ساسان را به خانه نریمان کشاندم. او میوهها را هم با خودش آورده بود. وارد خانه شدیم من به اتاق رفتم منتظر بودم که نریمان و دوستش کامران بیایند. وقتی آنها وارد شدند، شروع به دعوا کردند. من را داخل اتاق کردند و در را بستند. کامران ادعا کرد شوهر من است و بهسمت ساسان حمله کرد و گفت: او چرا با من قرار گذاشته است. من تمام مدت در اتاق بودم و نمیدانستم که پول گرفتند یا ساسان را کتک زدند