«در کارخانه مقتول کار میکردم تا اینکه بیپول شدم و چند نفر سرم کلاه گذاشتند و به همین دلیل تصمیم گرفتم پولی را که در گاوصندوق شرکت بود، بردارم. آن شب سیامک هم آمد و بعد از اینکه با همکاری هم فرهاد را خفه کردیم جسد را به کارخانهاش منتقل کردیم».
۱ مطلب
«در کارخانه مقتول کار میکردم تا اینکه بیپول شدم و چند نفر سرم کلاه گذاشتند و به همین دلیل تصمیم گرفتم پولی را که در گاوصندوق شرکت بود، بردارم. آن شب سیامک هم آمد و بعد از اینکه با همکاری هم فرهاد را خفه کردیم جسد را به کارخانهاش منتقل کردیم».