حدي برساند كه خارج از تحمل جامعه باشد.
اما براستي چرا چنين شد؟ چرا يكي از بهترين و ضروريترين اتفاقات و برنامههاي اقتصادي ايران طي چند دهه اخير اين چنين گرفتار توقف شد؟
قانوني كه تقريباً هيچ كارشناس و متخصصي در حوزه اقتصاد، ترديدي در ضرورت اجراي آن روا نميداشت و علاج بسياري از مشكلات ساختاري و تاريخي اقتصاد كشورمان را در آن ميدانست، چرا و چگونه دستخوش قلب ماهيت شد تا اينگونه و تنها پس از يك دوره نسبتاً كوتاه اجرا، دچار ايست شود؟
پاسخ را شايد بتوان در حوزهاي فراتر از اصل قانون و جنبههاي تئوريك آن يافت؛ واقعيت اين است كه از همان ابتداي طرح موضوع هدفمندي يارانهها، حمايت و موافقت بدنه كارشناسي و تخصصي كشور از اين اتفاق همواره مشروط و وابسته به شيوه اجراي آن بود. به عبارت ديگر اكثريت كارشناسان، موفقيت اين اصلاحات ساختاري را مستلزم اجراي صحيح، علمي و غيرسياسي آن ميدانستند و همواره هشدار ميدادند كه چنين طرحي به شدت قابليت و ظرفيت بهرهبرداريهاي سياسي را دارد. بنابر اين در عين ضرورت انجام چنين اصلاحاتي، مجريان اين قانون همواره بايد از در افتادن در دام وسوسههاي جذاب سياسي اين قانون بپرهيزند.
با وجود اين تذكارها و انذارها متأسفانه دقيقاً همان بلايي كه درباره آن هشدار داده ميشد بر سر قانون هدفمندي يارانهها آمد؛ دولت به عنوان مجري قانون تمام هم و غم خود را معطوف به پرداخت يارانه نقدي خانوارها كرد و تا ميتوانست از سهمي كه بايد به ساير بخشها اعم از توليد و... تعلق ميگرفت، كم كرد.
اينگونه شد كه پس از يك دوره نه چندان طولاني آرامش كه توليد كنندگان با وجود افزايش قيمت حاملهاي انرژي و بالا رفتن قيمتهاي تمام شده، محصولات و خدماتشان را به همان بهاي قبلي ارائه ميكردند، موج تقاضاها براي افزايش قيمتها به سازمان حمايت سرازير شد و آن دسته از توليد كنندگان هم كه نميتوانستند يا نميخواستند تا دريافت مجوز افزايش قيمت صبر كنند، خودسرانه قيمتها را بالا بردند يا از حجم و كيفيت محصولاتشان كم كردند و عملاً مرتكب كمفروشي شدند، كاري كه قرآن كريم با صراحت درباره آن هشدار داده است.
از سوي ديگر دولت كه تمام انرژي خود را صرف پرداخت يارانه نقدي بيشتر به خانوادهها كرده بود، به انواع و اقسام توجيهات متمسك شد تا عدم پرداخت سهم توليد از منابع آزاد شده را نپذيرد.
اما موضوع تنها به بخش خصوصي خلاصه نميشد، بخشهاي خدماتي دولت مانند زيرمجموعههاي وزارت نيرو و نفت كه متولي توليد و اعطاي برق و آب، گاز و سوخت جامعه هستند نيز دستشان از منابع وعده داده شده خالي مانده بود و امروز از ضرورت افزايش قيمتها سخن ميگويند.
نقدينگي تزريق شده به جامعه نيز كه هر بار از محلي غير از آنچه پيشبيني شده بود، تأمين ميشد به كسر بودجه، استقراض از بانك مركزي و... دامن ميزد تا تورم ناشي از رشد پايه پولي، هر آنچه در قالب يارانه نقدينگي به خانوارها داده ميشود را ببلعد و مردم را گلايهمند كند.
اينچنين بود كه دولت، طلاييترين فرصت را براي تصحيح روند نادرست اعطاي يارانه در اقتصاد ايران به علت غفلت از جنبههاي كارشناسي و تمركز بر فايدههاي سياسي و جذب محبوبيت، از دست داد. نكته مهم اينست كه اكنون نيز مشخص نيست شرايط اقتصادي و اجتماعي كشور چه زماني را براي اجراي مراحل بعدي قانون هدفمندي يارانهها، البته به شكل درست آن، در نظر خواهد گرفت.
مردم سالاري: «گفت و چه نيکو گفت اما
«گفت و چه نيکو گفت اما...» سرمقاله روزنامه مردم سالاري به نويسندگي منصور فرزامي است كه در آن مي خوانيد:
گفت و چه نيکو گفت آن مرد اصولگرا و چه اعتراف صادقانهاي بود اما نگفت که زمينه خانهنشيني سابقون، بزرگان انقلاب، شخصيتهاي اهل و انسانهاي توانمند را چه تفکري فراهم کرد و باز هم به پاي ديگران نوشت و اين عادت زيرکان است که باز هم به پاي ديگران بنويسند و به لطايف زباني و تحليل آنچناني، مرگ را براي همسايه خود بخواهند!
و نگفت که سيطره يک تفکر «مانا» ست که هنوز هم هست و با حرف «سرزباني» نميتوان بيرونش کرد و هرگز نگفت که اکنون آن «تفکر» بايد پاسخگوي همه اين مسائلي باشد که در جامعه ماست و مسئول اجرايي کشور، برکشيده همين تفکر است.
و نگفت که زمينه حمايت تمام قد را در دولت، اصولگراياني فراهم کردند که منافع آنان تضمين و تأمين ميشد و يار در مجموعه اجرايي داشتند . تا چنين بود، هرگز آن گروه نگفت که به عنوان مثال با انحلال « سازمان مديريت و برنامهريزي» و «شوراهاي اقتصاد و پول و اعتبار» که بنيان و زير ساخت برنامههاي کشور و نظام اقتصادي و تدوين و مهار نقدينگي را بر عهده داشتند، راه چگونه به « نا کجا آباد»ختم شد! و اکنون که هر زباني به نقد از مسئول اجرائي کشور، ميگويد، همنوا شدهايم تا از قافله مدعيان بيداري و آگاهي و دلسوزي براي کشور باز نمانيم! چرا که آينده نگري، مشي مطلوب زيرکان راه «ميان بر» است و فرياد «واويلا» چه عاطفه بر انگيز!
چه نيکو بود که آن عزيز، نقد را به خانه گروه و تفکر خود ميبرد و به صدق اعتراف ميکرد که آنان که بر مصدر نشستهاند و هيچ هنجاري را مجاب نيستند و حرمت بزرگ و کوچک را ميشکنند و موجب آن همه مسائل اجتماعي و سياسي و اقتصادياند، برکشيده عمل و تلقي ما هستند پس چنان نکنيم که اگر از ما بودند و منافع ما تأمين شد، مسئول و مسئولان « بصلاح » اند و اگر نبودند، مشمول هر عتابي.
و چه خوب ميشد اگر ميگفت که نه تنها رئيس جمهور نميتواند بي ارتباط با احزاب و جامعه باشد، بلکه جامعه به احزاب تشکيلاتي و قوي با تمامي سلايق محتاج است چون ايران ملک طلق يک فرد و يک گروه نيست و متعلق به همگان است و اگر امروز در نيابيم، فردا بر ما پشيماني و پريشاني عارض خواهد شد.
اگر آن عزيز و همفکرانش بپذيرند که چاره ما نه 1+5 و نه در مماشات با غرب و نه در تعامل انفعالي بلکه در آشتي ملي است که يگانه عامل وحدت جامعه ماست و وفاق راستين و بيشائبه از ناحيه تمامي آنها که دوستدار نظام و ملک و ملتاند و دلجويي و ملاطفت نسبت به همه آناني که آزردهايم و کشور را از قابليت و صداقت آنها محروم کردهايم. پس بقا و سعادت ايران و ايراني، منوط است به فرا خواني فراگير تا همه به ياري ملت بشتابند و انتخاباتي آزاد براي همه کساني که دلشان براي ايران زمين و ارزشهاي متعالي آن ميتپد و پرهيز از انحصار و تماميت خواهي و سهم طلبي:
من آن چه شرط بلاغ است با تو ميگويم
تو خواه از سخنم پند گير و خواه ملال
آفرينش: «پيامدهاي جنگ اسد با ترك ها»
«پيامدهاي جنگ اسد با ترك ها» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن مي خوانيد:
در حالي که در روزهاي گذشته حملات خمپاره اي ترکيه و سوريه عليه يکديگر در مرز مشترک تداوم يافته است، ارتش تركيه بيش از 250 تانك و چندين جنگنده هوايي خود را در پايگاه هاي نظامي نزديك مرز سوريه مستقر كرده است. ضمن اينكه پارلمان ترکيه با تصويب طرحي به ارتش ترکيه اجازه داده براي انجام عمليات نظامي وارد خاک سوريه شود.
چندين ماه است كه نيروهاي ارتش سوريه در شهرحلب با مخالفان درگير است كه تاكنون تلفات بسياري را به بارآورده و طولاني شدن اين زد و خوردها باعث فرسايشي شدن جنگ گرديده است. از يك سو اين ابهام به وجود آمده كه دولت سوريه توانايي مقابله با مخالفان را ندارد و از سوي ديگر مشاهده مي شود كه مخالفان نيز نمي توانند كاري به پيش ببرند. افزوده شدن درگيري هاي مرزي با تركيه نيز وخامت اوضاع در سوريه را بيشتر كرده است.
به زعم برخي كارشناسان سياسي، حملات خمپاره اي به خاك تركيه كه باعث كشته شدن 5 تن از اتباع تركيه گرديد، اعلام هشداري بود كه دولت دمشق به ترك ها داد ، مبني بر اينكه هنوز آنها در نواحي مرزي داراي تسلط هستند و اين اخطاري باشد تا تركها در مرزهاي سوريه خيال نفوذ و تجاوز به سرشان نزند. همچنين بازكردن پاي يك دشمن مشخص خارجي به تحولات سوريه مي توانست فشارهاي ناشي از ناتواني دولت دمشق در سركوب مخالفان را تاحدي تحت تاثير قراردهد و نوعي فرافكني باشد.
اما اين اقدام سوريه تبعات گوناگوني را براي اين كشور به همراه خواهد داشت كه ممكن است تغييرات شگرفي را در آينده سوريه ايجاد نمايد. ابتدا بايد به اين مهم توجه داشت كه دولت دمشق تاكنون نتوانسته ازپس مخالفين مسلح در داخل برآيد، حال اگر جنگي كلاسيك را نيز با تركيه تجربه كند، به شدت ضعيف خواهد شد و انسجام خود را از دست خواهد داد.
درصورت وقوع درگيري نظامي با توجه به عضويت تركيه در پيمان آتلانتيك قطعاً باب حضور نيروهاي نظامي ناتو در سوريه باز خواهد شد و ديگر حمايت هاي سياسي كشورهايي همچون روسيه و چين نيز موثر نخواهد بود. ضمن اينكه از ديد کشورهاي غربي و دولت هاي قطر و عربستان نيز، جنگ ترکيه با سوريه مي تواند راه حل و فرمولي از دخالت نظامي محدود جهت کمک به مخالفين مسلح بشار اسد باشد تا به سرنگوني وي کمک کند.
بايد به اين نكته نيز توجه داشت كه وقوع هرگونه درگيري نظامي بين سوريه و تركيه ، مخالفان داخلي را با اميد بيشتري به سمت پيروزي سوق مي دهد و انگيزه آنها براي سرنگوني نظام كنوني بيشترخواهد كرد.
ضمن اينكه با درگيري نظامي بين دوكشور، حاميان دولت سوريه همچون ايران و روسيه نيز ديگر نمي توانند از امكانات و ابزارهاي سياسي خود درحمايت از اين كشوراستفاده كنند. چون اين كشور درگيريك جنگ خارجي مي شود و امكان دخالت مستقيم درآن براي حاميان دولت دمشق وجود نخواهد داشت.
هرچند كه به نظر نمي رسد تا پيش از برگزاري انتخابات آمريكا تحولي جدي در روابط تركيه و سوريه رخ دهد، اما بايد توجه داشت درگير شدن دمشق در دو جبهه داخلي و خارجي قطعاً باعث از بين رفتن انسجام اين كشور خواهد شد. از سوي ديگر با افزايش فشارها بردولت دمشق و ناتواني آن در برابر فشارهاي خارجي ، احتمال تحميل نسخه هاي غربي به اين كشور افزايش خواهد يافت.
با ورود رسمي سوريه به جنگ با تركها ديگر نمي توان جلوي به وقوع پيوستن سناريوهاي اين چنيني را گرفت. درنتيجه هرگونه درگيري نظامي اسد با تركها دروضعيت فعلي به ضرر سوريه و حتي فروپاشي نظام سياسي اين كشور خواهد انجاميد.
ابتكار: «آيا طالبان نيز ميتواند به کسب جايزه صلح نوبل اميدوار باشد؟»
«آيا طالبان نيز ميتواند به کسب جايزه صلح نوبل اميدوار باشد؟» سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن مي خوانيد:
گويي کميته اهدا کننده جايزههاي نوبل جديدا به يک اصل روي خوش نشان داده است. در حالي که در بخش ادبيات چهرههاي مشهوري در صف دريافت اين جايزه مهم بودند به ناگهان مويان نويسنده چيني که کمتر از بقيه افراد نامزد براي دريافت جايزه امسال نوبل ادبيات مطرح بود، به جهانيان معرفي شد.
موضوعي که ضمن غافلگيري افکار عمومي جهانيان، مورد انتقاد برخي از منتقدان و تحليل گران نيز قرار گرفت. اما اعلام برنده نام جايزه صلح نوبل غافلگير کننده تر بود:«اتحاديه اروپا». کميته نوبل صلح در بيان چرايي اين اقدام خود« تبديل اروپا از قاره جنگ به قاره صلح» را دليل اعطاي نوبل صلح امسال به اين اتحاديه دانست.
اتحاديه اروپا يک اتحاديه اقتصادي-سياسي است که از 28 کشور اروپايي تشکيل شدهاست. منشا اتحاديه اروپا به جامعه اقتصادي اروپا که در سال 1957 با توافقنامه رم بين شش کشور اروپايي شکل گرفت، باز ميگردد. از آن تاريخ با اضافه شدن اعضاي جديد، اتحاديه اروپا بزرگتر شد.
در سال 1993، توافق ماستريخت چارچوب قانوني کنوني اتحاديه را پايه گذاري کرد. اتحاديه اروپا در سال 1999 واحد پول مشترکي به نام يورو را معرفي کرد که تاکنون در 17 کشور جايگزين پولهاي ملي شده است.
اين نخستين بار نيست که کميته نوبل صلح اين جايزه را به جاي فرد به يک نهاد و سازمان منطقه اي ميدهد و پيشتر در سال 1910 نوبل صلح به «دفتر دايمي صلح بينالملل» و در سالهاي 1917، 1944 و 1963 به «صليب سرخ جهاني» تعلق گرفته است. در سالهاي 1954 و 1981 نيز «کميسارياي عالي سازمان ملل در امور پناهندگان» اين جايزه را دريافت کرد.
سازمان يونيسف و سازمان بينالمللي کار نيز در سالهاي 1965 و 1969 موفق به دريافت جايزه نوبل صلح شده اند.اما در موارد گذشته هيچ گاه اين قدر مورد اعتراض وانتقاد قرار نگرفته که اين بار گرفته است.
انتقاد و اعتراضاتي که در دو روز گذشته در اين باره صورت گرفته به انگيزه اي است که کميته صلح نوبل براي اعطاي اين جايزه جهاني به اتحاديه اروپا اعلام کرده است« تبديل اروپا از قاره جنگ به قاره صلح.»
اين درحالي است که نقيضههاي متعددي وجود دارد که اين نتيجه گيري کميته صلح نوبل را خدشه دار ميکند.
1 - از نظرديدهبان حقوق بشر هنوز وضعيت اروپا از نظر رعايت حقوق بشر مطلوب نيست و هنوز نقض حقوق بشر اين قاره را آزار ميدهد.تصاوير منتشر شده در يک سال گذشته از اعتراضات مردمي به سياستهاي اقتصادي برخي از کشورهاي اروپايي و برخورد خشونت بار پليس با آنان، اين تصوير شيک و کارت پستالي از اين اتحاديه را مخدوش ميکند.
2- تبعيضهاي دردناکي که در برخي از کشورهاي اين اتحاديه نسبت به مهاجران - حتي قانوني- صورت ميگيرد و گاه تشديد آن به عنوان يک شعار انتخاباتي در برخي کشورها مطرح شده و حتي با اقبال برخي از راي دهندگان نيز روبه رو ميشود، نيز از آن جمله است.
3- يکي از مهم ترين موضوعاتي که ادعاي کميته صلح نوبل را زير سوال ميبرد وجود اتحاديه اي همنام با«جنگ» به اسم ناتو است. بازوي جنگي اين اتحاديه که با حضور 21 عضو از 28 عضو تشکيل شده اين روزها در برخي از نقاط جنگي جهان – البته خارج از قاره اروپا- حضور قدرتمندي دارد.حضور جنگي برخي از کشورهاي اتحاديه اروپا در مناطقي چون عراق، افغانستان و ليبي اگرچه صحنههاي جنگ را از قاره سبز دور کرده است، اما بدون ترديد، هر روزه صحنههايي از خون وآتش را براي کودکان و زنان خاورميانه خلق ميکند.
4- حضور برخي از کشورهاي اين اتحاديه در باشگاه صادرکنندگان تسليحات جنگي متعارف وغير متعارف به جهان تصوير ديگري است که پشت اين تصوير زيبا ترسيم شده توسط کميته صلح نوبل پنهان شده است. هنوز نفسهاي دردناک و بدنهاي تاول زده مردان و زنان سردشت در خاک ايران و حلبچه در خاک عراق از خاطرها محو نشده است که حاصل قراردادهاي بزرگ تجاري و تسليحاتي ديکتاتوري چون صدام حسين و بزرگ ترين کارخانههاي تسليحات شيميايي برخي از کشورهاي عضو اين اتحاديه است.
به نظر ميرسد استدلال کميته صلح نوبل چندان هم بيراه نيست. اتحاديه اروپا جنگ را از قاره سبز تارانده و به ساير مناطق جهان کشانده است.اين اقدام کميته صلح نوبل از سوي برخي از افکارعمومي برخي کشورهاي عضو اتحاديه اروپا که به سياستهاي اين اتحاديه معترض «مضحک» و «اقدامي فراتر از طنز» خوانده شد.
***
در تاريخچه جايزه صلح نوبل اگرچه نامهاي بزرگي چون نلسون ماندلا، مارتين لوترکينگ،مادر ترزا و ديگراني براي مبارزه با جنگ و توسعه صلح و آرامش در جهان ديده ميشود، اما نامهاي ديگري نيز ديده ميشود که درکارنامه خود جنگ افروزي و کشتار غيرنظاميان را نيز دارند.
برخي از سران حکومت اسرائيل نيز در اين ميان وجود دارند که در برهه اي از زندگي سياسي خود به صلح تاکتيکي ميان اعراب و اسرائيل انديشده اند، با اين همه کميته صلح نوبل با چشم پوشي از خطاهاي غيرقابل انکارشان، آنان را به عضويت باشگاه «پيام آوران صلح جهاني» درآورده اند.
به نظر ميرسد که اين رويکرد کميته صلح نوبل ميتواند گروه تروريستي طالبان را نيز اميدوار کند که اگر روزي در صورت شکست، ضعف نيروي انساني و پايان گرفتن تسليحات جنگي و تنگ شدن حلقه محاصره، مجبور شد بر سر ميز مذاکره با حکومت افغانستان بنشيند، با چشم پوشي از جناياتي که به نام دين و مردم افغانستان در حق زنان و کودکان اين کشور و ساير کشورها روا ميدارد، برنده اين جايزه بزرگ جهاني باشد.
دنياي اقتصاد: «آیا اقتصاد دولتی راه چاره است؟»
«آیا اقتصاد دولتی راه چاره است؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دكترپویا جبل عاملی است كه در آن مي خوانيد:
همچنانی که مقامات عالیرتبه کشور بیان میکنند و آمار و اخبار نیز حکایت از آن دارد، اقتصاد ایران بیش از گذشته تحت فشار بینالمللی قرار گرفته است.
هزینه تولید کالا افزایش یافته و ورود کالا نیز به سادگی قبل نیست. صادرات و واردات ایران، به دليل تنشهای ارزی و تحریمها، در مقایسه با سال گذشته کاهش محسوسی داشته است، ضمن آنکه پروژههای کلان اقتصادی که نیاز به ماشینآلات و سرمایههای صنعتی دارند دچار مشکل شدهاند.
در این بین، از گوشه و کنار صداهایی به گوش میرسد، که سخن از بازگشت به اقتصادی متکی بر انحصارات و دولت سر میدهند. استدلال این است که در شرایط فعلی با سختتر شدن فعالیت اقتصادی به خصوص در حوزه تجارت خارجی، کار در این زمینه بايد به نهادهای دولتی یا گروههای مورد اعتماد دولت داده شود تا با وجود ارتباطاتی که بین آنان و دولت وجود دارد، کالاهای مصرفی و سرمایهای ضروری به سرعت تامین شوند.
به بیان دیگر، آنان میانگارند در فضایی که فعالیتهای معمول تجاری با موانع جدی روبهرو است، کار باید به افراد و گروههایی محول شود که نه تنها آشنا به این موانع باشند، بل ارتباط تنگاتنگی با نهادهای دولتی دارند و میتوانند از ابزار اطلاعاتی و سیاسی این نهادها در تامین مایحتاج کشور، بهره ببرند. به معنای دیگر، این رویکرد در پی آن است که مشکل تحریم و فشارهای بینالمللی را با متمرکز کردن کنشهای اقتصادی حل کند. تمرکزی که در نهایت به سیطره و نفوذ بیشتر دولت در اقتصاد منجر میشود.
قابل تصور بود که با بستهتر شدن اقتصاد، فضا برای فعالان بازار در اقتصاد کم شود. ما نه تنها تجربه چنین وضعیتی را در زمان جنگ داشتهایم بل حتی کشورهای سرمایهداری غرب نیز در زمان جنگ، چنین رویکردی را دنبال کردهاند. در واقع ذات چنين وضعیتهایي اين است که موجب میشود اقتصاد بیش از پیش دولتی شود، اما میتوان دلایلی در رد این رویکرد آورد.
یکی آنکه این تحریمها بیش از همه به دنبال محدود کردن فعالیتهای دولت هستند.
از این رو به نظر میرسد که میدان دادن به افراد مستقل به نوعی خود میتواند بر ضد تحریمها باشد. البته تا به اینجا هم تحریمها نشان داده که نمیتوان بین دولت و افراد مستقل تمایزی برقرار كرد، اما هر چه اقتصاد بر محور بازار و بنگاههای مستقل به پیش رود، مشروعیت تحریمها که مدعی علیه دولت بودن است نه مردم، از بین میرود.
دلیل دیگر بر ضد این رویکرد آن است که هر چه اقتصاد بستهتر و دولتیتر شود، رانت و فساد اقتصادی ناشی از آن بیشتر میشود. درآمدهای ناشی از استفاده از ارتباط با فلان نهاد دولتی نه بر مبنای بهرهوری و کارآیی که براساس ارتباط است.
چنین وضعیتی ابدا در جهت یک اقتصاد پر رونق توسعه یافته نیست. تا همین جا نیز که اقتصاد آن چنان تغییر رویه نیز نداده است، گزارشهایی مبنی بر تخلفات ناشی از تفاوت نرخ ارز دولتی و آزاد وجود دارد.
دولت در این وضعیت بیش از گذشته باید بر نقش سیاستگذاری خود تکیه زند تا آنکه بخواهد به جای بازار بنشیند. در حالی که میتوان درک کرد که در این شرایط دولت بیش از هر زمان دیگر در حوزههای غیراقتصادی درگیر مسائل بیشمار است، نباید بيش از نقش سياستگذاري در اقتصاد بر بار خود بيفزايد.