صفحه نخست

سیاست

ورزشی

علم و تکنولوژی

عکس

ویدیو

راهنمای بازار

زندگی و سرگرمی

اقتصاد

جامعه

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۰۶۶۴۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۰ - ۱۶ اسفند ۱۳۹۰


«سیده زهرا حسینی» راوی کتاب «دا» در بیمارستان بستری شد.

«زهرا سادات حسینی» فرزند گرانقدر شهید، نمادی از شجاعت و ایثار زنان ایرانی در جنگ تحمیلی و از جانبازان دوران دفاع مقدس چندی است به علت مشکلات جسمی در بیمارستان خاتم الانبیای تهران بستری است.

وی پیش از این نیز چندین‌بار در بیمارستان خاتم‌الانبیا به دلیل مشکلات ناشی از جنگ تحملی بستری شده است.

به گزارش روابط عمومی بنیاد شهید تهران بزرگ، حمید علی صمیمی به همراه قائم مقام بنیاد شهید و معاون پژوهش این اداره کل با حضور در بیمارستان به دیدار این بانوی جانباز رفته و از وی عیادت کردند.

«سیده زهرا حسینی» به سال ۱۳۴۲ در عراق به دنیا آمد. پدر و مادرش پیش از ولادت او در عراق زندگی می‌کردند و از اقوام کرد ایرانی بودند. زهرا فرزند دوم از شش فرزند خانواده بود. در همان کودکی (۱۳۴۷) همراه خانواده به ایران آمد و در خرمشهر ساکن شدند. زهرا پس از گذراندن کلاس پنجم ترک تحصیل کرد. به دلیل مذهبی بودن خانواده و بالاخص پدرش، وی با اعتقاداتی مذهبی بزرگ شد.

وی به همراه برادرش علی در فعالیت‌های دوران انقلاب و پس از آن شرکت داشت. وی در آغاز جنگ ایران و عراق دختری هفده ساله بود. به دلیل قرار گرفتن در متن جنگ به طرق مختلف از جمله همکاری در کفن و دفن شهدا، امدادگری، زخم‌بندی، حمل مجروحان، تعمیر و آماده‌سازی اسلحه، پخت و پز و توزیع امکانات فعالیت داشت و خواهر کوچکش در فعالیت‌ها همراه وی بود.

پدر و برادر بزرگش در جنگ به شهادت رسیدند و برادر کوچکترش مجروح شد. خود وی هم در این جریان با اصابت ترکش به دست و نخاعش، مجروح شد.

کتاب سرگذشت و خاطرات وی با نام «دا» به همت انتشارات حوزه هنری منتشر شده که توانسته عنوان یکی از پرمخاطب‌ترین کتاب‌های کشور را کسب کند. وی دارای چهار فرزند به نام‌های عبدالله, هدی, فاطمه و میناست.

{$old_album_106640}
برچسب ها: دا بیمارستان
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
نظر:
ناشناس
۱۰:۰۶ - ۱۳۹۰/۱۲/۱۷
يادش بخير ، اين كتاب 800 صفحه اي رو ظرف چند روزخوندم ، شب شروع مي كردم و وقتي خسته مي شدم آفتاب طلوع كرده بود ، با گريه هاي خانم حسيني گريه كردم و با لبخند هاش خنديدم ، من هم يه جنوبي هستم ، كتاب رو كه مي خوندم انگار هر لحظه قدم به قدم با خانم حسيني در طول اين سالها همراه بودم ، براي من ايشون مثل يه آشناي قديمي ، مثل يك فاميل عزيز هستن،هم ايشون هم خانم حسيني (ثاني) كه اينقدر شيرين در نگارش بهشون كمك كرده بودند ، من شيفتۀ اين كتاب و نويسندش شدم ، دعا مي كنم هر چه زودتر خوب بشن ، به حول الهي...
ناشناس
۱۱:۴۴ - ۱۳۹۰/۱۲/۱۶
خدا شفاش بده .